created in master pdf editor - demo version va tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب...

318
Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master PDF Editor - Demo Version

Upload: others

Post on 20-Apr-2020

12 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 2: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

2

سنگ و تیشهنام رمان : شیوا بادیه : نویسند

طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 3: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

سنگ و تیشه

شیوا بادی

:تهیه شده در

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 4: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

سنگ و تیشه یباسمه تعال

:لیدا دلمو باهاش کردم... دردو

سختیهایی که تو این یك سال کشیدم براش گفتم... از نگرانیهام... از ......یزندگ یفشارها از زورگویی پدرش... از اینكه دوباره حاج فتوحی مرغش یه پا شد... ازاینكه مثل اون سااالهایی که اونو ازم دریم میكردو منو منم میكرد از نزدیكی از

بهش.... حاال میخواد پسرمو ازم دریم کنه...عشااا اولو ادگاری... جونمه.. وجودمه... مهیزندگ لیکه االن تنها دل یپساار

آخرمه!قطره اشك از چشمم چكید.....با سر انگشت گرفتمشو نگاهمو از اون آخرین

سنگ سیاه سیاه گرفتم..بلند شدن سرم ، دو چشم سیاه دیدم که سعی داشت لبخندشو واقعی نشون با

بده... اونم برام ناراحته... ولی چه میشه کرد ؟! میدونم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 5: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

5 و تیشهسنگ

کس حریف حاج محمود فتوحی نمیشه! هیچ اون! حتی

اومدو خواست دستمو بگیره که بلند بشم.. جلوتر ندادمو با دستم به زمین فشار آوردمو بلند شدم... اجازه

همین طوره.. همیشه وقت زیاد گریه میكنم قوای بدنمو از دست میدمو پاهام سر میشن! هر

به پشت مانتو قهوه ای رنگم کشیدمو خاکشو تكوندم... دستی هفته ست که لباسهام از رنگ سیاه به قهوه ای تبدیل شدن... یك

ار اطرافیان...به اصر اونملک کرد....م صااادای ندونش حواساامو بهش ج فضاااارو عو خوادیخ

کنه...همیشه سعی میكرد محیط غمو به شادی تبدیل کنه!این خصاالتش خوشاام میاد....خیلی وقتها باهام اینيا میاد.. همراهمه... از

اجازه میده گریه کنمو خالی بشم... بعد از تموم شدن گریه هام شروع میكنه به لودگی!

مسخره بازی! به نه!فضارو عو ک تونهیببره... خوبه که م نیکه میتونه غم اطافشو از ب خوبه

تو فكر رفتم....صورت خندونشو یه اخم ریز پوشوند.. باز بهش نگاه کردم که گفت سوالی

معلوم هساات کيا ساایر میكنی؟!...کی تا حاال دارم میحرفم.... اون وقت -خل هم ازت جواب ند میزنی!.. گاه میكنیو لبخ به زمین ن جاش به میخوام. ،

بودیو ما نمیدونستیم ؟!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 6: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

6

خل خودتیو عمه ات! -ستانش یه همچین حرفی زدی ، - عمه ام ؟!...آقا جون بفهمه به خواهر عهد با

نصفت میكنه! زد... خیگفت آقا جونو دل منو لرزوند.... باز با اسمش تنم باز

شده بود که اون اتفاق نحس پیش اومد.....تازه تازه سال بود باهام خوب سه ... روز از نو روزی از نو! نیخوب شده بود ، ولی با رفتن رام

ستی دوباره سعی میكرد از در دو شد....اوایل گیر نمیدادو شروع اذیت هاش !هوارد بشه تا بی دردسر به خواسته اش برسه... ولی وقتی فهمیدم هدفش چی

نیومدم...من همه ی زندگیمو نمیبازم...شاااده با چنگ و دندون نگهش کوتاه میدارم تا به حاج فتوحی نبازمش!

: نیراد ...كردیم دادیرنگش نگاه کردم.....غم تو چشمهاش ب یعسل یچشم ها به

شیدلم ر كنمیچشاامها م نیهر وقت نگاه به ا ی...ولساااتیخودم ن دسااات ...شهیم

......خیلی صمیمی......اخالقمون می....هم سالمیبا هم دوستساله که یلیخ همه... نیع

پا داشت... هیهر دومون مرغمون شهیهمم چارهیب نهیم شاااهیکه هم نیرا م و فتیرو به اگر کاش یزود نی....

همه غم تو چشاام عشااقش نی...اگه بود ، اكردی....کاش ترکمون نمرفتینم ! نشستینم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 7: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

7 و تیشهسنگ

یهم سع شهیکارام هم خبر داره....هم یخواهرم دوستش دارم....از همه مثل مگه من آدم بشو ام ؟ ! یداره ارشادم کنه....ول

صد بار آدمم کرده بود.... یبودم که حاج فتوح اگه شته و کیتا حاال سال گذ چشم هاشه.... یهنوز غم هم خونه

بابام باشه... یغم نگاهش کارا یداریپا لیدل نیشتریب دیشازنو نیا ی، بد جور خوادیخودش م یبرا زویاخالق خاصااش که همه چ نیا با

تو منگنه گذاشته ... ....؟ادیکوتاه م دایمگه ل یول رفت ، سر کارشم نرفت... نیرام یوقت ازستیمدت م هی ستراحت کنه... ول خوا سر دینبا گهیبابا گفت د یاز وقت یا بره

کار ، رو لج افتادو دوباره کارشو شروع کرد دیگه.. ..مثل خودم زبون نفهمه! لیدائه

سااردشااو گرفتم....ساارشااو بلند کردو نگاهم یجلو بردمو دسااتا دسااتمو راه افتادم.. نیزدمو به سمت ماش یکرد...لبخند

لک کردو سوار شد... ریز یباز کردمو منتظر شدم سوار بشه...تشكر درو تو فاز غم ! رهیم نيایا ادیهر وقت م شهیهم

ش یساعت کی تا شر و شه.....مگر ستوین یخبر طونیهم از اون دختر تو خود ....شهیلبخند مهمون لبهاش م نهیکه بب نویباشه.....رامت ششیپ نیرامت نكهیا

سال رنگ نشده بودو تو شالش فرستادو کی نیرنگشو که تو ا ییخرما یموها .....با غم نگاهم کردو گفتدییبه صورتش کش یدست

؟ یكنیشده ؟....چرا حرکت نم یزیچ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 8: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

8

لبخند نگاهش کردمو گفتم با نمیدونم ، از شما باید پرسید! - از من ؟ - باز رفتی تو هپروت ؟ ..رامینم دلش رضا نیست اینطوری باشی! -بدونی! اگه بعد از اون مگه دردم یكی دوتاساات ؟!..تو که باید بهتر از همه -

تونستمو موندم به خاطر رامتین بود...تنها بهانه ی زندگیم اونه... ولی بابات...بابام چی ؟!..راحت باش... من طرف تو ام...مطمئنم هستم حاج فتوحی که -

هیچ ، همه ی دنیا هم بر ضدت باشن تو باز توانشو داری باهاشون مقابله کنی!مه.. مگه چقدر قدرت دارم...من زنم... دلم میخواد مثل تا کی رادین ؟ بساا -

ستری شارم...یه روز از دادگ شم...نزدیك نه ماهه که تو ف شته با همه آرامش دایه روز وکیلشااو حرف میزنه و غیر م*س*تقیم میگه میخواد بچه امو بگیره...

سر کار نرو...االن سراغم...یه روز گیر میده که سته ش ممیفر ی هکه حتما یه نقجاادیااد کشااایااده و گاافااتااه باایااایاایاان...هاامااه ی ساااهاام ماان از دناایااا

...نمیبازمش...نمیذارم ازم جداش کنن.... ولی چطور میتونم به نقشااه نهیرامتهای جدیدشااون فكر نكنم..؟! حا بده بترساامو تو فكر برم...حا بده بعضاای

وقتها از این پوسته ی قوی بودن بیرون بیامو بترسم... ختی مهار میكرد که به صورتش نچكه...تو نگاهشو به س اشك عاشا همین اقتدارو غرورش شده بود.. رامین

فقط من باشاام که بعضاای وقتها باهام دردو دل میكنه و گاهی شاااهد شاااید اشكهاش میشم...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 9: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

9 و تیشهسنگ

لرزونشو گرفتمو با اطمینان گفتم دستهای نگران نباش...هرچی که باشه ، با هم حلش میكنیم.. -

از دستم بیرون کشیدو نگاهشو ازم دزدید.. دستشو بیرون نگاه کردو با حسرت گفت به تو حریف حاج فتوحی نمیشی! -

حا با اون باشه.. شاید کس حریف بابا نمیشه... هیچ منی که طبا قانون خودم زندگی کردم... حتیمنی که بیسااتو یك سااالگی دانشااگاهو نیمه کاره رها کردمو گفتم ونون تو حتی

درس نیست ، میخوام تو کارخونه ی بابام کار کنم...وید که پول تو جیبیمو قطم کردو شاااا یك ساااال عد از از اون گ*ن*ت*هم ب

ميبورم کرد مثل کارگر های ساده ی کارخونه اش کار کنمو از پول خودم خرج کنم ، گذشت..

اکثر مواقم حرف حرف خودش بودو بس! ولی که بچه مثبت... رامینم

زمانی تو روی بابا ایستاد که عاشا لیدا شد... تنها به قهر کشید تا وقتی رامتین به دنیا اومد... اونم

پسر دوست منم بعد از التماس های مامان راضی شد ببخشتشون... بابای ه ی باالی خونه ی ما زندگی کننبعد از اون گفت باید بیان طبق و

قبول کرد.. رامینم یه شرط دیگه ام گذاشت که لیدا کارشو رها کنه.. بابا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 10: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

10

مگه لیدا زیر بار رفت! ولیرامتین شش ماهش شد رفت سر کارو انگار نه انگار که حاج فتوحی دستور تا

دادن نره سر کار... که زن ذلیل... نتونست لیدا رو متقاعد کنه... رامینم

که خودشم از کار لیدا راضی بود.. هرچند به واسطه ی همین کار با هم آشنا شده بودن.. اصال

زنگ خورد میافكار خودم غرق بودم که گوش تو لبم نشست یرو یشماره نگاه کردمو لبخند به خودم ! یسالم عر شد سوگل -..فكر کردم دمتیتو ؟دلم برات تنگ شااده ....دو روزه ند ییاسااالم !...کي -

رونیب میباهم بر یایامشک که پنيشبه ست م انگار توپت پره ها ! - حوصله ام سر رفته ! - اونيا ! میریم دایبا ل میکارم داره ...االنم دار یامشک گرفتارم ..حاج - ؟ ییدایبا ل - ؟ ! یآره .. کارش دار - ه !گولت نزن طونیوقت ش هینه ، سالم بهش برسون ...بگو مواظبت باشه - هر قدرم که گولم بزنه بازم کفتر جلد خودتم ! -ر نگاه کردم که د دایشاادو به ل ضی...منم لبخندم عر دیحرفم بلند خند نیا با

..كردیابروشو باال انداخته بود داشت منو نگاه م هیکه یحال

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 11: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

11 و تیشهسنگ

لک زدم آروم ! رسونهیسالم م -

آروم گفت اونم بهش سالم برسون ! -

گفتم یتكون دادمو تو گوش سرمو ! رسونهیهم سالم م دای...ل یالناز - ! رونیب میکه بعدش بر شهیتموم م یکارتون ک -و خدمت برسم تونمیآخر شک م یباش هیکارمون .... فكر کنم آخر شک ...پا -

! امیاز خيالتت در ب ! ایپرو !..آخر شک از خيالت عمه ات در ب یپسره -هر یگیوسااط ؟ !...خودت م نیكشاایعمه امو م یشااما دخترا چرا همش پا -

! ایوقت کارت تموم شد بشن فكرم دل - ستفاده کن شهینم لیمن رو سوا و یتو پار رونی...باهات ب یتو

! دایل یو...اونم جل یگیم نطوریا امیکه باهات نم ی...خونه خال امیگردش م شما ؟ یخوریم یپس به چه درد - ! اااااااانیراد -

از گوشم دور کردمو با خنده گفتم ویگوش ...چته ؟ ! یکر شدم روان - یرو صااورتش نقش بسااته بود ....لبخند ینگاه کردم که لبخند قشاانگ دایل به

چسبوندم به گوشم .. ویزدمو گوش ؟ یندار یجون ... من پشت فرمونم ..کار یال -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 12: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

12

برس ! تی...برو به حاج ینه راد - به تو برسم ؟! یخواستیپ م - ! كنماینصفت م زنمیم - خک بابا ..بچه که زدن نداره..داره؟ یلیخ - ! ی...باشمینم اتییباز وونهی، مزاحم د گهی... برو دیكنیم وونهیآدمو د -

... كردینگاه کردم که موشكافانه داشت نگاهم م دایقطم کردمو به ل ویگوش باال انداختم که گفت هیبه عالمت چ ابروهامو

؟ ! نیكنینكن !....چرا زودتر ازدواج نم رشیاس - بده ! تیکه به الناز رضا ستین یآدم ی_حاج 2...ستمی_ من اهل ازدواج ن1 -ض1 - ضمن ، چرا اهل ازدواج که کوتاه اومد ....در یدینبود ...د ی_ به منم را ؟ ! یستین

بخوام ازدواج کنمو اون روز با یروز هی دیبند باشاام ...شااا دویتو ق خوامینم - االن ناااااه ! یپاک تر از اون ازدواج کنم ... ول یكی ایالناز

! یدوستش دار كردمیفكر م -از که یام بوده ، در صااورت هی...همه جوره پا كمهیفابر ایدوسااتش دارم ...رف -

پامو ب حدم دراز نكنم ...منم قبول کردم .... از ب شااتریاول شاارط کرد نیاز ی.... ول سااتین چوندنمیدوساات دخترام از همه با مرام تره ..اهل دور زدنو پ

خانواده رو ندارم ... لیازدواج و تشك یآمادگ ییجورا هیخک .... .درسته ؟ !!..... تهیدختر باز تیاصل لیدل -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 13: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

13 و تیشهسنگ

یزندگ نیآره .... از ا دی...شااا یشااناساای...خوب منو م یسااتین بهیتو که غر - ! گهیاز نظرات د هیبا بق شمویآروم م ی...با الناز از نظر روح میراض

روتو برم بشر ! -م خود یکه ساارم به کار و زنو بچه و خونه سااتمین ریساار به ز نیمن مثل رام -

یتا فرصاات هساات جوون خوادیندارم ... دلم م یگرم باشااه ....هنوزم که ساان اساااارت ! یعنیکنم.... چون که زن گرفتن

لیداشم نمیاد از مردایی که فكر میكنن با ست...خو ش این حرفش پوزخند رو لبم ن

زندگی خالصه شده تو لذت و خوش گذرونی...... مهربونه... ستی..از اون دسته مردای پررو نچند که رادین برام فرق داره.. هر

...پرهیخوبه... چشمش ه*ر*ز نمستم ب نكهیاز ا یبه جا بوده و خوبیش به جا... حس بد شیطنتش هم کنارش ه

!كنهیرو بهم القا م تی.. بلعكس... حس امندهینمهوامو داشاات...این یك سااال به خاطر من کلی با پدرو مادرش بح خیلی

..کرده بودبعضی وقت ها با رامینم بح میكرد به خاطر اخالق خاصش...همیشه حتی

طرف حا بوده و هست...های شاامشاایریش ، از نیم رش بیشااتر تو شاامینیم رخش خیره م به ....ابرو

سک با چهره اش ، که از نیم رش یه برآمدگی خیلی شمه...بینی مردونه و متنا چ ...شهیریز داره که با دقت زیاد معلوم م

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 14: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 14

های برآمده اش لبخندشااو قشاانگ تر میكنه و ته ریشاای که خیلی وقتها گونه لباس صورتش میشه...

و دخترهای دیگه حا دارن با همه ی شیطنت هاش عاشقش بشن... الناز خوش برخورد و مهربونه که با برخورد اول دخترها شیفته اش میشن... اونقدر

عكس رامین که با زن ها کم حرف میزد و کال کم رو بود... بر با وجود شغلی که داشت هم این خصلتو حفظ کرده بود.. حتی

من... ومه کامال با این ه با خودم فكر میكردم ، من گاهی بر عكس رامین بودم....

شیطنت ذاتی...با سرو صدایی که همیشه همراهمه.. رفیا بازیام...با اخالق شلوغم...چطور از رامین خوشم اومد ؟! با

موقم محيوب بودن مرد برام مهم بود...دلم یه زندگی پاك و یه مرد عاشااا اون می خواست...

به مشكالتی که سر راهمون بود...به تفاوت اخالقیمون...به تفاوت خانواده اما هامون..

شه گیری های رامی به ن ....به هیچ کدوم از این ها فكر نكرده شیطنت من و گو خصلت هاش شده بودم.. نیا یعاشا همه ییجورا هیبودم...

زندگی با رامینو دوست داشتم... وخاطر همون پاك بودنش دوسااتش داشااتم.. ولی فقط خدا میدونه که چقدر به

تالش کردم تا حداقل کمی ، خودمو باهاش وقف بدم... داشت روی خوششو نشونمون میداد... درست وقتی زندگی اما

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 15: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

15 و تیشهسنگ

اتفاق شوم افتاد...با توقف ماشین از فكر بیرون اومدم.. اون به حیاط بزرگ خونه ی حاج فتوحی افتاد.. نگاهم

چهار سال پیش افتادم...وقتی قرار شد بیاییم اینيا زندگی کنیم.. یاد استرسی که اون روز تو جونم افتاده بود...مثل همین استرس االنم.. یادقوانینش افتادم...اینكه تو این خونه باید حسااابی حرمت پدرشااوهر و مادر یاد

شوهر حفظ بشه...اینكه رو حرفشون حرفی زده نشه.. صدای زن نباید باالی صدای مرد بره.. اینكه

صااادام زدو در جواب گفتم هچیه ؟ا مادرش روز اول افتادم... وقتی رامین ادیسر شر گفت وباید بگی بله یا جانمو.نباید اینيوری جواب پ بهش برخوردو با ت

منو بدی!شه ، و شدم به خاطر حفظ حرمت ها...به خاطر اینكه آبروریزی ن من ميبور

بگم چشم.. اول گفته بودن که جواب حرفشون فقط باید چشم باشه.. از

یاد میگرفتم که چطور در حضورشون برخورد کنم.. کم داشتم کم نمیخواست هر روز جنگ و دعوا پیش بیاد.. دلم

داشتم بهشون ثابت کنم خوب هستم...میخواستم بفهمن قضاوتشون دوستدر موردم غلط بوده..من فقط به خاطر عالقه ام به رامین همه ی اون قوانین رو

تحمل کردم...م که من یاد گرفتم زن بودن تو این خونه یعنی چی.. افسااوس ، همون موق ولی

دردهای رامین شروع شد... دیدن دستی که جلوی صورتم تكون میخورد از فكر بیرون اومدم.. با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 16: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 16

با لبخند نگاهم میكرد.. رادین خودشو خم کرده بود تا هم قدم بشه.. کمی

اینكه زن قد بلندی بودم ، اما رادین یه سرو گردن ازم بلند تر بود.. با باز مادمازل رفتن تو هپروت ؟! - فكرو خیال که منو راحت نمیذاره! - بیخیال دنیا.....بریم ببنیم حاجی باز چه خوابی دیده! - دنبال این حرف خندید و منم لبخند زدم.. به

دو همگام با هم به راه افتادیم و به سمت ساختمون قدم برداشتیم.. هر در ورودی رادین سرشو نزدیك گوشم آوردو با صدای آرومی گفت جلوی

انقدر نگران نباش...چیزی نمیشاااه....مطمئن باش ، هر چی هم بشاااه من - طرف توام!

اگه بخواد رامتینمو بگیره... -قا - نده...آ به دلت راه یه فكر بكر بد فت حال بودو میگ جون امروز خوشاا

دارم..فكر نمیكنم جنگی در کار باشه.. امیدوارم.. -

بعدیو برداشتیم و در بزرگ و سفید رنگ ورودی ساختمونو باز کردیم.. قدم اولین قدم نفس عمیقی کشیدم... با

به امید خودت.....بچه امو نگیره ازم.. خدایادی عكس ق یورودم به خونه و قدم گذاشتن تو سالن پذیرایی ، چشمم به رو با

عزیز ترین کسم خیره شد..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 17: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

17 و تیشهسنگ

که خیلی زود ترکمون کرد..رفتو غم یتیمیو رو دل پسرم گذاشت.. عزیزیعالم گذشااته شاادم که با پیچیده شاادن دساات هایی به دور کمرم ، تكون غرق

شدیدی خوردم.. خیره شده بود نگاه کردم.. صورت مشتاقی که بهم به دیدنش همه ی غم هام یادم رفت.. با

مهمون لبم شدو رو زانو نشستم تا هم قدش بشم.. لبخند کوچولوشو از دور کمرم باز کردمو چند بار ب*و*سیدمشون.. دستهای

الهی مامان قربونت بره! .....خوش گذشت فدات بشم... - ای جوابمو داد..پسرکم ، صدای کلفتو مردونه بيای

مگه میشه پیش بابابزرگش باشه و بد بگذره ؟! - از پشت سرم اومد.. صدا

ب*غ*ل کردمو ایستادم و به پشت سرم چرخیدم.. رامتینو سالم آقا جون.. - سالم دخترم ، خوش اومدی.. .بیا بشین.. - من بود ؟! با

بعد از این چند ماه دعوا و اخمو گرو کشی! اونم شدم دخترم ؟! دوبارهشم دیدارمو منكه صک نوه اش بودمو چ شدم...من غا ساب می شون ح شمن د

نداشت.. جریان چیه ؟! حاال

چی هست به نقشه ی جدیدش مربوطه! هر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 18: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 18

به دلم میشینه از نقشه ی ناگفته اش.. لرز باال میگیرمو جایی که نشون داد میشینم.. سرمو

به رادین افتاد که با ابرو های باال رفته نگاهم میكنه.. نگاهم اونم هنگ کرده از رفتار تازه پدرش.. حتما

حاج محمود خیره شدم که با لبخند به رامتین نگاه کردو دست هاشو برای به به آغوش کشیدنش باز کرد..

شدم به رامتین ستهای حلقه سیدم و د شو ب*و* صورت با لبخند نگاهم کرد.... دور بدن نحیفشو باز کردم تا به آغوش پدربزرگش بره..

که بود ، برای رامتین من بهترین پدربزرگ بود.. هرچیب*غ*ل کرد...ب*و*س صدا داری ازش گرفت و شكالتی از شكالت رامتینو

خوری برداشت و به دست رامتین داد..به رامتین گاه غمگینش خیره با ولم خورد...ن باز کرد و با ذوق شااكالت رو

رامتین بود..ست به اتاقش بعد شد ، حاج محمود ازش خوا از اینكه رامتین از خوردن فارغ

بره و پازلی که امروز براش خریده رو درست کنه تا من ببینم.. ز هم باز کرد..رفتن رامتین ، نگاه تیره اش رو به چشمهام دوخت و لک ا با خواستم بیای تا راجم به موضوع مهمی صحبت کنیم.. -

همسرشو صدا زد یبلند یبه سمت آشپزخونه دوختو با صدا نگاهشو ! گهید ایپروانه !....پروانه خانوم ... ب - چشم آقا اومدم.. -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 19: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

19 و تیشهسنگ

اومدن پروانه خانوم ، مادر شوهرم ، از جام بلند شدم.. با و باهام دست داد..زد یظاهر یلبخندور نگاهشو د یو خودشم کنار شوهرش نشست..حاج فتوح نمیکرد بش تعارف

سالن چرخوندو شروع کرد...فكر یلیمدت خ نیساار اصاال مطلک !..ا رمیم گهی...دمیخک ، همه هساات -

خودم باشه و خودم ناظر بزرگ شدنش شیدوست دارم نوه ام پ یکردم...از طرفدلم چمیمادر ، بزرگ بشااه !..ه ینوه ام ب خوادیهم دلم نم یباشاام...و از طرف

که ! یا هباال سر بچم !.. متوج ادیب یناپدر هی یروز یپس فردا خوادینمكه خنهیموضااوع ا پس عد از رام المی... من ته.. ب من یایدن نیاز خودم راحمهیرامت كار؟! ..... آب گلومو قورت دادمو جوابشااونو خوامی... شااوهر من چ

دم..دا آقاجون ! كنمیمنكه گفتم ازدواچ نم -سال ... دو سال .. پنج سال.. اصال ده هیچند سال ؟ !... ی.... ولیبله ، گفت -

ی! خودتم نخوا ی..هنوز جوونیكنیازدواج م یروز هی؟ یساااال !..آخرش چرو ، منو نینه !..از ا ایمن باشاام سااتی!...اون موقم هم معلوم ن ذارنیمردم نم

ن ... زن پسر مرحومموییاباشه عروس م ی! تو هرچ میگرفت یمیتصم هیپروانه شد سمون ساله که عرو شنا ی!.. مادر نوه امون ! چند ییو به خوب وبدمون آ

...پس چه میخواهیکه ما م یهمون یشااد بایو تقر ی....با رفتارمونم آشاانا شااد ! یبمون یبهتر که عروسمون باق

..میه هم نگاه کرددر سكوت ب همه ...خک من عروسشونم !كنمیدرک نم منظورشو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 20: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 20

صدا یچ یعنی شدن اومدمو نگاهمو بهش رونیاز فكر ب نیراد یکه....با بلند دوختم

شااهیمدت عروسااتون بوده ....م نیا یهمه دایآقا جون ؟ ! ل هیمنظورتون چ - ؟ ! نیواضح تر بگ

ست یمعن - شخص ! و تو هم اونقدر با هوش ه ست و م ضح ه که یحرفم واکلمه ست .... تو و کیو صدات بلند شد....حرف من یدیحرفمو فهم یمعن

میگفت مویهر دو با هم از جا بلند شد نی!منو راد نیبا هم ازدواج کن دیبا دایل ؟ ! یچاااااااااا - ! نیدیکه شن نیهم -

ند شدبل نیاعترا راد یکنم ، صدا یمخالفت اینم بز یمن حرف نكهیاز ا قبلست چ - به تونمیمثل خواهر منه .... من نم دایآقا جون ؟ ! ل نیگیم یمعلوم ه

ازدواج کنم.. در خوامیچشاام زن بهش نگاه کنم... از اون گذشااته.... من نمبا یضاامن.... اگرم روز که خودم كنمیازدواج م یكیخواسااتم ازدواج کنم

کرده باشم ! انتخابشکسو کاره که همش ور دل تو تلپه ، همون بهتر یب یاگه منظورت اون دختره -

! یریخودت زن نگ ی قهیکه با سل ! هیهم دختر خوب و پاک یلی؟ ! الناز خ نیزنیکه م هیچه حرف نیآقا جون ! ا - پدر ! یب یبچه یننه هیاون پاکه هی - آقا جاااون ! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 21: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

21 و تیشهسنگ

گفتم ، نكهی! هم یآقاجون آقا جون راه انداخت یدرد و آقا جون ! چته ؟ ه یا - ! نیكنیبا هم ازدواج م دایتو و ل

! میستیما ميبور ن - دواریکردو تهد زینگاهم کردو چشاامهاشااو ر زیحرفم حاج محمود ت نیا با

جوابمو دادصا جناب عالنیهم ميبور ی!بدجور نیاتفاقا ميبور - صو اگه دلت ! ی.. مخ ! یقبول کن دی.... باینیو بزرگ شدنشو بب یکنار پسرت باش خوادیم ! من مادرشم ! كنهیبه من واگذار م نویاز رامت یقانون نگهدار -که مادر بچه ، دهیو به مادرش م دهینم شیقانون بچه رو به جد پدر یتا وقت -

نداشته باشه ! یا نهیشیسوءپ نكهیازدواج نكرده باشه و ا ! كنهیکه در مورد من صدق م -شواهد بر یهمه فتونی! چون با شغل شر كنهیِد نه ِد ! در مورد شما صدق نم -

که هفته به هفته به خاطر کارش خونه یگفته زن یشااما خواهد بود ! ک هیعل! من باشااه ؟ ینوه یبرا یمادر خوب تونهیم خوابهیکيا م سااتیو معلوم ن ادینم

زن هی؟ یاعتماد اعتباروبچمو دست تو بسپارم؟ اصال به چه یدیمن به چه امهم هسااات.. و هفته به هفتهتو خونه اش وهیجوون خوش چهره که از قضاااا ب

ضم ی.... کشهینم داشیپ ه پدر منم ک شه؟یم یو مادر نمونه ا بهیني كنهیم نیتشاک ستش شم از د سانه ا نیا تونمی! م میشوهر سئله رو ر نیکنم ... در ا یم

.. و هم .... پسرتو ! یدیصورت ، هم کارتو از دست م ! دیتموم شدن حرفهاش لبهام از بغض لرز با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 22: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 22

قت فكر نم چیه جا یمرد كردمیو مه ا یکه با آبرو ینيوریپدر من یبخواد کنه ! یباز

همه جارو کرده ....... با دست پر جلو اومده ! فكر بلند شد ! نیاعترا راد یصداما گار م زدیحرف م ی! جور رمیاز اونم دلگ ا به زور بهش خوانیکه ان منو

کنن ! لیتحم پشتم باشه ؟ ! خواستیم ینطوری! ....ا كردیازدواجشو هم مطرح م طیشرا چه

.. دیمادرش ناخن به اعصابم کش یصدا وهیزن ب هیپسر کم سنو سال کيا و هی! یبش نیهم دلت بخواد زن راد یلیخ -

بهت نممیرام ه؟یچاره چ یبه تو سااره ! ول نیبچه هم داره کيا ؟ ! واال راد هیکه کرد ؟ ! دساات گذاشاات رو تو ! ....ما هم ميبور شااهیچه م یساار بود ... ول

به ، فقط و فقط میگرفت اتلقمه رو بر نی... االنم اگه ا میقبولت کرد مویشااادپدرشو یعموش که هم خون خودشو جا نكهیبهتر از ا یخاطر نوه امونه .....چ

؟ ! رهیبگ زد حرفش قطم شد.. نیکه راد یداد بامان ! هر چ نیبس کن - دویبری! خودتون م كننیبدتر م گمینم یچیه یماساس من مهم ن ی؟ جا ی.....پس من چنیدوزیم ست ؟ ! اح ست؟یمن کيا

ر روز حاضاا هی؟ ! نیکن یپساارتون باز یبا زندگ نیخواهیبه خاطر نوه تون ممل کن هیرو دایل نینبود ظه هم تح حاال م نیلح شاااهیهم یبرا نیخواهی،

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 23: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

23 و تیشهسنگ

اون مثل خواهرمه .. اون وقت شااما توقم گمیبشااه ؟ ! من دارم م تونعروساا با خواهرش ازدواج کنه که من بتونم ؟ ! تونهی! مگه آدم ممیباهم ازداج کن نیدار

هوا ! رهیو م شهیبشه ، حس برادرانه ات دود م یعقد که جار ی غهیص -جز یحساا دایحرفها مزخرفه آقاجون ! همه اش حرف مفته... من به ل نیا -

! شهیوقتم حسم بهش عو نم چیندارم... ه یحس برادر تیبه خاطر برادر زاده ات از خوش گذرون یسااتیکه حاضاار ن ییمزخرف تو -

! یبگذرشم خمن کنار م یبرادر زاده - شه ! جا شون یلیادر سم به خوبه ..... منم حوا

کنم ! تا هر وقت زنده تیهمسر ازشون حما اینداره به اسم پدر یلیهست ، دلش شم صدا شیبا ست بعد مال خودم!باز سم اول مال اونها حاج یدنگ حوا

شون کنار نم شون با خود شد... خود ساس نوبه م چی... هانیمحمود بلند احل ال رسااهیبه حد عال م تمیکه عصاابان یندارن.. منم که مثل هر وقت یمنم کار شدم..

نیاز ا یكی....اگه به چیاصااال شااوهر ه ای؟ ! یمادر شااوهر کرد چ نیاگه ا -؟ ! یماه تنها گذاشت چ کی ایهفته هیرفتن و بچه رو شونیینمایس یمسافرتها

فاق هیکال ای! اد؟یم یساار بچم چ تاد و ن یات ها موند چبراش اف ! ؟ یوه ام تنشااه خونه بزرگ ب نیبيز ا ییجا ذارمی..... نم نهیرام ادگاری، نیکه رامت یفهمیم!

دفاع کنم.. میزندگ یاز همه زمویکالمم بر یکردم جراتمو تو یسع ! كنمی! با پسر شما هم ازدواج نم گذرمیمنم از پسرم نم - شد.. دستهاشو مشت کردو فكش فشرده شد.. رهیبهم خ یاخم بد با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 24: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 24

تیشااكا ایمادر ناال هیازت به عنوان رمی! م كنمیچكار م نیازدواج نكن بب - ! مبریپر طرفدار مردمو م ی شهیهنرپ یو آبرو یمل یرسانه ها رمی.... م كنمیم ! رهیخودتونم م یکارها آبرو نیبا ا -ه*ر*ز و یشد وهیساله که ب کیمن بره ... یکه آبرو یستیعروس ما ن گهیتو د -

شده ! م شروع شم تا کيا م ینیبیرفتنت هم از همون موقم تونمیکه بخوام بد بدست آخر ویبر نییباال پا ویدادگستر یپله ها دیبرم... اون وقت هر روز با شیپ

!شینیبب ینتون یحت گهیو د ی... بچتم از دست بدیجا نرس چیبه ه !نیچكار کن نیخواهی! حاال م كنمی.... من قبول نم یچیه دایاصال ل -با دیاشااک آلودمو بهش دوختم...شااا ی، چشاامها نیراد یصاادا دنیشاان با

مخالفت اون ، پدرش دست از سر من برداره !ول رنگارنگو پ ینهایاز ماشاا گهی! باشااه .... قبول نكن... اما د ؟یكنیقبول نم -

....تمام سااهمتم از کارخونه رو به نام چیه ساااتین یفراوون که خبر یبیتوجمت م كنمیم نیرامت نه درساا كنمیو از ارث محرو که نه یخوند ی! تو هم و ؟ ! بفرما.. برو یچكار کن یخوایمن م ی هی... بدون پول و ساارما یبلد یکار

!دنیبهت م یکار ییبيز پادو نمیبب، چطور توقم دارم به كنهیبه پساار خودش رحم نم نكهی؟ ! ا ادیدلش م چطور

من رحم کنه ؟ !ست ها به شده ید شت سوخت...هر ینگاه کردم...دلم برا نیراد یم اونم

! میشیم یزنددگ یبازنده یجور هی میکدوم مخالفت کن

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 25: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

25 و تیشهسنگ

به پدرش رهیباز شااد و نگاهش خ نیزد ، مشاات راد یکه حاج فتوح یحرف با شد..

گه قبول کن یول - نه ارهیگازدواج ساار ب نیو ا یا کارخو میکه دار ی....اون ! كنمی.......کلشو به نامت میدیهم براش زحمت کش یلیو خ میكنیم سیتاس

ای! چطوره ؟ ! قبوله زنمیرو هم به نامت م گهید یهمه سااهمت از کارخونه ها ؟ ! یمخالفت کن یخوایبازم م

! خوامینم نویو من اصال ا دهیدو دل شدنشو نشون م نیراد سكوتصدا با شدم و با شم بلند صبان ییخ اده و بغض لرز بهش افت تیکه به خاطر ع

بود به پدرو مادر شوهرسابقم گفتمکه نیکن یمارو ميبور به کار دیخواهیم دیپول و تهد یچطور به واسااطه -

کرد یعمر بدون عشا و عالقه ، کنار هم زندگ هی شهی؟ ! مگه م میدوست ندارسرتونم مکه هنو ی؟ !چطور از من سر د نیخواهیز عزا دار پ در اتون گهیبه عقد پ

!ن؟ی؟ ! شما وجدان ندار امیببا دسااتهاش شااونه هامو سااتادویمحمود از جاش بلند شااد...مقابلم ا حاج

گرفت.. نیتونیم نویاز آبو گل در اومد نی! تو و راد كنمینوه ام فكر م ی ندهیمن فقط به آ -

هش حواسم ب دیاول راهه.. با نیرامت ی... ولنیبكش رونیخودتونو از آب ب میگل ی! ناموساامم باق ی، ناموس من ینظر خودم باشااه....تو عروس من ریباشااه و ز

ر ساا یوفتیب خوامی......نم زهنگاه چپ بهت بندا یکساا خوامی.... نمیمونیم ینو ازدواج نك یبمون وهیعمر ب هی یحاضر نیبه خاطر رامت یگیزبونها ! مگه نم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 26: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 26

کن ! در ضاامن .... من به یعمر بدون عشااا زندگ هیباشااه ، به خاطر اون ؟ ! عشا بعد از ازدواج اعتقاد دارم !

ه مثل ک یبا مرد تونمینگاه کنم... نم یا گهیبه مرد د نیبعد از رام تونمیمن نم - بار حرف زور برم! ریز تونمیبرادرمه ازدواج کنم.... نم

میخواهیاز خدات باشه که ما م دی، به خاطر پسرت ! تو با یبتون دی! با یتونیم -راحته .....هم از المیمنم خ ینيوری! ا یازدواج کن نیو با راد یعروسمون بمون

! نی، هم رامت نیبابت تو .. هم راد ! تونمی....نم تونمیمن نم یول -

صدا زدم ! نویبلند رامت یبا صدا دمویکش رونیامو از دستش ب شونهشاادو زونیباال آو یطبقه یاومد و از نرده ها رونیهراسااون از اتاق ب نیرامت

جوابمو داد ؟! یبله مامان - ! مینشو ! بدو بر زونیاز اونيا آو - ؟ ! میمونینم ییبابا شیکيا ؟ مگه پ - ...... زود باش! میناااه ! لباسهاتو بپوش بر -

ش یطول ضر و آماده در حال نیکه رامت دینك ست مل یحا ستش تو د ، هحیکه د اومد ! نییم*س*تخدم خونه بود از پله ها پا

نیرفتم !راد اطیبه ح یگرفتمو بدون خداحافظ دستشو هم نكرد ! یخداحافظ هی یخشم به رفتنش نگاه کردم...حت با بره ؟ ! خوادیم یموقم شک چطور نیا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 27: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

27 و تیشهسنگ

....از جام بلند شاادم ...کتمو دسااتم گرفتمو دنبالش اوردهیکه ن نشاامیماشاا ..دمیدوسمت در ح با شت به ست رامت رفتیم اطیسرعت دا سته رو به نیو د زبون ب

..دیكشیدنبال خودش م نخواست بشنوه... ای دینشن دونمیصداش زدم...نم وانیا یپله ها یرو از

ش نییپله هارو پا یكی دوتا سوار ما ش نمیاومدمو شن کردمو ب نویشدم...ما ا روخواساات از کنارم یپاهاش توقف کردم....با کم محل یجلو رفتن ، جلو یکم

بگذره.. صداش زدم...بازم جواب نداد.. دمویکش نییپا نویماش ی شهیش

نازکش مامانشو صدا زد.. یبا صدا ستادویا نیرامت صبر کن ، عمو کارت داره ! یمامان - محل نذاشت.. نمیانگار کر شده بود...به رامت دایل یول کنه ! یسر بچه خال تشویشدم....حا نداره عصبان یعصبان یلیخ ..ستادمیشدمو جلوش ا ادهیپ نیماش از

ست ست خوا شدم.....اول به د شو گرفتمو مانم اش از کنارم بگذره که بازوهاشمهام نگاه کرد...نگاه شرتو کم ککارتو گفتیکه م یهام و بعد به چ ن بگو و

! ؟ ! كنمیصدات م یشنوی؟ نم یکر - مثل تو بشم ! یکر باشم تا همكالم آدم دمیم حیترج -سر پ - یطورنیخبر بودم؟ ا یخودمم ب ینیبیتهش؟ نم ای ازمیمن؟ به من چه؟!

! میزنی، با هم حرف م نیتو ماش نیبچه... بش یجلو ستیدرست ن

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 28: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 28

با تو ندارم ! یمن حرف - پاهام درد گرفت ! یمامان -هام خارج کردو خم شااادو نیحرف رامت نیا با بازوهاشااو از چنگ دساات ،

ب*غ*لش کرد.. شونه اش گذاشتو خواست بره ! یرو نویرامت سر

دمیفک فشرده ام بهش غر نیسد کردمو از ب راهشو به زور سوارت کنم ؟ ! ای یشیسوار م -

و رفت...در عقبو باز کردو رامتین نیف ماشاابهم انداختو به طر یتفاوت یب نگاه روی صندلی عقک نشوند.....خودشم در جلورو باز کردو نشست..

اینكه مثل دختر بچه ها نرفت عقک بشینه خوشم اومد....کال تو اخالقش از از !دمیکه تا حاال د ییاین لوس بازیها نیست..برعكس اکثر زنها

سوار ماشین شدمو استارت زدم..کردم اخم روی صورتمو حفظ کنم... سعی دو ساکت بودیم...رامیتنم فهمیده بود وضعیت قرمزه و جدی! هر

تو سكوت به خیابون ها نگاه کرد که خوابش برد.. انقدرآینه ی جلو به صااورت غرق خوابش دقیا شاادم...بعد از اطمینان از خواب از

بودن رامتین ، از گوشه ی چشم به لیدا نگاه کردم..شه بگی اون رفتار و این اخم چه معنی میده ؟! از ک - تا حاال گ*ن*ت*ه یمی

که خودم خبر ندارم؟! شهیمن نوشته م یبابام پا حالت تدافعی به سمتم چرخیدو با صدایی که سعی داشت بلند نشه گفت: با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 29: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

29 و تیشهسنگ

تو نمیفهمی یا خودتو میزنی به نفهمی؟! ندیدی آقاجونت چه آشاای برامون -یدی چه تهدیدهایی میكرد منو ؟! توقم داشااتی بشااینمو ساار تعظیم پخته ؟! ند

ن؟یداشت شنهادیپ نیبابت ا یفرود بیارم ؟ نكنه توقعدستک*و*سها - نه! از دسااات اون با م تارت نا نیسااات.. .منظورم رف قاجون ای به آ منظورم

به خودت دیدی برای من کم آش ناراحتی ، چرا ساار من خالی میكنی ؟! خو نكشیدن!

تو دیگه حرف نزن که حسابی از دستت شاکیم! - جدی جدی طلبكاره! انگار

باشه .... حا نداره با من اینطوری صحبت کنه! هرچیزدمو ماشینو کنار خیابون پارك کردم...به طرفش چرخیدمو دستمو روی راهنما

پشتی صندلیش گذاشتم...با اخم خیره شدم به چشمهای پراز خشمش.. با من اینيوری صحبت کنی! مثل آدم بگو چته ؟! اجازه نمیدم - میخواستی باشه ؟! خیر سرت ادعای برادری داشتی برام! یچ گهید - مگه غیر از اینه ؟! -اگه برادرم بودی پشتم وایمیستادی! نه اینكه برای من شرح خواسته هاتو بگی -

و طاقچه باال بذاری!لی هم از این ماجرای پیش اومده بدت بله ؟! صاابر کن ببینم ، انگار تو خی -

نیومده ؟! بیخود توهم نزن که حوصله ی عشوه خرکی یه نره خرو ندارم! - حرف دهنتو بفهم لیدا! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 30: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 30

سر یدم بخت آمادگ یچیه بهت برخورد؟ اونيا که مثل دخترا - ازدواج ندارم !یداده بود

نگو از اینكه دست رد به سینه ات زدم داری میسوزی! -شی! کالفه ام کرد - شه خفه ! اگه من برات مهم بودم...اگه به قول خودت یمی

شمه و من نمیتونم شی.. فقط کافی بود بگی لیدا زن دادا ستی حامیم با میخوا زن خودم بدونمش!

سلیقه ی خودم میخوامت همین .... دیگه من االن زن نمیخوامو اگرم بخوام به چی بود ؟!

بد گفتم ؟! حقیق - باشاایو مگه تو گفتم! فكر نمیكردم تو منتظر این فرصااات ناراحت بشی!

چونكه احمقی! احمقی که درباره ی من اینطوری فكر میكنی! هر چند.. از - اون پدر ، بایدم چنین پسری به عمل بیاد!

قا جونم توهین کنی! هر چ - به آ یدم جازه نم یدا! من ا یحرف دهنتو بفهم ل !داره.. حواست باشه ی... تحمل منم حدیگیم راهیبدو ب شتریب گمینم یچیهاووو....... چه پساار با ادبی! تا دیروز که مخالفش بودی! چی شاااد به این -

سرعت تغییر موضم دادین ؟!سلیقه دارم ، ولی کامال قبولش دارم! پدرمه و هرچ - یمن با آقا جون اختالف

بین هم ساان و ساااالش از خودش ، یها یهم دوره ا نیدارم از اونه... اون ب همه موفا تر بوده .....از خدامه مثل اون موفا بشم!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 31: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

31 و تیشهسنگ

سخره - شه! با یه عقد م شو کنی! تو که چیزیت نمی آره خک .....بایدم طرفداریو یه امضااای ناقابل ، یكی از کارخونه دارای بزرگ تهران میشاای! بایدم راضاای

وج معيوج!قوم عي نیتو چنگ ا یوفتیکه ب یستیباشی! مثل من ن.... کی گفته من راضیم به این یكنیناراحتم م ی.. داردایدرست حرف بزن ل -

ازدواج؟!اصال تو معلوم هست با خودت چند چندی؟! از یك طرف مخالفی و از طرف دیگه قهر میكنی بابت مخالفت من ؟!اشك تو چشمهاش حلقه زدو با

لحن غمناکی گفتسایی که دل - ستنو غرورمو خورد نمیكردن ، تو تو اون خونه تنها ک شك منو نمی

و رامین بودید! اما با حرفهای امشاابت...با من مثل یه آشااغال ته مونده رفتار کردی! مثل یه دسااتخورده که رو دساات مونده و به زور میخوان بهت بندازنش!

داشتم...بعد از رامین ستآخه بی انصاف...منكه تو رو مثل برادر نداشته ام دوبا یكی همه ی به تو بود! خوب بود من میگفتم واگه بخوام ازدواج کنم امیدم

هان ؟! خوب بود ؟! این نه این! و خابش کنم ، که خودم انت ازدواج میكنم ازدواج برای من حكم مرگمو داره! منو رامین گاهی با هم اختالف نظر داشتیم ،

شتم ستش دا ستی نخوام تا آخر عمرم ازدواج کن کهولی اونقدر دو م! تو میخوامال بنيول ببینی و بخوای بهم یه كه منو نه این مه ....همین! یدا خواهر بگی ل

نیش در بیاری! تموم شدن حرفش نگاه ازم گرفتو سرشو به سمت شیشه ی ماشین چرخوند! با

راست بود! حرفهاش از این دید بهش نگاه نكرده بودم! من

غرور لیدا... سخته که پس زده بشه! داره ناراحت بشه! برای یه دختر با حا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 32: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 32

با این همه زیبایی و این همه خاطرخواه! اونم ی خوش آتیه و معروف سینما! هنرپیشه

چشاامهای عساالی رنگ....لبهای خوش حالتی که رو لک پایینیش انگار یه با انگشت گذاشتنو فشارش دادن!

بینی کوچیكش که از صدتا دماغ عملی قشنگتره! با هیكل ظریف و قشنگش و قد صد و هفتاد سانتیش! با

تو ساختش از هیچی کم نذاشته ! خداگوشااه چشاامشاان ....شاااید اگه زن هیچقدر آدم منتظر دونمیخوب م خودم

داداشم نبود و من زودتر از رامین دیده بودمش... االن زنم بود!شه..چه از نظر قیافه و چه از اونقدر شقش ب ست که مردی مثل منم عا عالی ه

نظر اخالق! دختر بیستیه! واقعا داره از پس زده شدن ، ناراحت بشه! حا

االنش با وجود بیوه بودنش ، آمار خواستگارهای ریز و درشتشو دارم! همینید با واسااتم اونطوری برخورد میكردمو اینيوری حرف میزدم...مثال میخ ن

حامیش باشم! پای قولی که روز آخر تو بیمارستان به رامین دادم بمونم! میخواستم

از اینكه بره اتاق عمل و بعد از عملش فقط پنج ساعت زنده بمونه.. قبل !نهیبش دایموقم بود که ازم قول گرفت نذارم اشك تو چشم ل همون

!ریزهیانقدر مغروره که همه چیزو تو خودش م میگفت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 33: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

33 و تیشهسنگ

با من راحته و میتونه از دردهاش بهم بگه! ولیمیدونساات لیدا بيز خودش ، فقط با من حرفهاشااو میزنه و از دردهاش رامین میگه!صلیش بابا بود و غرورش حتی شكل ا با خانواده اش هم حرف نمیزد...چون م

نمیذاشت پیش خانواده اش از پدر شوهرش بد بگه! باع ریختن اشكش شدم..؟رامین که ببینی خودم کيایی

به ساامت صااورتش بردم...هنوز دسااتم به صااورتش نرساایده بود که دسااتمو صورتشو عقک کشید..

جلو تر بردمو خودمم جلوتر کشیدم...چونه اشو تو دستم گرفتمو بهش دستمو خیره شدم..

به زمین دوخته بود و قصد نگاه کردن به چشمهای منتظرمو نداشت.. نگاهشو دم صداش بزنم..ش ميبور

لیدا! -- ..... لیدا خانوم! -- ..... خانوم سوپراستار! -- .... دختره ی کله شا ، مگه من با تو نیستم ؟! - این حرفم نگاه گله مندش به چشمهام دوخته شد.. با قهری؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 34: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 34

- ..... پس قهری! - منو ببر خونه رادین ....برای امشک بسمه! -

اشكی که از چشمش چكید رو پاك کردم و دستمو عقک کشیدم.. قطره ماشینو زدم و راه افتادم.. استارت

طول راه نگاهشو به بیرون دوخت و یك کلمه حرفم نزد! تمام کردی رادین خان! خراب

جوری خراب کردی! بد خونه ی پدرش نگه داشتم...بی حرف در ماشینو باز کرد و پیاده شد! مقابل

خواسااتم کمربندمو باز کنم ، در عقک ماشااینو باز کرد و رامتینو ب*غ*ل تا کرد..

سرعت پیاده شدم تا کمكش کنم.. به بده من بیارمش! -اگه تشااریف میارید منزلمون ، بفرمایید.. .. وگرنه مزاحم نمیشاام ، خودم -

میتونم ببرمش! ! با من؟!لیدا؟! از کی تا حاال من غریبه شدم؟! تعارف میكنی؟ - بهتره بیشتر از این همش نزنیم.. بوی گندش بیشتر میشه! شک به خیر! - لیدا.. - برو رادین .... راحتم بذار! - خواستم حرف دیگه ای بزنم ، درو باز کرد و داخل خونه شد .. تا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 35: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

35 و تیشهسنگ

روی هم فشار دادم تا داد نزنم! لبهامو نه... ، ولی لیدا..با اون همه ادعا به من کم محلی نمیك مامانم

چی گفتم؟! مگه منو میشناسه! اونكه فرمون نشستم...ضربه ی محكمی به فرمون زدم! پشت

لعنتی! - ی خونه رو نداشتم.. حوصله

زدم به نازگل.. زنگ امشک باهاش قرار گذاشتم....اونم طبا معمول استقبال کرد.. برای

خونه ی نازگلو در پیش گرفتم.. منم. برای امشک بسم بود.. مسیر رفتار بیشتر از ظرفیتم بود! این :لیدا

حال خرابی وارد خونه شدم.. با با دیدن حالم از جا بلند شدو به طرفم اومد.. مامانم

لیدا جان چی شد؟! - رو هم فشار دادم تا بغضم باز نشه.. پلكمو

کردم که صبر کنه!مامان اشاره به به اتاقش بردم و روی تخت خوابوندمش! رامتینو

عو کردم و به سالن رفتم.. لباسهامو هراسون جلوم سبز شد مامان

چی شد لیدا؟ پدر شوهرت چی گفت؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 36: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 36

بدبخت شدم مامان! - چرا قربونت بشم ؟ -نو رادین ، یا اینكه رامتیمیگه باید با رادین ازدواج کنی ..... میگه یا ازدواج با -

ازت میگیرم! این بار لحنش ناراحت نبود و برعكس خوشحالم به نظر میومد.. مامان

تو چی گفتی؟! - چی میخواستین بگم؟! من بمیرم هم قبول نمیكنم! - هی نیمگه عقلت کمه؟! با همه ی زورگویی ها و رفتارهای خودخواهانه اش ا -

خوبه! حرفش حسابه! اتفاقا خیلیپساار اینكه رادین یه ایچرا خوبه ؟! چون دختر بیوه تونو یكی میگیره و میبره! -

من ! آقا جون ،من بیوه شدم.. یبرا هیخوب سیميرد و کم سن ساله؟! در واقم کتار خدا بوده! چرا طوری رف که نكردم.. گ*ن*ت*ه نكردم ، خواسااات تل ق

میكنید که انگار جرم مرتكک شدم ؟!سر آروم - باش لیدا .... چرا داد میزنی؟! مگه من چی گفتم؟! بده دلم میخواد

خونه و زندگیت باشاایو تنها نمونی؟! اون بنده های خدا بد کردن میخوان باالی سر نوه و عروسشون باشن؟! از اونها این رفتار بعید بود.. من فكر میكردم چشم

ونه اشون بگیرن؟! عيیبه!درد یزدیدارتم ندارن ، حاال میخوان تو رو برای عز چیش عيیبه؟ اونها میخوان دوباره طناب اسارتو بندازن گردن من! -

اینبار رامینی نیست که به خاطرش سكوت کنم و دم نزنم! ولی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 37: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

37 و تیشهسنگ

ست! برای اونم بهتره که تو خونه ی عموش بزرگ - ست.. رامتین که ه رامین نی بشه ..... نه با ناپدری یا با بی پدری!

شماها متوجه نمیشین! رادین مثل برادر منه! -سقف برید ، نسبت به هم کی ریاینها همه اش حرفه .... وقتی عقد کنین و ز -

شدم یاز قبل عصبان شتریهر نظری دارید بيز نظر خواهر برادری! ببراتون یبدوش ؟ مگه من چه آزار نیگینره ، شااما م گمیمن م یچرا هر چ -

؟ ! یتو گروه حاج فتوح نیدارم ؟ ...چرا رفت! دایباش ل ی؟ طرفدار کدومه ؟ ..منطق هیا غهیچه صاا گهیمزاحم و آزار د -

ساارش باشاااه ....تو دسااات تنها یباال یكی دی....با خوادی...اون بچه بابا م ! یتونیمتو ناااااه ! ن ی... قبول...ولتونهیم ییمادر به تنها می... تازه بگیتونینم

بلند شدو پر بغض.. صدام چرا ؟ - یتو ساافر کار شاااهی.... همیگریفرق داره ! تو باز هیچونكه تو کارت با بق -

ست شک ها تا د یلی.. خیه سر کار ریاز ست یخوای...آخه چطور میوقت د یخوای، هم به کارت ؟ ! اصااال تنها موندنو چطور م یبرساا نیتنها ، هم به رامت

، حواساام سااتم؟ .. االن من ه میزنده ا یتا ک؟ مگه من و بابات یتحمل کنسال د ست...چند ؟ ! واقم یکه نبودم چ گهیچند روز د دیشا ای... گهیبهش ه

باش دختر ! نیبسال باال - صد شاا.. ش یاواًل که خدا نكنه و ان شما فكر نیسر ما با ...دوما ً

و ی؟ ! اون فكرش به همه چ كنهیم یو پدر شهیپدر م نیرامت یبرا نیراد نیکرد !نیهمه جا هست بيز به رامت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 38: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 38

سئول - ضمن ... اون االن م شه ! در سن ، تسیبه گردنش ن تنیرام تیبه خاطر بهی...غرهنیمواظک رامت شتری، ب نینی....اگه با هم ازدواج ک الهیخ یب نیهم یبرا

خون و گوشتن ! هی...عموشه... از ستیکه ن ! من به اون اعتماد ندارم ! نینیخوش ب یادیشما ز -ستانت بود... حاال چ قتویشف ایکه رف روزیتا د - ست گل رفتو شد ؟ ! ح یدو

! یزنیم یاعتماد یو دم از ب یكنیعو منظر .. ازتونمیمثل برادرم ....اما نم ی.. حت دونمیدوسااتم م نیبهتر نویمن راد -

قدر نزد یفكر هاش نمشیبیبه خودم نم کیاون با ازدواج کنم و بشاااه که سرپرست بچه ام !

صال افراد غر تونهیم بهیمرد غر هی یاون نتونه ، فكر کرد - سیرو م بهی؟ ! ا یشنا یبچه ات پدر یبرا میو حاضاار میو بگن عاشااقت انیبه ظاهر ب ی؟ فكر کرد

ست م میکن شون که از پل بگذره .. بچه و پدر گنیرا ی؟ ! همه اش حرفه ! خرو دهید نیراد داقل! حكننی... زنشااونم فراموش مچیکه ه رهیم ادشااونیکردن

برادر زاده اشااه ! ..... نی...رامتیشااناخته شااده ساات... ذاتش خوبه.. از طرف ذارهیپدرش باال سرشه و نم نكهیداره ! مهمتر ا تینسبت بهش احساس مسئول

شوهرت هم یب ست .....اگه پدر شما ه سش به توجه از کنارتون بگذره ! حوا ...تیخواستگار ادیب نیکه راد دمن ته دلم از خدام بو زد،یحرفو نم نیا

سه مامان ! برا - صال همدنیدوزیو م نیبریخودتون م یب ست گهی...ما ا رو دو ! میندار

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 39: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

39 و تیشهسنگ

شو تو هوا تكون دادو با ناراحت مامان ست ها شو از من گرفت و در حال ید یرو جوابمو داد رفتیبابا م شیکه پ

..دیرو دوست دار گهیهم ، همد یلیحرفه ... اتفاقًا خ نهایا یهمه - مامان و بابا رفتم.. شی، پ تمهیکه نشونه عصبان یمحكم یقدم ها با

زدو گفت یام لبخند افهیق دنیبا د بابا یریگینم لیتحو ی... معروف شدیكردیم یسالم هیسالم دختر بابا !قبالها -!

؟ هزنیم ییچه حرفها نینیبیز دست مامان...م! شرمنده بابا جونم... ا یوا یا - آدم ! یبرا ذارهی! اعصاب نم

! ؟یزنیلگد به بختت م یخودت که دار ای ذارمیمن نم - ماااااامااااااان ! - ؟ ! گمی! مگه دروغ م امانی -از شما ! اصال انگار نه انگار که تازه نمیاون از پدر شوهر و مادر شوهرم... ا -

تموم شده ! نیسال رامسااال گذشاات ! به فكر اون بچه کی...یگیم ی..خودتم دارامرزتشیخدا ب -

و حرف نزنه ؟ ! نهینگاه غم گرفته تو بب یباش ..... تا ک ! ارمیخودم نم یاون به رو یمنكه جلو - نهكیم هیگر شااهیچرا مامانم هم گفتیبه من م روزی؟ ! د فهمهینم یفكر کرد -

بچه نی؟ آخه من به ا سااتیادب و لوس ن یب یکار بچه ها هیمگه گر گهی؟! م بگم ؟ ! بگم به خاطر بابات... یچ بس کن مامان ! كنمیخواهش م -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 40: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 40

مداخله کرد.. باباقت .. اون وستیخانم ! بس کن ! دخترم رنگ به صورتش ن گهید گهیراست م -

؟ ! یكنیخون به دلش م یدار یکه بهش برس ییبيابه د - پدرشاا یی؟ من ؟! تو كنمیلش ممن خون و هوادارش بگو ! بگو یکه

شو از پ ستیبچه ن گهی؟ ! د هیو چاهش چ هیراهش چ شیکه با قهر و اخم کار ببره !

شده ..... برا - شده ! خودش یخودش خانوم یبه قول خودت ، دخترم بزرگ چكار کنه ! دیبا دونهیم ..دمیش انداختمو گونه اشو ب*و*سحرف بابا خودمو تو ب*غ*ل نیا با ! ییعاشقتم بابا -ه اگ یکه به نفعت باشاااه...ول كنمیدخالت نم یی... من تا جا زمیدختر عز - ! كنمیبه ضررت خواهد بود مداخله م نمیبب ! دونمیم -و بخور یزیچ هی، برو یبا مامانت بح کن ینیبشاا نكهیا یحاال هم بيا -

ستراحت کن ! فردا بر صم یاا س میحرف زدن و ت ست. . اریگرفتن وقت ب .. از ا مخالفه ! نمیکه راد داستیهم از گفته هات پ یطرف

بله بابا ، مخالفه ! -شما دوتا نخواه مونهینم یپس بحث - شن ایدن ی، همه دی....... تا هم جمم ب

! برنینم شیاز پ یکار بابارو ب*و*سیدمو با افتخار نگاهش کردم.. دست

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 41: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

41 و تیشهسنگ

! تا شما رو دارم ، غم ندارم!ییمرسی بابا - ما خوشبختیت رو میخواهیم دخترم! - ممنونم! - ....برو به کارهات برس!یبهش فكر کن خوادیغم دیگه بسه! نم - چشم! - لبخند ازش فاصله گرفتم.. با

شامی خوردمو بعد از گفتن شک بخیر به مامان و بابام به اتاقم رفتم.. مختصر روی تخت دراز کشیده بودم که در اتاق باز شد.. تازه

به در نگاه کردم...طبا معمول تنها ساارمو با اخم بالش بلند کردم و از روی کسی که برای ورود به اتاقم در نمیزنه ، و حاال اومده بی خوابم کنه!

...... تنها خواهرم! ویدا که تو شیطنت دست منو شیطون رو از پشت بسته! دختری

سال از من کوچیكتره و امسال لیسانس مهندسی کامپیوتر گرفت! شش هم بیكاره و در حال گشت و گذار با دوستهاشه! فعال

چشم هایی کمی تیره تر از من و بینی گوشتی تر و لبهایی قلوه ای! با و ابروهاش هم قهوه ای تیره ست! موها

کل من بیشتر شبیه مامانم و ویدا شبیه بابائه! در از نظر اخالق و واقم بین بودن! اما

برعكس هم هستیم! کامال مثل مامان منطقی و واقم گرا! دایمثل بابا احساساتی و رویایی ..... و من

در حال آنالیز چهره ی خندونش بودم که با حرفش مخم سوت کشید! هنوز

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 42: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 42

میخوای زن رادین خوشگله بشی ؟! - حالت خرابه ویدا ؟! -؟ اتفاقا عالیم! منكه عاشا رادینم ، از خدامه زنش بشی و بشه شوهر خراب -

یامرز ، اینم از رادین خدا ب خواهرم! از بس تو خر شاااانساای! اون از رامین سونم که عال شگل تر! اخالق صه تو ا هی......یكی از یكی خو ن بحرا نی... خال

! ادیب رتیشوهرا گ نیخر شانس بود تا از ا دیبا یشوهر یب فقط شوهر کردن مهمه ؟ من دوستش ندارم! ایمگه همه چیز به خوشگلیه ؟! - از بس خری! کدوم دختری از رادین میگذره که تو بگذری! - به قول خودت دختر... نه من! -نه! من م - گار فرقی میك حاال ان به چل گمیاوووو! تو از ساارشاام یاون خوضمن..... قیافه یادیز شم ! در شگلی! ... گفته با صدتای دخترها خو مهمه که

اخالق مهمه که مهربونتر از تو پیدا نمیكنه! کار و شااهرت مهمه که بازم مثل تو با دیگران مقایساااه نكن! جز تو یاد! اصااال خودتو عروساای کدومگیرش نم

شی من میفهمیدم از ست با اون خانواده زندگی کنه؟! هر قدر هم تودار با میتون وهرت دلت خونه!دست پدر شوهر و مادر ش

خوبه اینهارو میدونی و بازم اصرار به این ازدواج داری! -ثل رامین مظلوم و بی زبون - ناساام ..... اون م یدونم ، ولی رادینو میشاا م

نیست...میتونه از حا خودش و زنش دفاع کنه!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 43: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

43 و تیشهسنگ

شم با بودن رامین راحت بود... - شا رامین بودم...تحمل پدرو مادر اما من عاحاال بدون اون....چطور توقم داری با اون همه عشا به شوهرم با برادرش یول

ازدواج کنم ؟! اصال چطور دلتون میاد من ازدواج کنم؟!شكالت حاج فتوحیه! با رادین - ست م شدنت از د چون این تنها راه خالص

ش یتونیمیتونی به اونچه که میخواهی برسی! م سرت با سر و بدون یکنار پ دردخواهر من ....رامین نی.. بب یباشاا شی.. حام یباشاا دنشیقد کشااشاااهد

شش کنی! نه اینكه کال از یادت بره ، نه! هرچ ش شهبا یرفته...باید فرامو قت ع عزادارش ی؟ تا ک یتا ک ی... ول رهینم رونیوقت از ذهن و قلبت ب چیبوده و ه

و ؟ تو جوونی ، تازه بیساات یبه خاطر پساارش با پدرش بينگ ی؟ تا ک یبمونکم عاقالنه فكر کن... هیهشاات سااالته! مگه چند سااال میتونی تنها بمونی ؟!

! ریبگ میکنار بذار احساساتتو.. با عقلت تصمهمه عزمتونو جزم کردین که همین امشااک از من بعله بگیرین؟! برو ویدا.. -

برو بذار کپه ی مرگمو بذارم!ه تا صاابح حرص میخوری و نمیخوابی! اما عزیز من ، من میرم... میدونم ک -

پدر شااوهرتو ما همه با واقعیت روبرو بشاای! ید با فرار درسااات نیسااات..میشااناساایم... میدونیم که نمیذاره رامتین پیش تو بمونه! با ثروت و شااهرتی که

داره ، میتونه هر غیر ممكنیو ممكن کنه! مرو روی سرم کشیدم و در جواب حرفاش گفت پتو

شک بخیر! - شک خوش لیدای ليباز .. -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 44: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 44

سته نگاه با سرمو از زیر پتو بیرون آوردم و به در ب شدن در اتاق سته صدای ب کردم..

کشیدمو چشم هامو پستم.. آهی ... رادین... رادین........ اه!رادین به تو رادین ......... نمیتونم بخوابم! لعنت کردم..تخت نشستمو به صورتش فكر روی

که متعلا به برادر شااوهرم بود و تو این چند ساااعت همه ی ذهنمو صااورتی تصاحک کرده بود..

به این فكر میكنم که یه ایراد اسااااساای از رادین بگیرم تا هم خانواده ی مدام خودم ، هم خانواده ی شوهرم از خیر این ازدواج بگذرن!

برای من ، کم نه... حتی زیاد هم بود... اما من نمیتونسااتم با مردی بيز رادین رامین باشم..

شام و ناهار و تمییز کردن ازدواج که همه اش مواظبت از فرزند و حاضر کردن خونه نیست..... یه مراتبی داره! .... یه وظایفی داره!

که از عهده ی من خارجه! وظایفی ه رامین داشتم ، هم خواب برادرش بشم؟!چطور با عشقی که ب من

بقیه به این فكر نمیكنن؟! یعنی باور کردن که خاك سرده و فراموش میشه اونی که رفته زیر خاك! نكنه شک بدیه امشک.. چه تموم نمیشه؟! چرا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 45: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

45 و تیشهسنگ

این کاب*و*سو تموم کن! خدایابعد از نمیخوام خودمو احساااساامو با کساای تقساایم کنم....به قول مامان من

ازدواج نظر و حسمون عو میشه! نظر رادین نسبت به من تغییر کنه و بخواد تمكین کنم چی؟! اگه

نظرم عو نمیشه! منكه من که مثل دل و روده ی رادین هتل نیست! قلک

!اووووووو هیچی نشده تا کيا پیش رفتم! هنوز فرجی بشه و رادین حریف باباش بشه! شاید

باباش دست روی نقطه ضعف رادین گذاشته! اما !پول

عاشا رسیدن به باالترین جای ممكن هست و فقط فكرش دنبال مسائل رادین مالیه!

حسش میگذره یا از مالش؟! از :رادین

هفته میگذره و من خبری از لیدا ندارم.. یكباره که بعد از مرگ رامین ، این همه وقت از زن و بچ برای ه اش بیخبر اولین

بودم... اصال حوصله ی سوء برداشت های لیدا رو ندارم.. ولی

هر کار منو به خواستن و راضی بودنم تعبیر میكنه! مطمئنم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 46: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 46

سته ستم.. در که من خیلی مادی فكر میكنم و اهل معامله و دودوتا ، چهارتا ه ولی نه اونقدر که بشم شوهر زن داداشمو قید احساس خودمو بزنم!

عمر دخترها برام ساارو دساات شااكسااتن، حاال برم التماس زنیو بكنم که یه خودمم راضی نیستم!

!عمرا این یك هفته با بابام دعوا داشتم... کل میگه حرف من یكیه و منم میگم حرفتون زوره! اون کو گوش شنوا ؟! ولی

خرجش نمیره که! به مامان طرفدار منه! جالبه اولین بار تو زندگیش ، با بابا مخالفت میكنه! برای بیشترین علتش دوست نداشتن لیداست.. البته

مونا ، دختر خاله مو برای رامین بگیره که رامین عاشااا لیدا شااد.. میخواساات بعد گیر داد به من... حاال دوباره لیدا وسط اومده!

خانواده ی مامانم خونشو حالل میدونن! االن دا به خاطر شغل هنرپیشگیش ، کم حرف پشت سرش نبود...ی خ بنده

به خاطر این قضیه و ازدواج منم باید حرف بشنوه! حاال اینكه مامان بد لیدا رو میگه ناراحت میشم... از

همین با کوچكترین حرف نامربوطی از مامان ، جوش میارمو طرفداری برای لیدا رو میكنم !

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 47: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

47 و تیشهسنگ

این کارم بابا جری تر میشه و به مامان میگه ودیدی کرم از خود درخته! باآقا پسرت دختره رو میخواد... فقط میخواد با دست پس بزنه و با پا پیش دیدی

بكشه! و تو منگنه افتادم... عيیک هر وقت ناراحت بودم با لیدا حرف میزدمو راهنماییم میكرد... همیشه

االن خیلی تنها شدم... اما لیدا رو خیلی دوست دارم... من

حس برادری دارم! بهش نمیدم کسی بهش توهین کنه! اجازه اگه اون آدم ، مادرم باشه! حتی

آقاجون خواسته برم کارخونه تا راجم به موضوع مهمی باهام حرف بزنه! امروز میدونم درباره ی لیدا و ازدواجمونه! نرفته

برم ببینم چی میگ! مميبور امروز میخواستم کارخونه نرم و به مغزم کمی استراحت بدم... مثال طبا معمول تو اتاق پشت میز کار بزرگش نشسته.. باب

سالم! - شنیدن صدام ، سرشو بلند میكنه و با لبخند رضایت بخشی نگاهم میكنه! با سالم به روی ماهت ..... کم پیدایی! - خدمتتون! هستیم در - چه خبرها ؟!. .. فكرهاتو کردی؟ - مگه شما جای فكر کردنم باقی گذاشتین ؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 48: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 48

یعنی قبوله ؟! - نه! من نمیتونم با زن برادرم باشم! -ساله که مرده! تو اگه مردی باید مواظک - بس کن رادین! رامین خدابیامرز یك

ناموس و بچه اش باشی!ظک خودش باشه... در ضمن.. پسرشم یه مادر ناموسش خودش میتونه موا -

داره که مثل شیر مواظبشه!د نمیفهمی! کيا مواظبه ؟! این دختره همه ی حواسش به فیلم بازی کردنشه! -

سرش مدام میخواد بره این طرف اون طرف...... تو به دردش میخوری که باال ... بلد نبود راه و باشاای ، نذاری پاشااو کج بذاره! رامین مظلوم و بی زبون بود

رسم درستو به زنش یاد بده...ولی تو میتونی!ضیه ی کار کردن لیدا ناراحتین......میخواهین منو - سر ق شما هنوز پس بگو!

شتباه سته تون برسین و حرفتونو به کرسی بشونین! ولی ا جلو بندازین تا به خواخیلی هم عالیه... میكنین آقا جون! به نظر من کار لیدا عیک که نیساات ، هیچ

اون زن یه هنرمنده!از بس بی غیرتی! جلو دوربین و صااادتا مرد رنگارنگ ، رره رفتن و عشااوه -

ریختن ، هنره ؟! شما بد برداشت میكنین! دل لیدا پاکه! -قدر هواداریشااو میكنی چرا - که ان یه دل تو! اصااال تو که ، پا یدا یه دل ل

به فكر خودشاام... نمیخوام اونو از پساارش نمیگیریش منو راحت کنی ؟! من جدا کنم... نمیخوام ميبور بشم بندازمش سر زبونها!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 49: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

49 و تیشهسنگ

که اینطور! پس بنده باید از خود گذشتگی کنم... -نكه برات بده ؟! بزرگترین کارخونه مو با همه ی وسااایل و دسااتگاه و هرچی -

اتمام میرسااونی رو متعلقاتشااه به نامت میكنم... اون کارخونه ای که داری به هم به نامت میزنم... دیگه چی میخوای بهتر از این؟.!

عشا! نه لیدا به من احساسی داره ، نه من به اون! -با پول اونم بدساات میاد... اصااال... اصااال برو لیدا رو عقد کن و بیارش تو -

خونه امون... بعد برو هر دختری که دوست داریو صیغه کن!- ...... میگی قبوله ؟! چی - آقا جون! باورم نمیشه شما این حرفو بزنین! - پس چكار کنم ؟! چرا متوجه نیستی ؟ رامتین از خون منه! -

عزیزه ...... نمیخوام تو اون خونه بزرگ بشاااه! ......از طرفی ، نمیخوام با برام زور و دعوا از مادرش جداش کنم......دلم نمیخواد پس فردا که بزرگ شاااد ،

بيای اینكه ممنونم باشه ، ازم متنفر باشه!حال خودمون - به یاد... پس چرا نه چی پیش ب یدونین ممك که م ما شاا

نمیذارینمون ؟!راحتمون بذارین! هم منو هم لیدا رو هم اون رامتین زبون بساته رو!

من با کار مادرش مخالفم! اونم که راضاای نمیشااه کارشااو کنار بذاره....از - رای رامتین و لیدا بهتره که زیر سایه ی یه مرد باشن!طرفی... ب

خک زیر سایه ی شما هستن دیگه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 50: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 50

شنوی داره ؟! واقم بین باش - سابقش حرف شوهر تو فكر کردی لیدا از پدر پساار ..... به فكر من باش! من باباتم... بد تورو که نمیخوام! .... لیدا جدای از

زن خوبیه! کارو همه ی لج بازیهاش خیلی هم میدونین خوبه و انقدر آتیش به جونش میكشین ؟! -سال - شه ، ممكنه یكی دو ست...خامی! اگه اون زن تو ن نمیفهمی! حالیت نی

دیگه ، بی خبر دست رامتینو بگیره و با خودش ببره اون سر دنیا...بدون اینكه یه یدونه نوه ام بمیرم رد و نشونی از خودش باقی بذاره! تو میخوای من تو حسرت

؟! خدا نكنه آقاجون! -بذار منم راحت - یار تو خونه.. یدا رو بگیر ب یا و مردونگی کن... دسااات ل ب

سرمو رو زمین بذارم!این حرفها چیه آقا جون ؟! آخه شااما حرف زور میزنین... یعنی من از همه -

شما سی ازدواج کنم ، تا سا شا و هیچ اح پیش نوه تون چیم بگذرم ، بدون ع باشین ؟!

در عو بیشتر داراییم مال تو میشه! بقیه شم که مال رامتینه... تا وقتی هيده -ست توئه! تو پسر شم د سن قانونی برسه.. کفالتش با توئه! دارایی شه و به ساله بمنی ، از خون و گوشت منی! میدونم امانت دار خوبی هستی برای برادرت....

سهم پارث رامتین حا رامی سهم و درشون بوده....میخوام بهش بدم..... نذار سراغ دایحا برادر و برادر زاده ات بیوفته دست یه نا اهل که فقط به هوای پول م

و از اون بچه هم سواری میگیره! دایل

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 51: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

51 و تیشهسنگ

لیدا ازدواج نمیكنه! -مگه چند سااالشااه ؟! جوونه و خوشااگل! با اون همه شااهرت... از پس فردا -

شون بله انقدر خ شه به یكی ستگار رنگارنگ براش میاد که باالخره ميبور می وا ؟! كنهیازدواج نم یكنیبده! چرا فكر م

من باید فكر کنم! -فكر کن بابا! از یه طرف نگهداری از یادگار برادرته و حفظ ناموسااش.! به -

عالوه ی یه ثروت عظیم به نام خودت... طرف دیگه جدایی پدرت از نوه اش شین فكر کن ، ببین کدوم و جنگ ودعوا و در آخر محرومیتت از ارث! خوب ب

خبرم کن یکرد كراتونباش ..... من رفتم.. ف نیباش ... ساااده ب نیبهتره! واقم ب!

هام تو هم رفته و هیچ رقمه خیال باز شدن نداره! اخم چه کاری درسته و باید چكار کنم! نمیدونم

ن به زندگی سخت و بدون پول عادت ندارم!خوب فكر کنم..... م بهتره بدون حمایت پدرم دووم بیارم! نمیتونم

ست از ست دارم..... دلم نمیخواد بیوفته د طرفی رامتینو مثل بچه ی خودم دو یه ناپدری که تو غیبت لیدا اذیتش کنه و آزارش بده!

شماره اش ثابت سوار ستم روی ستم گرفتم..... د شیمو د شدمو گو شینم ما موند..... نمیدونم زنگ زدنم درست هست یا نه!

اینو میدونم که تو گرفتاریهای این مدلیم بهترین مشاورم خودشه! اما صدای اولین بوق گوشیو برداشت.. با الو! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 52: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 52

سالم! -شااماره نرفته؟! میخواهین قطم چه عيک! رادین خان! اشااتباهی دسااتتون رو-

! یموقم اشتباه نكرده باش هیکنم؟! تیكه میندازی ؟! کيایی؟ میخوام ببینمت! -سر حاج فتوحی با - شما همدیگه رو ببینیم! آخه بده پ شه منو شاید درست نبا

بیوه ی برادرش دیده بشاااه! ممكنه یكی ببینه و برات حرف در بیارن! اون وقت یشما!وبال گردنتون م

کم مزه بریز لیدا! .... کارت دارم! - من با شما کاری ندارم! برو همون جایی که این یه هفته بودی! - این حساس بودن و لحن بچه گونه اش لبخند رو لبم میشینه! از

سرش مادره ...... مثل بچه ها قهر میكنه! خوبه که منتظرم بوده! خیرجنابعالیه! حاال جسمم هم میخواد شرف یاب بشه! یه هفته ست فكرم پیش -

اجازه میفرمایید؟! باهات قهرم! - لیدا! -قرار بود تنهام نذاری! قرار بود حمایتم کنی! نمیخوام ببینمت! ..... نه خودتو -

میخوام ، نه حمایتتو! خواستم جوابشو بدمو براش توضیح بدم گوشیو قطم کرد! تا

ی ليباز! دختره به پیشنهاد آقاجون عمل کنمو درست و حسابی ادبش کنم.. حقشه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 53: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

53 و تیشهسنگ

زیادی لوسش کرده! رامین ماه گذشته.. یك

قراره بریم خونه ی پدر لیدا! امشک این یك ماه ، انقدر آقاجون تو گوشم خوند... انقدر تشویا و تهدید کرد... تو

نم داد ر باغ بهشت نشواز محبتم نسبت به رامتبن استفاده کرد... انقدر د انقدر تا باالخره راضی شدم...

شدم ولی به شرطه ها و شروطه ها! راضی اینكه ماشینمو با یه پورشه ی شاسی بلند آخرین مدل عو کنه برام! اول اینكه بعد از ازدواج منو لیدا تو کار و زندگیمون دخالت نكنن! دوم

اینكه در اولین فرصت کارخونه هایی که گفته رو به نامم کنه! سومسود منو چهارم سهم ساب کنه و سود کارخونه ها رو از همین امروز ح اینكه

به حساب خودم واریز کنه!اینكه به رفت و آمدم با دوساات هام به خصااوص الناز کاری نداشااته پنيم

باشن..لیدا مخالفت کنه ، منو مقصاار ندونه و شااشاام که از همه مهمتره اینه که اگه و

تمام شروطمو باید بيا بیاره! همه رو قبول کرد.. خوشبختانه

گفت نظارت رو تربیت و کارهای رامیتنو میخواد خودش به عهده بگیره! فقط ، بهش حا میدم.. خک

باشاه همه ی این دردسار ها برای این بوده که رامتین زیر نظر خودش و هرچی که خودش میخواد بزرگ بشه! اونطور

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 54: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 54

امیدم اینه که لیدا جواب رد بده! تنهابه هرچند با وکیل و مدرك و هزار دوز و کلك که تمام این یك ماه ، آقا جون

لیدا ثابت کرد که اگه به خواسااته اش عمل نكنه ، کلی از فیلم ها و عكسااهایی ا مردهای دیگه تو که تو جمم خانوادگی داشااتیم ، و در مورد روابط راحتش ب

رسانه های ملی میگه! واقم میخواد افشا گری کنه! در

رو خوب میشناسم.. لیدا خوبیه! دخترکثیفی نیساات... اما مردم که نمیدونن... با یه ایراد از طرف پدر شااوهر اهل

سابا و پخش چندتا فیلم خانوادگی تو فیس بوك ، موجی از اتهام و سوءظن به ن!سمتش هيوم میبر

یدا خیلی قاجون ازشااون حرف زده رو پ که آ هایی تالش کردم بگردمو فیلم کنم... اما نشد..

نیست کيا گذاشته که عقل جن هم بهش نمیرسه! معلومماهه که از لیدا درست و حسابی خبر ندارم ، فقط از طریا آقاجون میدونم یك

جریانات از چه قرارن .. ببینیم امشک چی میشه! بریم

اتاق نشستیم تا باهم حرف بزنیم... تو وقتی اومدیم خونه شون ، لیدا داره چپ چپ نگاهم میكنه! از

چشم هاشو ریز میكنه و با نگاهش برام شمشیر میكشه! مدام

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 55: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

55 و تیشهسنگ

سرفه ای کردم تا حرف بزنم... تك قبل از اینكه دهنمو باز کنم ، با انگشت اشاره اش تهدیدوار بهم توپید: اما حقی اومدی؟ به چه -

کردم خنده مو قورت بدمو درست جوابشو بدم.. سعی آروم باش لیدا ، جنگ که نداریم با هم! -ضی - شم دارم! به خاطر پول را شی ، ولی من دارم ، خوب شته با شاید ندا تو

ثل که م یاه ، برادرتو فراموش کردی! منی شااادی ، آره ؟! برای دوزار پول ساا امتینو...خواهرت بودمو دور زدی! ر

خشم از جام بلند شدمو اجازه ندادم حرفشو ادامه بده! بابسااه! تمومش کن ! تو هیچ میدونی این مدت چی به من گذشااته؟ میدونی -

مقابله با آقا جونم چقدر سخته؟! میدونی هر راهیو رفتم تا به اینيا نرسیم ، اما بازم رسیدیم به همین جا!

بازی - نه من غریبم تت ، من خوب برای من ن ناساا یار! هرکس نشاا در نمیشناسمت! فقط و فقط به خاطر کارخونه قبول کردی! هزار راه وجود داشت ،

یكیشو میرفتی تا درست بشه! اگه وجود داشت ، چرا شما تشریف نبردین ؟! - وضعیت من با تو فرق میكنه! اون آبرومو نشونه گرفته! - ميبورم کوتاه بیام! منم به خاطر همون آبروی جنابعالی -ستی مخالفت - ست میگی میخوا شتگی نكن .... اگه ر شما لطفا از خودگذ

کنی... وقتی من موافا باشاام و تو مخالف ، دیگه دلیلی برای جنگیدن با من نداره!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 56: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 56

اوووو ....... خیلی زرنگ تشریف دارین! اون وقت همه ی کاسه کوزه ها سر -تاه بشااه! بعد شااما میری سااوی خودتو من من بشااكنه و دسااتم از همه چی کو

میمونم و حوضم! درسته ؟! دیدی گفتم به خاطر پوله! پس الكی منت سر من نذار! - اگه بر فر محال هم اونطور بود ، باز یه نقشه ی جدید میكشید... -

! االنم یه راهی هست!مطمئنم چه راهی؟! -صال بگو رادین باید همه - شو تو مخالفت کن! ا ستها شته و دو ی کارهای گذ

بذاره کنار ، منم قبول نمیكنمو بهم میخوره!باهوش! موندم تو چرا خرگوش نشااادی؟! آخه آی کیو مرغی ، اینم راه حله! -

بابات میخواد من بی چون و چرا بگم بعله! میفهمی ؟! داد نزن! من نمیتونم از مالم بگذرم ، تو هم اگه ناراحتی بگو راضاای نیسااتی -

.... خالص! به همین راحتی؟! - از اینم راحت تر! - من نه قید کارمو میزنم ، نه بچه ام و نه آبروم! شیر فهم شد؟! - خک پس مبارك باشه! فقط من رفیا هام ، مخصوصا النازو کنار نمیذارم! - برام مهم نیست ، چون اصال تو رو شوهرم نمیدونم! - منظورت چیه ؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 57: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

57 و تیشهسنگ

روشنه! اگه با هم ازدواج کردیم ، تو هیچ حقی نسبت به من نداری و منظورم -حا هیچ درخواساات معقول یا غیر معقولی از من نداری! من تو رو به چشاام سد شتر ، نه کمتر! حتی میتونی بری با الناز ازدواج کنی! من برادر میبینم ، نه بی

ا من ایراد بگیریبه ک داریراه خوشبختی تو نمیشم ..... در عو تو هم حا ن و برام تكلیف تعیین کنیی ! اوکی ؟!

یعنی میخوای جدا از هم باشاایم؟! چطوری آخه ؟! آقاجون گفته باید بیایید - اونيا زندگی کنید، مثل سابا!

بله ، میدونم .... باال سااه تا اتاق خواب داره! یكی اتاق منو رامین بود ، یكی -رامین بود و یه تختم برای مهمان توش بود... اتاق رامتینه! یكیش هم اتاق کار

شما اونيا میخوابی! بدون هیچ انتظاری از من! عالیه ... ولی جواب آقاجونو چی میدی؟! بفهمه قیامت به پا میكنه! - خک نذار بفهمه! - یعنی... - وای رادین چقدر خنگی! یعنی ما به بقیه نمیگیم! یعنی این یه قرارداد نا نوشته -

بین منو توئه! اوکی؟! چی بگم ؟! اوکی! - پس بریم موافقت اجباریمونو اعالم کنیم! - بریم! -هم به سااالن پذیرایی رفتیم و با دیدن چهره های منتظر و پر از اسااترس پدرو با

مادر هامون لبخند زدیم و از راضی بودنمون برای این ازدواج گفتیم این حرف ، همه دست زدن و به ما تبریك گفتن! با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 58: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 58

خواست لیدا قرار شد یه عقد مختصر بگیریمو بریم سر خونه و زندگیمون! به خالف تصورم ، آقاجون مخالفتی نكردو خیلی زود با این قضیه کنار اومد... بر

فقط میخواست خیالش از رامتین راحت بشه... انگار :لیدا

خونه اومدم.. به این دوباره ای که سرتاسرش خاطره از رامینه! خونه به همراه مردی اومدم که اسم برادرو یدك میكشه! اینبار

ماه پر از تنش و استرس گذشت..... یك ماه بح منو مامان تموم شد... یكماه تالش کردم ویدارو متقاعد کنم تا مامانمو راضی کنه ، اما اونم مخالف یك

نظر من بود..طرف من بود.. اما فقط به ظاهر.. .... خودش گفت ته دلش خوشااحاله از بابا

اینكه رادین دامادش بشه!یا چوب خور حرف مردم نگران كه دختره بیوه اش تو خونه بمونه و بود از این

بشه! از تنهاییم ، جدای اینكه نظر مخالف من فقط یك رای داشت.. هگذشت

نصیحت قصد نداشتم ميبورم کنن... بيز مگه من ، یكه و تنها... حریف حاج فتوحی میشم؟! اما

مان های این ما مایش ها و خورده فر تار بارها دلش خون شاااده از رف هم زدواج نمیكردی!خانواده..قبال خودش ، بارها گفته بود کاش با رامین ا

اینبار فرق داره! اما

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 59: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

59 و تیشهسنگ

داماد رادینه! اینبار کسی که تا حاال ، بارها جلوی پدرش ایستاده و باهاش مخالفت کرده! تنها

همون اخالق قرینه ی اخالق پدرش! بابه خاطر قدرت بیان و توانایی رادین تو نه گفتن به حرف زور... به خاطر مامان

ن..... برای همه ی مهربونیهای این چند ساله اش!اخالق خوب و خاص رادی همه ی اینها دوست داشت من عروس رادین بشم! برای

اینبار رادین شوهرته! میگفت کدوم حرف دل منو نفهمیدن! هیچقدر برای من هیچ لت میكشاام و چ يا که من از رامین خ کدوم درك نكردن

سخته که هم خونه ی برادرش بشم!جنگ تموم شد..... من ميبور شدم پرچم سفید صلح رو باال بگیرم و امشک

شبی که با رادین حرف زدم شک از سه سته های طرف مقابلم راه بیام.. با خوا میگذره!

همون شک خواستگاری مسخره! ازشبی که بعد از قول رادین مبنی بر نداشتن هیچ توقعی از من.. به پذیرایی همون

تیم و خانواده هامونو از پذیرفتن این ازدواج با خبر کردیمخونه ی پدریم رفهمون شاابی که ویدا کل کشااید و من چقدر ناراحت شاادم از دساات یدونه از

خواهرم! نگاه خندون بابا و مامان و حاج فتوحی! از نگاه برزخی پروانه خانوم! از نگاه بی تفاوت رادین! از

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 60: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 60

شادی کودکانه ی رامتین به خاطر برگشتنمون به خونه ی سابقمون! از حاال من! و

...امشکشترکمون هیچ تغییری نكرده و عروس شدم ، در حالی که خونه ی م مرد دیگه

هنوز بوی مرد سابقمو میده!مردی شااادم که طبا قرارمون رفت به اتاقی که مخصااوص مهمونه و عروس

.... وارید هیك یك دره و فاصله اش از اتاق مشتر مردی شدم که برادرم بود و قراره تا آخر برادرم بمونه! عروس

به نیمه رسیده و تنها روشنایی بخش خونه ، نور دیوار کوب سالن پذیراییه! شک کاناپه میشینم.. روی

کاناپه ای که روزی با رامین روش نشسته بودیم و میوه میخوردیم.. همونروزی که رامتین برنامه ی عمو پورنگو نگاه میكرد و با ذهن یك سااااله همون

اش به این برنامه عالقه مند شده بود..پخش موزیك و خوندن عمو پورنگ ، شااروع میكرد به ر*ق*صاایدن.. اونم با

چه ر*ق*صی! خودشو به عقک و جلو حرکت میداد.. فقط

تی شاابیه ر*ق*صاایدن در کوچولوش دراز شااده بود و با دسااتهاش حرک پاهای میاورد..

تندتر و آروم تر شدن آهنگ حرکت بدنشو تند و کند میكرد.. با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 61: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

61 و تیشهسنگ

بامزه و با ریتم این کارو کرد که دلمون ضااعف رفت و رامین به ساامت انقدر لوپ های تپل رامتین هيوم آورد..

گرفتن گاز محكمی از لپ پسرم ، صدای گریه اش بلند شد.. با ام سوخت...... ب*غ*لش کردمو قول تنبیه باباشو بهش دادم..برای بچه دلم

سر جای قبلیش گذاشتمو به سمت رامین خیز برداشتم... رامتینو ی بازوش رو به دهان گرفتمو با آخرین قدرتم فشردم... گوشه

شد دندون ستش فرو میرفت.. اما همونم باع ضالت د سختی به ع هام به دردش بگیره!

طرفی رامین عاشا این بچه بازیها بود... ازخواسااتم خودمو عقک بكشاام ، با هر دو دسااتش کمرمو گرفتو مانم حرکتم تا

شد... خم کردو کنار گردنم شكار دندون های تیزش شد... سرشوفشار داد که اشكم در اومد.... با ناخن هام به پهلوش چنگ انداختم... اونقدر

نمیومد.. عین خیالش نبود و کوتاه به التماس افتادم... عاقبت

عقک کشیدن سرش ، با تمام قدرت سرش جیم کشیدم... باسرت مرد - شی ؟! خیر ست چه غلطی میكنی؟! خيالت نمیك هیچ معلوم ه

شدی! پدر شدی! مگه سگی که افتادی به جون منو بچه ام ، ول کن معامله هم نیستی؟!

لیدا! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 62: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 62

دوساات داشااتنت؟! نمیبینی دردم اومده و دساات و پا کوفت و لیدا! این بود -میزنم؟! نباید دلت به رحم بیاد؟! مگه تو انسان نیستی؟! هیچی نمیفهمی! فقط

خودت برات مهمه ! یخوش خشم از جام بلند شدمو از خونه بیرون رفتم.. با

به حیاط بزرگ خونه ، تا هوایی عو کنمو حالم بهتر بشه! رفتم م و زود از کوره در میرم!زود جوش خیلی

کمی سكوت و اکسیژن احتیاج داشتم تا آروم بشم.. به باال میموندم بح باال میگرفت و دعوامون میشد.. اگه

ید آروم بچه با به خاطر هر ساااه مون یده بود.... با دیدن دادم ، ترساا ام هم میشدم...

دوم رو بر نداشته بودم که در طبقه ی هم کف باز شد... قدم ای که متعلا به پدر شوهر و مادر شوهرم بود! طبقه فتوحی با قدم های بلند و چهره ای سرش شده از خشم بیرون اومد... حاج

اتفاقی براشون افتاده باشه... ترسیدم خودم یادم رفتو به طرفش قدم برداشتم.. عصبانیت

که رسید ، دست راستشو مشت کرد... مقابلم به سرتاپام نگاه کرد و انگشت اشاره اشو مقابلم گرفت... بعد

حرکت تهدید گونه ای لک باز کرد... با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 63: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

63 و تیشهسنگ

هرچی میخوام مراعات کنم و حرفی نزنم ، نمیشااه! نمیذاری! آخه به تو هم -ه ید یمیگن زن ؟! خيالت نمیكشاای اونيوری جیم میكشاایو هوار میزنی ؟ نبا ذره نيابت داشته باشی؟! به چه حقی تو خونه ی من صداتو بلند میكنی؟!

رامین... -هیچی نگو! رامین چی؟! اذیتت کرده کتكت زده؟! نه میشااه صاادای خنده تو -

بند آورد نه جیم و فریادتو ؟! به چه حقی داد میزنی؟! خوب گوشااهاتو باز کن كرار بشااه من ميبور به تكرار حرفهام ببین چی میگم .... خوش ندارم دوباره ت

، هفت جد و آبادت یچبشاام... رامین مرده! بدترین آدم هم که باشااه ، تو که هشین .... اجازه نمیدم سرش داد بك صداتونو براش بلند کنین و هم حا ندارین شیر فهم سر من بره! صدای پ صدایی که باالی سرم داد بزنه! میبرم سر پ سی ک

شد ؟! ....ولی ما - نشنیدم! شیرفهم شد؟! - چشم آقاجون! - ببین... چشم بیخود نمیخوام ها.... نبینم تكرار بشه! -

حرفی برای دفاع از خودم بزنم که فرصاات ندادو راهشااو کشااید و خواسااتم رفت...

براش مهم نیست که من برای چی جیم کشیدم... اصال پسرشون براشون مهمه! فقط

خودمه که اجازه میدم سر از زندگیم در بیارن! تقصیر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 64: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 64

شوخیه کوچیك بود... این صدام در بیاد... اینكه یه دفعه بمیرم هم نباید بذارم اگه واقعا دعوا میكردیم چكار میكردن؟!

پاهایی بی جون به خونه رفتم... م*س*تقیم به اتاقم رفتمو پتو رو روی ساارم با کشیدم...

سوال جواب رامین و معذرت خواهی هاشم جواب ندادم... بهاز اونم گرفته بود.... اونكه میدونه باباش چطوریه ، برای چی کاری میكنه دلم

که صدای من بلند بشه! هم بيایی که به پسرشون ایراد بگیرن ، سر من داد میزنن! اونها

...ستیش نزمان حال برگشتم..... به زمانی که دیگه رامینی تو بهبود و باهام شااوخی های خرکی میكرد...ولی بود... کاش هر روز جای کاش

دندونهاش روی جای جای بدنم می افتاد..... ولی بود... کيا رفتی آخه رامینم ؟! روی کاناپه بلند شدمو نگاهمو به دور تا دور خونه انداختم! از

چیز مثل قبل بود..... بدون تغییر! همه و مرتک! تمییز ی بزرگ حاج فتوحی بایدم تمیز باشه! خونه

خونه ی بزرگه... با حیاطی بزرگ و پر از گل و درخت.. یه !میکه ما هست یی اول خودشون زندگی میكنن... تقریبا دو برابر طبقه ا طبقه

!تریبلكسه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 65: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

65 و تیشهسنگ

ه ی پذیرایی و آشااپزخونه و در کنار سااالن پله های مارپیچ که به دو اتاق و ابتداسالن کوچیك با سرویس بهداشتی و حمام ختم میشه... و. دو باره پله میخوره

و به دو اتاق با یه آشپزخونه ی کوچیك ختم میشه... هر اتاقی هم سرویس بهداشتی و حمام هست.. تو

ی ما هم که طبقه ی فوقانیش ساخته شده ، یه سالن پذیرایی بزرگ داره ، خونهشپزخونه و سالن حدود هفت تا پله به همراه آ سط شتی ، از و سرویس بهدا

میخوره و به سه تا اتاق خواب میرسه! طبقه ی پایین کوچیك تره ، ولی در کل بزرگ و دلبازه! از

این بزرگی و زیبایی چه فایده ای داره ، وقتی جایی هسااتی که توش آرامش اما نیست!شا ستم ب ستیهوا ن یگاه ی... و حت ستین ع ه اتاقم برم ... اولین پله....خوا

رو باال رفتم و جسم سختیو مقابلم دیدم... بیشتر دقت کردم..... رادین بود.. اینيا چكار میكنی؟! -قا - نه منتظری آ یدی؟ نك كار میكنی ؟! چرا هنوز نخواب يا چ خودت بگو! این

گرگه بخوابه! نخوابیدی؟!دلیلی نداره از تو بترسم ..... خوابم نمیبرد! تو چرا - منتظر تو بودم! - بله ؟! - آرومتر! چه خبرته ؟! کارت دارم! - من با تو کاری ندارم! من رو قول تو حساب کرده بودم رادین! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 66: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 66

چه قولی؟ چی میگی واساااه ی - یدار بشاااه! نه رامتین ب گفتم آرومتر ، ممك خودت؟!

به من نداشته باشی چ...چه قولی؟! سه روز نشده یادت رفت! قرار بود کاری - ..... ناسالمتی من زن داداشت هستم... مثل خواهر نداشته تم!

شک هم بدجور - ستی... زنمی! ام به قول خودت ، مثل خواهر! خواهرم که نییه خودت.. به من دادی ، ارزون که تاقی هم به ساارم.... اون ا بی خوابی زده

تختش بده ، اذیت میشم!به جهنم! میفهمی چی میگی و چی میخوای ... اونم به درك که اذیت میشی! -

از من! مگه چیه؟! آدم خواسته شو به زنش نگه به کی بگه؟! - من ... زن ...... تو ... نیستم! -

صورتم جمله سرشو تو شمرده گفتم... لبخند عمیقی زد و آخرو کلمه کلمه و خم کرد... کمی سرمو عقک کشیدم.. بیشتر سرشو خم کرد...

شاادم ، کمرمو هم خم کنم... کامل به ساامت عقک خم شااده بودم... ميبور اونم برعكس من!

دو به هم نگاه میكردیم.. من با ترس و اون با لبخند! هر چیزی کوفت کردی امشک؟! -شک - شم ..... آدم شتی؟! بعد سرم گذا شه ها! کاله لیدا! بی ادب نبودی همی

بخوره؟!عروسیش نخوره ، شک مرگش یك سانت دیگه جلو بیایی شک مرگت هم میشه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 67: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

67 و تیشهسنگ

دندون نمایی زدو با شیطنت نگاهم کرد... لبخند ترس نگاهش کردم... با

حرکت بعدیش چیه! نمیدونم هاشو به سمتم دراز کردو بازو هامو گرفت... دست

عضالت منقبض شده و چشم های گرد شده ، نگاهش کردم... با نت خالی شده و رنگ محبت گرفته...از شیط نگاهش

چرا میترساای لیدایی؟! تو زن دادشاام بودی... زن داداشاام هم باقی میمونی! -خوابم نمیبرد ، خواستم برم آب بخورم... وقتی وحشتتو دیدم ... یه کم ه*و*س

شیطنت به سرم زد... منو سكته دادی برای یه ذره شیطنت؟! فكر کردی بچه ای؟! - م جیغو شدیا! معذرت.. باشه؟خیلی جی -

جوابشو بدم که صورتشو جلو آوردو برادرانه پیشونیمو ب*و*سید.. خواستم از دستهاش روی موهام نشست و خیره تو چشم هام گفت یكی

من اومدم که پناهت باشاام ، نه اینكه دشاامنت بشاام! از این بعد هر کس - باشه؟!ناراحت یا اذیتت کرد ، میایی پیش خودم...

مرسی! -این بغض از کی تو دلم نشااسااته بود که با وجود این حرفهای رادین نمیدونم

ساارباز کردو باع شااد برای فرار از نگاه متعيبش ، ساارمو روی سااینه اش مخفی کنم و به چشمم اجازه ی باریدن بدم...

به دور کمر قطورش حلقه کردمو اونقدر اشك ریختم تا آروم بشم.. دستهامو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 68: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 68

ید لک مردی ، ملودی شاااا های ق عد از رفتن رامین.. تپش که ب بار بود اولین آرامبخش گوش جانم میشد....

رادین روی سینه ام بود و آروم آروم اشك میریخت سرش

این وضعیت ، مثل اون لیدای همیشگی و مقتدر نبود.. با یه جوجه ی لرزونی بود که تو بارون زندگی گیر افتاده... مثل

تازه از یه طوفان نيات پیدا کرده.. انگار من چقدر خوشحالم که سرپناه و آرامبخش این شک طوفانیش ، شدم! و دستم ، چند بار آروم پشتش زدم.. با

فین فینش که بلند شد ، دستمو به سر شونه اش گرفتمو ميبورش کردم صدای سرشو عقک بكشه!

لبخند نگاهش کردمو گفتم: باسمو خیس کرد یچكار کردببین - شبی؟! همه ی لبا صفه شه ی ین .. هنرپی

مملكتی مثال؟! حاال من این لباسو چكار کنم؟! زنم هم که برام نمیشوره ! زدو با صدای بغض دارش گفت: لبخندی

عیک نداره ، خودم برات میشورمش! - شما؟! مطمئنی فردا پشیمون نمیشی؟! - گه حرف بزنی ممكنه همین االن پشیمون بشم!آره ، ولی اگه یك کلمه ی دی - حرفش لبخند زدمو با صدای آرومی شک بخیر گفتم... به

جوابمو داد و با عبور از کنارم ، به سمت اتاقش رفت... اونم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 69: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

69 و تیشهسنگ

ازش گرفتمو از پله پایین رفتم.. نگاه آشپزخونه شدم و یه لیوان آب خوردم... وارد

خوابم نمیومد.. اصال وجدان داشتم.. عذاب حس

حس بد که تو این خونه ، خونه ی رامین بیشتر حسش میكنم... یه به آقا جون اصرار کردم بریم جای دیگه زندگی کنیم ، قبول نكرد.. هرچی

رامتین باید زیر سرم باشه .. گفت که به من و لیدا هم اعتماد نداره! جالبه

خودشو قبول داره! فقطظه ميبورم ظه حضااور رامینو حس کنم..هر لح ندگی کنم و هر لح يا ز این

شرمنده بشم از ازدواج با زنش! ثانیه و دقیقه با نگاه به جای جای خونه بیشتر به یاد تنها برادرم بیوفتم.. هر

که با اون مریضی که مثل تیر غیک بود ، پر پر شد! رامینیبا زن برادرم و نه ی ساااابا حاال من... رادین فتوحی... ازدواج کردمو تو خو

برادرم زندگی میكنم... سخته! خیلی

با این حس لعنتی... جنگیدن نگاه منظور دار اطرافیان... دیدن

متلك های فامیل و دم نزدن! شنیدن سخته! واقعا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 70: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 70

سی سم ک نمیدونه که بین ما چیزی نبوده و نخواهد بود.. ولی امروز ، از وقتی ا اسنامه ام...لیدا رفت تو شن

وقتی آقا جون پدرانه منو به آغوش کشید و دعای خیر بدرقه راهمون کرد... ازوقتی پدر زن برادر مرحومم ، دستی روی شونه ام گذاشت و گفت ودخترمو از

به تو میسپارم! وهمون موقم.. این حس مثل خوره به جونم افتاده که تو چشاام طمم دوختی از

به داشته های برادرت..... هرچند اجباری و ناخواسته!ها بعد ، وقتی رامتین بزرگ شاادو نساابت ما رو درك کرد.. اون زمان که سااال

نسبت به من و مادرش بدبین شد.. اون موقم من چی جوابشو بدم؟!میشااه که چیزی بین منو مادرش نبوده و همه ی اینها به خاطر خودش باورش بوده؟!

صبح هزار بار از خودم پرسیدم چرا؟ از تن به این کار دادم؟! چرا

خاطر رامتین یا... به خاطر پول! بهبه خاطر خودخواهی پدرم و زیاده خواهی من... لیدا ، عشااا برادرم ، درسااته

ندان خونگی من بشه؟!محكوم به حبس ابد تو ز بدون هیچ احساسی! اونم

هیچ خواستن و خواسته شدن! بدونبدون تغییر ، با همون خوش میو زندگی کنه و پیر بشااه... و من... زندگ بمونه

گذرونی های سابا باقی بمونه!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 71: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

71 و تیشهسنگ

منصفانه ست؟! این !نه

!نیست نیست ، ولی چاره ای هم نیست! منصفانه

حت و خوبی براش فراهم میكنم... ولی از ندگی را یت میكنم و ز ما یدا ح ل احساسش...

به شقیقه ام میگیرمو تا جایی که میتونم فشار میدم.. دستمو با این فشار ، کمی از فشاری که وجدانم به من میاره کم بشه! شاید ...دو ماه از زندگی مشترك من و لیدا میگذره..شاید وجدان من و تمام حس های بدم میگذره!از عذاب دوماه

نگاه كشااهیماهه که درساات و حسااابی به لیدایی که اساام همساارمو یدك م دو نكردم..

چرا؟! دروغسم شه و زیبایی لیدا کار میتر ست با سم از اینكه حرفهای دیگران در ...... میتر

دستم بده! همیشه دزدیده و فراریه... نگاهم شده که قصد رفتن نداره! صورتم ، اخم پرنگی زینت

بهم ریخته ست.. اعصابم همون شد که میخواستم.... حساب بانكیم پر تر از هر وقت دیگه ایه! ماشینم

کارخونه ها... ولی به نامم نشده و هر روز آقاجون امروز و فردا میكنه.. هنوز

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 72: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 72

باید برم باهاش حرف بزنم...... باید پای قولی که داده وایسته! امروزبا لبخند با به دفتر کار حاج فتوحی ، منشاای جوون و الغر اندامش ، ورودم

جلوم بلند میشه.. لحن پر از عشوه ای منو به نشستن دعوت میكنه.. با

جواب این همه لبخند و عشااوه ، فقط اخمی میكنم و بدون اجازه در اتاق در پدرمو باز میكنم...

جون با دیدنم ، لبخند میزنه و با صمیمت دستمو میگیره و به صندلی نزدیك آقا به خودش اشاره میكنه که بشینم...

هیچ کس تعارف ندارم....... مثل خودشم ، سریم میرم سر اصل مطلک! با چرا به قولتون عمل نمیكنین آقا جون؟! - چه قولی؟! - تازه میگید چه قولی؟! قرار بودبعد از ازدواجمون کارخونه ها به نامم بشن! -هنوزم قرارمون سرجاشه! فرار که نكردم.. تو وصیتم هم نوشتم که اگه مردمو -

دستم از این دنیا کوتاه شد ، سر تو بی کاله نمونه! دیگه؟! ظور من این نبود... من میخوام به نام خودم بشه.. در اولین فرصت..من -سر ؟! هر چی ً دارم مال - شو دارم میكنم...... تو چقدر عيولی پ شه! کارها می

شماست ، با خودم که نمیخوام ببرم اون دنیا! من... -بساااه رادین! از کی انقدر بی حیا شااادی؟! هرچی من هیچی نمیگم ، بدتر -

هاتو میشاای! بازی ها دختر مار مهمونی جت ؟! فكر کردی آ خاطر ازدوا به

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 73: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

73 و تیشهسنگ

ندارم؟! کدوم مرد زن داری از این غلط ها میكنه که تو میكنی؟! از رامین خدا بیامرز شرم نمیكنی که این روزگارو برای لیدا ساختی؟!

لطفا انقدر از رامین مایه نذارین! خودتون گفتین لیدا رو بگیر ، شایطنتت هم - كن! یادتون رفت؟!ب

گفتم یه موقم اگه دیدی دلت یه زنی میخواد که انتخاب خودت باشااه و باب -ساالیقه ی خودت باشااه.. برو یكی رو صاایغه کن..یكی.. اونم صاایغه! نه اینكه بری ده تا ده تا دختر عو کنی! مگه لیدا چی کم داره؟! هم خوشااگله ، هم

نگه میداره..... درتووبه! احترام منو ماخانواده داره ، هم نيیبه ، هم اخالقش خشم... ولی در کل رو حرف ما حرف نمیزنه.. حاال بگذریم که من مخالف کارشک ست برات...... آخه تو دیگه چی میخوای که هر زن خوب و نمونه ای هنصاافه شااک میایی خونه و اکثر اوقات م*س*تی؟! چتونه که رامتین میاد میگه

حرف نمیزنن و بدتر اینكه از میشااه قهرن و خیلی با هعمو رادین و مامان هم زیر زبونش کشیدم اتاقتونم جداست. ..... میشه به منم بگی چه خبره؟!

میخواهین بدونین ؟! فكر نمیكنین خیلی دیر شااده؟! آقا جون من نمیتونم با - .... نمیتونم! نیبشنو نیخوایم نویزن رامین بخوابم! هم

حیا! شاارمت نمیشاااه جلوی من؟! لیدا االن زن توئه! داد نزن پسااره ی بی -حاللته! چرا با خودت و اون اینطور تا میكنی؟! اصااال تا وقتی که من مطمئن نشم آدم شدیو با زنت مثل یه شوهر خوب رفتار میكنی ، از به نام زدن کارخونه

ها خبری نیست!خیلی بهم برخورد... دم..جا بلند شدمو دستمو تو هوا تكون دا از

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 74: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 74

شما منو مسخره کردین آقا جون؟! این حرفها یعنی چی؟ شما که به هدفتون - رسیدین.. دیگه چكار به زنگی خصوصی ما دارین؟!

چون دلم برای زنت میسوزه! - لیدا با این موضوع مشكلی نداره.. اون راضیه! تازه از خداشم هست... -یره بیرون مامان یواشكی میره تو راضیه و رامتین میگه هر وقت عمو از خونه م -

یاج داره...تو به بودنت احت به تو ..... ته رادین! تاقو گریه میكنه؟! اون االن زن اسایه ات سر کنه؟! تاکی بدون شوهرش بره تو جمم االن شوهر اونی! تا کی با

ی پدرش هم نمیری! محض دل هفامیل و دوساات هاش؟! تو حتی با اون خون، یه رستوران نمیبری اونها رو! اون دلت از چه جنسیه که به خوشی رامتینم شده

این همه نامالیمت اخم هم نمیكنه ؟! مگه تو از سنگی پسر؟!قد کنم - که ميبورم کردین زن برادرمو ع آره! من ساانگم .... از اون روزی

ساانگ شاادم.... فكر کردین دلم به حال لیدا نمیسااوزه؟! دارم آتیش میگیرم... یاد جلوی ولی میگی گاه میكنم ، رامین م قت بهش ن كار کنم؟! هر و ن چ

شمم....ل شه م دایچ صد بریدن ری شه ای رو داره که ق کرده! وبرای من حكم تی چطور توقم دارین مالیمت به خرج بدم؟!

شوهر باش! نه به خاطر پول... نه به اجبار - ساز! براش مرد باش ..... باهاش ب من.. به خاطر خودت و خودش!

ها دیر شاااده... خیلی دیر! من از - من نمیتونم...نمیتونم.... برای این حرف سنگ شدم ..... نمیتونین در من نفوذ کنین.. نمیتونین!

اینكه اجازه حرف دیگه ای بهش بدم ، از اتاقش بیرون زدم.. بدون

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 75: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

75 و تیشهسنگ

محكم بستمو به سمت در خروجی رفتم... درو تو ماشین و به سمت خونه ی الناز رفتم.. نشستم

جدیدا بدقلقی میكرد..... باهام راه نمی اومد..... مدام تیكه مینداخت و اونمپسم میزد...... از جریان زندگی من و لیدا خبر داشت... اما نمیتونست باهاش کنار بیاد..... از طرفی لیدا... شاانیدن حرفهای بابام.. خیلی درد داشاات......

دلم نمیخواد باع عذاب و ناراحتیش بشم... از اول قرارمون همین بود.. اصال باور کنم گریه های لیدا ، به خاطر رفتار منه؟! یعنی

باید چكار کنم! نمیدونم به هیچ جا نمیرسه! فكرم برم پیش الناز تا آروم بشم... باید

وقتها... بعد از لیدا ، تنها کساای که راحت میتونم باهاش درد دل کنم و اینيور راهنماییم کنه النازه!

که الناز این روزها تلخ شده و راحت باهام کنار نمیاد! هرچند تا با یكی حرف نزنم آروم نمیشم! ولی :لیدا

دم..قراره با یكی از کارگردان های تازه کار ولی موفا قرارداد ببن امروز تو مدت کم کارگردانیش معروف شده! خیلی

خیلی از هنرپیشاااه های به نام کار کرده و فیلم هاش از پر فروش ترین فیلم با های سال شدن..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 76: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 76

خونه پیش مادر شااوهرم میذارمو سااوار ماشااینم میشاام و با بیشااترین رامتینو سرعت میرم به آدرس مورد نظر!

دوست هام کسی خبر از ازدواج ميددم نداره! ازشااون میدونن رامین فوت کرده.. برای مراساامش هم اومدن ، ولی از این همه

ازدواج پرماجرا خبری ندارن! واقم خودم نخواستم که بفهمن! در

ی پخش شدن خبر تو رسانه ها رو هم ندارم! حوصلهصمی ترالن ستش و باهاش ستم ، بهم که یكی از گریمور ها ه می تر از بقیه ه

زنگ زدو گفت این کارگردان میخواد باهات قرارداد ببنده!ضره با من فیلم تازه ای رو میگفت شش اومده و بی چون و چرا حا از کارم خو

بسازه! بدم نمیاد تو فیلمش بازی کنم.. منم ..از فوت رامین یك مدت کار نكردم و بعدم کمتر از قبل کار قبول کردم بعدحاال دلم میخواد بیشااتر کار کنم ، از زندگی مشااترکم که شااانس نیاوردم ، اما

حداقل از زندگی کاریم شانس بیارم ..میخواد وقت آزادمو با کار بیشااتر پر کنم..از خدامه از خونه بیرون برمو به دلم

کارهای رادین فكر نكنم... دمیه درسته!با بعضی ها تا زیر یك سقف نری نمیفهمی چه آ میگن

مورد رادین که واقعا حقیقت داره! در

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 77: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

77 و تیشهسنگ

از ازدواجمون یكی از بهترین دوسااتهام و حتی برادرم به حساااب میومد ، قبل ولی بعد از ازدواج از این رو به اون رو شد!

از من فراریه! همش من قصد اغفالشو دارم.. انگار به تعداد لیست دخترهای کانتاکت گوشیش اضافه میشه! مدام ها هم که نیاد خونه سنگین تره! شک که از ترس باباش میاد.. وگرنه همونيایی که بود میموند! اونم خیلی از دستش گرفته! دلم

که دلم نمیخواد شااوهری کنه برام ، ولی به یك هم زبون و همراه که درسااته احتیاج دارم!

تا شک تو اون خونه میپوسم.. اگه رامتینم نبود که تا حاال مرده بودم...... صبح هیچ کس نمیاد بگه لیدا مرده ای یا زنده!

دیگه! همینه نوه شونو میخواستن که بهش رسیدن... دیگه لیدا چه اهمیتی داره! اونها

!فكر کردم که نفهمیدم با این ترافیك و مسافت طوالنی کی رسیدم اونقدر خیابونهارو درست اومدمو تصادف نكردم! خوبه

پارك کردمو پیاده شدم... ماشینو فیلم باید یكی از بهترین فیلم های من بشه! این

ماشین پیاده شدم و خرامان خرامان به محل قرارمون رفتم.. از

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 78: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 78

ورودم چند نفری که منو میشناختن باهام سالم و احوال پرسی کردن ، بعد از بادادن جوابشاون با لبخند از یكی از دخترهایی که به نظر بیسات سااله میومد و

من نمیشناختمش پرسیدم ببخشید عزیزم ، با آقای آرش ميیک کار داشتم.. - ایشون.. - قرار قبلی داشتیم! -عذر میخو - له ، نداریم کساایو بفرسااتیم ب جازه ماهنگی ا بدون ه خه ام ، آ

پیششون ، برای همین.. موردی نیست ، من اینيا منتظر میمونم.. - خیلی ممنون! -

بی سیمی رو به دست گرفت و بعد از گرفتن شماره ای گفت گوشی خسته نباشین ، به آقای ميیک بفرمایید خانم فرجام تشریف آوردن! -- ........ درسته ، همین االن ، چشم! - برداشتن گوشی از کنار گوشش با لبخند رو به من کرد با ایشون منتظرتون هستن. ، لطفا از این طرف بفرماید! - راهی که با دست نشون داد نگاه کردم و با گفتن تشكری از کنارش گذشتم.. به

پله رو پایین رفتم و به حیاط بزرگ و پر دارو درختی رسیدم.. چندچرخوندمو کنار اسااتخر ، میزو صااندلی چیده شااده ای رو که چند نفر چشاام

روش نشسته بودن و دیدم!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 79: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

79 و تیشهسنگ

اینكه تو این هوای رو به پاییزی تو محوطه ی باز نشسته بودن تعيک کردم! از نه ست تا دفتر!دفتر کارش بامزه ست ، بیشتر شبیه خو مدل

خرامان به سمت میز و صندلی ها رفتم.. خرامان احساس حضورم چند نفری سرشونو بلند کردن و با دیدنم از جا بلند شدن.. با

از سااالم با تك تكشااون ، نگاهم به نگاه خیره ی مردی افتاد که با لبخندی بعد گوشه لک ، منو زیر نظر داشت..

بود ! خودش ميیک! آرش

نگاه خیرم به خودش حرکتی داد و با لبخند عمیا تری قدمی جلو اومد با مقابلم گرفت و در همون حال گفت دستشو

خیلی خوشحالم از دیدارتون خانوم فرجام! - امونو مزین کردید! کلبه

تو دستش گذاشتم... فشاری به دستم آورد ، نگاهش از سر تا پام شروع دستمو به حرکت کرد..

بیش از حد خودمونی و صاامیمی بود ، و من این صاامیمیت بیش رز نگاهش حد رو دوست نداشتم..

شو با ستم از بین پنيه های محكمش با لبخندی ظاهری جواب شیدن د بیرون ک دادم..

ممنون از لطفتون جناب ميیک.. متشكرم! - چرا ایستادین؟! بفرمایید بنشینید لطفا! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 80: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 80

صندلی کنار خودش با ست به ستمو د ش شاره کرد ، با گفتن خواهش میكنم ن ا نگاهم بین چهار نفری که مقابلم بودن حرکت کرد

تكون دادن. سرش سه نفر دیگه با اجازه ای گفتن و از جا بلند شدن.. با کمی خم کرد و با نگاه شیطونی گفت سرشو

ونها!ا کامال با تعریف ها و تصویرهایی که ازتون دیدم برابرید ، حتی بهتر از - لبخند تشكر کردم.. با

برگه ای رو به سمتم گرفت.. چنداین فیلمنامه ساات ، با نگاهی اجمالی بهش نظرتونو بگید تا اگه خوشااتون -

اومد و موافا بودید قرارداد رو امضااا کنین.. بعد از عقد قرارداد یك نسااخه از به شااما داده میشاااه برای مطالعه ی بیشااتر..هفته ی دی گه هم قراره فیلنامه

فیلمبرداری شروع بشه!نامه رو به دست گرفتم و از صفحه ی اول شروع به خوندن کردم.. صفحه فیلم

ی اول رو با دقت بیشتری خوندم و از صفحات دیگه به سرعت گذشتم ، چون شروع فیلمنامه برام مهمتره!

صه و مخاطک رو به شخ شه م شروع می نظرم یك فیلمنامه ی قوی از ابتدا که جلک میكنه!

سنده ی این کار همون سان بنام نوی طور که انتظار میرفت یكی از فیلمنامه نویادامه دنیبود و ابتدای داسااتان به گونه ای شااروع شااده که مخاطک وادار به د

میشه! لمیف روی پرده ی سینما بره! داستان عاشقانه که قرار بود یه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 81: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

81 و تیشهسنگ

از یك ربم ، بیست دقیقه ای با لبخندی حاکی از رضایت ، سرمو از روی بعد برگه بلند کردم..

بلند کردن سرم با نگاه خیره ی ميیک مواجه شدم! با چشم های قهوه ای تیره اش خیره شده بود به من.. باهایی با ند ند عمیقی زد ، از همون لبخ گاهم لبخ یدن ن یاده و د که عمقش ز

باع شد یه طرف گونه اش چال بشه!ما یا حرف زدن ا ند معمولی با لبخ که قدر عمیا نیسااات چال گونه اش اون

مشخص بشه!باریك و کشاایده ای داره ، که بدون هیچ قوس و برآمدگی هساات ، خیلی بینی

هم به چهره اش میاد ، چشم های قهوه ای رنگ که نه ریزن و نه درشت..هم تقریبا کوچیكه و لک زیرینش کمی قطور تر هست و بیشتر خودنمایی بشل

میكنه! دیگه ی خودنمایی لبش ریش خیلی ظریفی هست که زیر لبش هست.. علت

کل مرد خوش چهره و خوش پوش و در آخر خوش برخوردیه! در صدای سرفه ای به خودم اومدم و دست از آنالیزش برداشتم.. با

شرمگینمو به زمین دوختم که صداشو شنیدم نگاه موافا هستید؟ - تعيک نگاهش کردم.. با بله؟! - منظورم قرارداده! اگه موافقین امضا بشه و هفته ی آینده کارو شروع کنیم! - البته! به نظر من متن فیلمنامه قوی و عالیه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 82: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 82

میشم در خدمتتون باشم! خوشحال از خدمت به شما خرسندیم! اینطور نفرمایین..ما - لطف دارین! -

سرفه باز ست از دید زدن برداره شم هام.. برای اینكه د شد تو چ با لبخند خیره ای کردم که اینبار اون سعی کرد نگاهشو بدزده!

داد رو امضا کردم و به طرفش گرفتمش.. قرار لبخند و غرور مختص به خودم بلند شدم و عزم رفتن کردم.. با

هم به تبعیت از من بلند شد اون تشریف میبرین؟! - با اجازه اتون! - قابل نیستیم بیشتر در خدمتتون باشیم؟! حتی پذیرایی هم نشدین! - ممنونم ً، ترجیح میدم زودتر برم خونه! -یه لطف - نده که فیلم بردار مایلین ، فقط اگه میشاااه برای هفته ی آی هر طور

شبیه نقش زن فیلم کنین!کنین ظاهرتونو هم ظاهرم؟! -بله ، راسااتش دختر قصااه ی ما موهاش بولونده ، باقی چیزهارو ترالن براتون -

درست میكنه ، فقط رنگ موهاتون... ادامه حرفو بهش ندادم ، و با اخم ظریفی گفتم اجازه

بله متوجه ام! با اجازه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 83: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

83 و تیشهسنگ

وم دسااتم تو حصااار تنگ برای دساات دادن پیش کشااید و برای بار د دسااتشااو دستش قرار گرفت..

منظور داری که من منظورشو درك نكردم زدو در آخر گفت لبخند امیدوارم این فیلم ، شروعی برای آشنایی بیشتر بین ما باشه ، لیدا خانوم! - منم امیدوارم ، روز خوش! - .کرد. این حرف دستمو رها کرد و کمی سرشو به حالت تعظیم و احترام خم با

به لک سرمو تكون دادمو از اونيا بیرون رفتم.. لبخنداون مردهای زبون باز روزگار بود ، از اونهایی که رفتار با جنس ظریفو خیلی از

خوب بلدن!ندارن و هرچی هسااات ساار از ته که رامین میگفت چیزی تو چن هایی همون

زبونشونه.. مدلهایی که زنهارو مسخ خودشون و زبون چرب و نرمشون میكنن! همونست دارم امروز شاید احتیاج به فكر کردن ندارم ،چون ته دلم دو شحالم ، خو

این کارو به خوبی و بهتر از هر کاری انيام بدم!همین در عر یك صدم ثانیه تصمیم گرفتم برم آرایشگاه تا رنگ موهامو برای

وی فیلمنامه نوشته!همونی کنم که تشادی غیر قابل وصف دارم ، شاید بعد از این همه وقت این شادی و هیيان یه

زیادی عيیک باشه ، ولی مهم اینه که من امروز شادم و لبخندم از ته دله! دیدن توجه از یك جنس مخالف! شاید از سوی مرد ، به من مرد ندیده ی این روزها! توجه

منی که مرد دارم ولی ندارم! به

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 84: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 84

شم.. توجه به لیدایی که امروز حس قدیم تو به شمم اما دیده نمی منی جلوی چ دلش نشست..

گاه حساای که زیر ن یدم.. همون روزهایی که رامین رو د ثل همون روزی میواشكیش گونه هام گل می انداخت و من چقدر خوشحال بودم از اینكه مردی

توجه میكنه!که دوستش دارم بهم که منو آروم کرد و امروز یه مرد بود که منو آروم کرد ، توجه توجه آرش نبود

راضی!که با توجه اش نشااون داد هنوز هم زنانگی هام دل هر مردی رو میتونه مردی

بلرزونه.. حتی دل رادینی که هر روز فراری تر از من میشه و دورتر!شگاه ، چند نفری با سالم ورودم به آرای شروع به شناختن و که اونيا بودن منو

و تعریف و تميید کردن!تعریف ها شاااید روزی برام جذابیت داشاات.. اما امروز شاااد کننده ی دل این

داغ دیده ام نبود!بولوند کردمو خواسااتم مدل خورد کوتاهش کنن ، آرایشااگر هم برای موهامو

مشتریی چون من سنگ تموم گذاشت!سبتا با ضایت هزینه ی ن ست و با ر ش ضایت روی لبم ن نگاه به خودم لبخند ر

باالی کارمو دادم!ست ، ولی به این با ش سكوت خونه غم به دلم ن ورودم به خونه ، لحظه ای از

سكوت محل نذاشتم و تصمیم گرفتم امروز رو روزی متفاوت بسازم ...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 85: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

85 و تیشهسنگ

باال نمی رامتین تا شاااک پدربزرگش بود و که معلوم خونه ی مد ، رادین هم و الحاله و مشخص نیست کی تشریف میاره!

که هستم ، برای دل خودم زندگی میكنم.. برای رضایت خودم.. خودمکمدم رفتم و تك تك لباس هامو نگاه کردم ، از بین لباس ها یكیشااون ساار

بیشتر جلک توجه میكرد..ش ان پا بود و از روی رون چپپیراهن دکلته ی آبی ، که بلندیش تا روی انگشت یه

به پایین باز بود!و پوشاایدمش ، به خودم تو. آینه نگاه کردم ، صااورتم بی روح بود و برداشااتم

جلوه ی موهای سشوار شده ی بولوندمو کم کرده بود.. رفت سمت لوازم آرایش... دستم

تم راز بیست دقیقه ، دیگه از اون صورت بی رنگ و روح خبری نبود.. صو بعد شاد شده بود و زیبا!

تو دلم به جریان افتاد... حسی از خواستن و خواسته شدن! حسی اینكه امشک واقعا زن باشمو مردی باشه تا تميیدم کنه! از

صدای خوش زنگش که میگفت نگاه ست ، و ش شمم ن شیفته ی رامین تو چ ومثل همیشه زیبا شدیو

ر خونه چرخوندم ، اما بادیدن جای از ته دل زدم و نگاهمو دور تا دو لبخندی خالیش... لبخندم به زهر خند تبدیل شد و اشك تو چشمم حلقه زد..

کاری لیدا؟! کيای رامینی وجود نداره تا با نگاهش بهت حس عشا رو القا کنه! دیگه همسر مردی هستی که هم خون رامینه ولی بینشون دنیایی تفاوته! االن

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 86: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 86

هاست همسر مردی شدی که نگاهش از تو فراریه و همینطور نگاه تو از مدت اون!

این لباس و آرایش به چی میخواهی برسی؟! با اون و تو هیچ مایی ممكن نیست... پس این کارها برای چیه؟! بین

تا از این لباس و آرایش خودمو خالص کنم.. با به عقک رفتم این فكر قدمی ه رادین فكر کنه به خاطر اون بوده..نباید حرکتی کنم ک

بذارم حس مالكیت بهش دست بده! نبایدفقط یه عموی خوبه که قراره سایه ی سر من و پسرم باشه ، همین! به اتاقم اون

ساده و سالمه که حا یك آرایش شتم ، نگاهم به آینه افتاد.. مگه من چند برگ زیبا شدن ، تو خونه ی خودم هم نداشته باشم؟!

بیست و هشت سالمه! فقطتر ها یك دختر شاد و خندون بودم ، ولی االن یك سال و دوماهه که از اون قبل

خنده های از ته دل خبری نیست!اون جیم ها و فریاد های مملو از شااادی خبری نیساات.. مگه عمر آدم ها از

چقدره؟! تا کی وقت زندگی و شاد بودن رو دارم؟! من

به عقد مردی در اومدم که روزی خودم فدای تنها پساارم کردم و نده امو و آی نزدیكتر از برادر بود برام!

برای دل خودمم نباید شاد باشم؟! حتی حا یك شادیه زنونه و خلوت با خودم رو هم ندارم؟! یعنی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 87: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

87 و تیشهسنگ

دخترك هایی که تازه به بلوغ رسیدن و از حس بزرگ شدن و زیباتر شدن با مثلسرخوشی لباس های ميلسی میپوشن و آرایشی بیشتر از معمول میكنن و بعد صن و چقدر شون میر*ق* شون ، برای خود شادی ، خود شتن آهنگ از گذا

مسرت بخش خواهد بود این تفریح براشون!شم... بی من هم همون حس رو دارم. االن شاد با . دلم میخواد برای دل خودم

فكر به گذشته و آینده! فكر به رامین و رادین! بی

شوهری که این روزها حتی دلم شامی برای خودم بپزم و بيای شک میخواد ام دستپختمو تست هم نكرده از غذام تعریف کنم..

میخواد امشک یكی از زنانگی هام تعریف کنه! دلمنگی هایی که تو ذات هر زنی هساات... حتی از زمان طفولیت... همون زنا از

حتی اگه اون شخص خودم باشم و خودم از خودم تعریف کنم... میخواد امشک با خیال کامل بودن و شاد بودن سپری بشه! دلم

شک سالها ام شک غذای مورد عالقه ی رامتینو نمیپزم ، برخالف برخالف هررو هم نمیپزم... امشااک میخوام برای مزاج خودم قبل ، غذای باب میل رامین

غذا درست کنم..غذایی که خودم دوساات دارم ، همونی که از زمان کودکیهام عاشااقش همون

بودم و مامانمو ميبور به پختنش میكردم! شک منه! امشک

به افكار پوچ اجازه ی پیشروی بدم... نباید

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 88: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 88

شونن ، از جلوی آینه کنار این افكار هزار رنگ که هر ثانیه منو ب با سمتی میك ه میرم و به زور لبخند رو مهمون لبهام میكنم...

آشپزخونه میرم و وسایل مورد نیاز برای پختن فسنيون رو آماده میكنم! بهسط بعد سلطنتی و شتن غذا موزیك الیتی میذارم و میز غذا خوری از بار گذا

پذیرایی خونه رو که کمتر ازش استفاده میكنیم رو تزئین میكنم... گل سرش رو به دست میگیرم و وسط میز میذارم.. گلدان

های خالی رو با شاامم های بلند و ساافید پر میكنم و روشاانشااون شاامعدان میكنم...

د به خونه ی تاریك و روشن ، نگاه میكنم...با لبخن و تموم شده و حس خوبی دارم... کارهام

از ماه ها تنش و اسااترس ، امشااک حال خوشاای بهم دساات داده و دلم بعد عيیک ه*و*س حضور مهمانی رو کرده!

اگه اون مهمان مادر شوهر پر زخم زبونم باشه ، یا پسر کوچیكم رامتین! حتیینم و به ساااعت نگاه میكنم.. هشاات و نیم...رامتین اصااوال کاناپه میشاا روی

شامشو پایین میخوره و برای خواب میاد باال..عادت کردم ، پسرم در کنار پدر بزرگ و مادربزرگش شادتره تا تو این خونه منم

ی مسكوت...شم ضور چ سالهایی که رامین ح سال ها قبل فكر کردم... به ستم و به هامو ب

ای خنده ام سكوت خونه امونو میشكست...داشت و صد تعریف هایی که رامین بابت هر کاری ازم میكرد و به نازهای دخترانه ام! به

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 89: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

89 و تیشهسنگ

عشااوه هایی که هر دومونو غرق لذت میكرد و خنده رو به لبهامون مهمون به میكرد...

نه حتی به ليبازیهای کودکا بازیهای میون خونه امون هم فكر کردم.. به آب امون ،برای خالی کردن یك لیوان آب روی سر دیگری!

ته دلم که خنده ی رامینو عمیقتر میكرد و منو حریص تر برای به جیم های از خالی کردن پارچ آب رو کل بدنش!

این افكار ، لبخند شیرینی روی لبم میشینه! با که از عمقش ، دو طرف گونه ام چال افتاده! لبخندی که منزلگاه ب*و*سه های رامین بودن... چالهایی

احساااس نوازش دسااتی روی صااورتم ، لبخندم عما میگیره و دسااتم روی با دستی مردونه میشینه!

از میكنم و با همون چشاام های توجه به عطر تنش و نوع لمسااش ، لک ب بدون بسته اسمشو زمزه میكنم...

رامین! - بلند میشه و جوابمو میده! صداش

رادین! -شنیدن اسمش و صداش ، از اون خلسه ی شیرین بیرون میام و چشمهامو با با

وحشت باز میكنم... !تو دوتا تیله ی سیاه میوفته... تیله تایی که کمی سرش و عصبانین نگاهم

گره بین ابروش نگاه میكنم و فك منقبضش! به تو چرا انقدر زود اومدی؟! اصال کی اومدی؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 90: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 90

مزاحم خلوتتون با ارواح شدم؟! - رادییین! - چیه؟! حا اعترا ندارم؟! -

ندارم یه بار بدون فكر به اینكه این زن قبال زن داداشم بوده نوازشت کنم؟! حا ام کردید! خسته

از آقا جون که یه ریز نطا میكنه هوای زنتو داشته باش! اون از رامتین که شده جاسوس منو تو و آمارمونو به حاجی میده! اون از تو که هر تماسیو به رامین ربط میدی! اینم دیگه! بسه حدی دارم ، خسته ام کردید همه اتون! منم

گه خودتو آرا ویرا میكنی یه طرف برام حدو حدود تعیین میكنی و از طرف دی از برای من؟!

معلوم هست چی میگی؟! من کف دستمو بو کرده بودم که امشک شازده زود - تشریف میارن!

اگه این ادا اصوال برا من نبوده ، پس برای کی بوده؟! -صال خودت چرا انقدر - شدی یا باید گزارش کل بدم؟! ا ضی برای خودم! را

به چه حقی خ بازخواسااتم میكنی ؟! چرا زود اومدی؟! لوت منو بهم زدی و نرفتی جای هر شبت؟!

تقصاایر منه خره که به حرف حاجی گوش کردم! تو لیاقت خوب بودن منو - نداری!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 91: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

91 و تیشهسنگ

لیاقت تو رو همون هم خوابه های هرشبت دارن ! - لیدا! - دادی که زد زبونم از حرکت ایستاد... با

شو ست سیده و دلخورم د صورتم فرود بیاد ، اما با نگاه تر بلند کرده بود تا روی دستشو مشت کردو نگاه از من گرفت...

به اندازه نود درجه حرکت کرد و به خونه چشم دوخت... سرش لحنی که به ظاهر شاد بود و معلوم بود میخواد حرفو عو کنه گفت با و پروانه و.... خبریه؟! نه انگار واقعا خبراییه! شمم و گل -

کردم دلخوریمو کنار بذارمو همون لیدای همیشااگی بشاام که راحت با سااعی رادین حرفهاشو میزد..

خبر خاصی که نه ، ولی... - ولی؟! -ستش... منم باید برای - ستم ، کار خوب و قویی ه امروز یك قرار داد جدید ب

شتم ه*و*س کردم یه کم به فیلم موهامو بولوند میكردم... وقتی از آرای شگاه برگ خودم برسم... همین

خیره اش رو کل ورت بدنم نشست و زمزمه وار گفت نگاه کار خیلی خوبی کردی! همیشه همینطور باش! -

که اون از در صلح وارد شده ، بهتره منم کمی نرمش به خرج بدم... حاال تو هم خیلی خوب کردی که زود اومدی خونه! -

زدو سرشو تكون داد... لبخندی اتاقش رفتو بعد از تعویض لباسش به پذیرایی برگشت.. به

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 92: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 92

رو میز چرخید و با سرحالی پرسید نگاهش حاال شام چی پختی خانوم خانوما ؟! - فنيون! -ستی غذای مورد عالقه ام اینه ؟! مامان به - شم! از کيا میدون شق آش جون! عا

ت نداشت ، هیچ وقت تو دور همی ها درست نمیكرد!خاطر اینكه رامین دوسکار به عالقه ی تو نداشتم ، خودم عاشا فسنيونم! منتها منم به خاطر رامین -

درست نمیكردم! به به ، چه تفاهمی! پس زود بیا میزو بچین که خیلی گرسنه امه! -

شم شپزخونه رفتم.. تو مدت کمی میزو چیدم.. راد چ ن هم یغلیظی گفتمو به آ که نشسته بود روی کاناپه و نظارت گر بود..

همه ی مردهای خانواده اشااون دساات به ظرف و ظروف نمیزنن! چه برای کال پخت غذا ، چه چیدن و چه جمم کردن و شستن!

با این کار مردونگیشون زیر سوال میره! انگارست با ش شت میز ن صداش زدم ، با لبخند عمیقی پ شدن کامل میز و چیده

بشقابو به دست گرفت... از دستش بگیرم و نودم بكشم که خندید و گفت خواستم

تا اینيا شو شما زحمت کشیدین ، از اینيا به بعدش با منه! - این به بعد شامل جمم کردنو شستن ظرفها هم میشه؟! - اگه. بین خودمون بمونه ، آره! میشه! -

ی از ته دلی ردمو بشقابی که رادین جلوم گرفته بود رو گرفتم... خنده

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 93: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

93 و تیشهسنگ

شوخی و خنده شاممونو خوردیم بامدام از دساات پختم تعریف میكرد و میگفت باید هفته ای یكبار براش رادین

فسنيون بپزم! باخنده میگفتم به شرطی که برای رامتین پیتزا بخری قبوله! منمم کردو برای شستنشونم از ماشین ظرف شویی کمك از شام ظرفها رو جم بعد

گرفت! گفتم این دوتا ظرف ارزش نداره ، بذار خودم میشورم ، قبول نكرد.. هرچی که چیدنشون تو ماشین هم دنگ و فنگ خودشو داشت.. هرچند

استارت ماشین ظرف شویی ، به پذیرایی رفت و موزیك پلیرو روشن کرد.. با م چكار میكنه که با لبحند دندون نمایی جوابمو دادتعيک ازش پرسید با می خوام شبمون کامل بشه! -

دستشو جلوم دراز کرد بعدم افتخار میدید؟! -

زدمو دست ظریفمو تو دست بزرگش گذاشتم! لبخندی آروم با آهنگ شروع به حرکت کردیم... آروم

با رادین میر*ق*صاایدم ، ولی ر*ق*ص بار با همه ی اولم نبود که امشاااک ر*ق*ص های قبل فرق میكرد..

ضربان قلبمون یكی و هم کم شد ، تا اینكه صله ی بینمون کمتر و کمتر کم فا آوا شدن!

ی سینه ی چسبیده به سینه اش ، طنین قلبشو برام پژواك میكرد.. قفسه چقدر گذشت... ولی حس خوبی زیر پوستم به جریان افتاد.. نمیدونم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 94: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 94

استن و خواسته شدن!از خو حسیکه مدام باید بهش یادآوری میكردم وآروم باش ، این مرد مال تو نیست... حسی

صاااحک تو کس دیگه ساات.کساای که خیلی وقت پیش تنهات گذاشاات... رامین....وکمی سرمو پایین تر گرفتمو نگاهم خیره به پاکت ها ی کف شد ....

زیر چونه ام نشست و سرمو بلند کرد... دستش خوبی؟! - آره ، چطور مگه؟! - حس کردم معذب شدی! - نه! -

!مطمئن؟ آره! -

عمیقی کشااید و دوباره چونه ی رها شااده امو گرفت..... خیره شااد تو نفس چشمهام...

الناز خیلی حساس شده! - حا داره! - گیر میده... - حا داره! - میگه باید تكلیفمو معلوم کنی... - داره!حا -

خاص شد و لحنش خاص تر! نگاهش

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 95: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

95 و تیشهسنگ

آره ، واقعا حا داره.... حا داره بترسه ، وقتی غزلی مثل تو رقیبشه! -- ........ ضیح بدم ، قبول نمیكنه! میگه غیر باوره که لیدا زنت - هرچی میخوام براش تو

شده و تو..... تو صورتم چرخید... چند بار چرخید.... نگاهش

باهاش نبودی!هنوز - کردم تا بناگوشم ، سرش شد.... احساس

دستش فشاری آوردم ، تا چونه امو رها کنه و بتونم لحظه ای نگاه پرتالطممو به بدزدم... مانم شد و فشار دستشو بیشتر کرد!

ضعف - ساس صی.... الناز در برابر تو اح تو خیلی زیبایی لیدا..... خیلی خاو طنازی هاش! میترسااه... ترس رو تو نگاه میشاای میكنه! با تموم عشااوه ها

رنگش میبینم..... نزدیكتر اومد.... سرش

از این نگاه.... از این عسل حل شده تو سفیدی خمار چشمهات.... میترسه! - ...یترسه ، چون تو زیبایی ... زیبا و.... نفس گیر !

الت بود این همه نگاه خیره اش ، گرمی تنم بیشااتر شااد... نمیدونم از خي از التهاب یا از.....

ستش شد.... نگاهش د شتر خم سرش ، بی شد... شرده شتر ف تو گودی کمرم بیصله اش کم و کمتر شد.... نگاه ازش گرفتم.... فا شیده شمهام پایین ک رز چضربه میزدن.... نگاهم روی هم رفت.... پلكم صورتم شد.... نفس هاش به

بسته شد...... همون لحظه!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 96: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 96

با صدای زیادی باز شد و صدای رامتین تو خونه پیچید! در من اومدم! -

هردومون از یه خال آزاد شدیم.... با ترس... با اضطراب....دستهامون از انگار هم جدا شد.... فاصله گرفتیم از هم!

به سلول های کمرم رسید... اکسیژن آزاد شد! نفسم

از او دزدیده شد و به تنها دلیل اومدن به اینيا کشیده شد! نگاهمدیدن لبخندش ، لبخند رو لبم نشاسات.... با اولین قدمش به سامتم ، روی با

زانو خم شد و یكی از زانوهام یه گاهم شد....از هم باز شاادن و با تمام وجود ، پساارم ، حاصاال عشااقمو به آغوش دسااتهام

کشیدم.... کشیدنی که ترس و دلهره به همراه نداشت..... عذاب وجدان نداشت... آغوش

!برعكس داشت! آرامش کودکانه اش منو به خودم آورد... صدای

دلم تنگت شده بود مامی! - گرفتمو تو نگاه شبیه پدرش خیره شدم.. فاصله

منم! شام خوردی؟! - آره ، کباب برگ خوردم ، شما چی درست کردی؟! - فسنيون! میخوای برات بیارم؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 97: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

97 و تیشهسنگ

اه! نه ، بدم میاد! نمیخوام! - مثل رامینه! مثل خیلی از خصوصیات دیگه اش! مزاجشم

گذشته کشیده شدم.... به سالها پیش! به تازه ازدواج کرده بودمو از عالیا غذایی رامین ، خیلی اطالع نداشتم... وقتی

شمو برای مردم ، به ستم کدبانو با اون روزهایی که تازه بعد از ازدواجم ، میخوا غذاهای خوشمزه بپزم!

ست چندبار به مامانم زنگ به سنيون بپزم.... یادم نی شیدم ، تا ف مكافاتی که ک زدمو ازش در مورد چگونه بهتر شدن غذام سوال کردم!

.. منتظر شوهرم شدم!هزار ذوق دخترانه! یا بهتر بگم ، زنانه.. با مرد خونه ام! منتظرساعت چنبره زد ، تا میزو سیدم.... نگاهم روی سلیقه چیدم.... به خودم ر با

خبر از اومدن شوهرم بده! صدای در حیاط ، دو حس متفاوت ، خوشحالیو هیيان! تو وجودم نشست! با

لبخند عمیقی زد باز کردمو به چهره ی خسااته اش لبخند زدم... با دیدنم ، درو و وارد شد...

کشیدمو منتظر شدم دست و صورتشو بشوره و بیاد! غذارو اومدنش ، چهره اش تو هم رفت و ذوقم کور شد! با اینه غذا ؟! اه ، من از فسنيون بدم میاد! - رامین! - برا من سوسیس سرش کن! - ولی من کلی زحمت کشیدم! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 98: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 98

ندارمو بخورم ؟!توقم نداری چیزی که دوست - اما.... - از این به بعد بپرس ، بعد بپز! -

شک غذای رامین سوسیس شد و غذای من بغض! اونشا! توقم شقش یه قا شتم وقتی بی میلیمو میبینه به دلم راه بیاد و به خاطر ع دا

فقط یه قاشا بخوره! اما نخورد!تكونودادن شااونه ام توسااط رامتین به زمان حال برگشااتم... ابتدا نگاهی به با

سپس به رادین کردم... به مردی که اولین همراهم برای خوردن غذای رامتین و مورد عالقه ام ، تو خونه ی خودم و با دستپخت خودم بود!

که رادین یه تفاوتهایی با رامین داره! خوبه رادین نبینه و حمل بر چیز دیگه ای بذاره ....فرو خوردم تا لبخندمو

ب*غ*ل کردمو به اتاقش بردم!به صورت غرق در خوابش نگاه کردم.... رامتینو بود.... هیشب نیبه رام یلیخ

...دیمرغ افكارم به گذشته پر کش دوباره چهارماهه باردار بودم... نویرامت

....میرفت و آمد نداشت نیرام یبا خانواده یلیخخدمتشااون یدساات ب*و*ساا یاز مناساابت ها که واجک بود برا یبعضاا اما

خونه اشون ! میومدی، م میبرس مادر بود.. روز

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 99: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

99 و تیشهسنگ

یداشااتم..... رفتمو لباساا میکه موقم باردار یهزار ذوق.... با اون حال بد با ...دمیپروانه خانوم خر یبرا بودم... دهیمامان خودم هم مثل همونو خر یبرا

....میپدرش رفت یبه خونه نیکادو کردمو با رام لباسو گفتم... کیرو به مادرش دادمو بهش تبر کادو

گفت یقیبا لبخند عم نیاز من کردو رو به رام یآروم تشكر خودتو ! یدستت درد نكنه قربونت برم ، چرا زحت انداخت - من ! یبود برا نیخودتو چقدر سنگ نیا و

ندیروز مادره و کادو خر ینبود ، ک ادشیاصااال نی، رام دیرخ رفتمیمن نم اگه نبود.. ادشی

واستخیم نی..... رامگشتمیحالم ، مغازه به مغازه نم نیمن نرفته بودم ، با ا اگه ! رهیبگ یزیچ ییکادو هی، همون شک آخر ، با عيله بره و

دمویدلم کشاا ایغم عم یرو یبا لبخند ماسااك یناراحت شاادم ، ول یحساااب نگفتم... یچیه

و زیتوجه گذاشااته رو م یکادو رو ب دمیکه گذشاات ، نگاه کردم د یاز مدت بعدشامیدیاون خر یکادو رو برا نیانگار نه انگار که ما ا دی..پبا خودم فكر کردم ،

فراموش کرده بازش کنه ! زدمو رو بهش گفتم یلبخند

! ادیخوشتون م نینیبب نیمامان ، کادوتونو باز کن - زد و گفت یظاهر لبخند

! ادهیباشه حاال ، وقت ز -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 100: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 100

اندازه اتونه ؟ نینیبب - .. که اندازه ست !شاایا -

! نیهمون ، از ا مینیبب میخواسااتینداد که م نیبه نگاهخ مشااتاق منو رام تیاهم چیه

نه ؟ ! ایلباس خوششش اومده ! مینیبپوشه و اونو تو تنش بب ای

من.... یبه حاملگ دیگذشت و حرف رس یمدتفهیشااادو منم از ق نیرام یبچگ یاز چهره حرف تا یبچگ ی ا خودم گفتم ،

با ذوق گفتم.. نكهیا یلی... مخصوصا چشم هامون ! خمیقشنگ بود یلی، خ میبچه بود دایمنو و -

! دایبچه ام رنگ چشمش مثل من بشه و مدل چشمش مثل و خوادیدلم م رو بهم براق شد... یظیاخم غل باشه ؟ ! هم رام - شما ب شكل شونه که شگله ، هم نیمگه بابا و عموش چ خو

شكل پسرهام بشه ! دی! نوه ام با نیراد روزه که رادین ، شوهرم شده! شوهرم! سی

شوهر جسم و تنم! بلكه شوهر روح و روانم! نه روزه حمایت هاش خاص تر و شیرین تر شده! سی روزه همراهی هاش بیشتر و ناب تر شد! سی روزه رنگ دنیای زنانه ام ، کمی تغییر کرده! سی جا همراهمه ، همه ی مهمونیها و دور همی ها! همه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 101: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

101 و تیشهسنگ

ظه عدد لح های مت به زنگ خاطر جواب دادن به ای ترکم نكرده ، حتی موبایلش... و حتی به خاطر الناز!

زینت بخش شبهام! تعقیبگر روزهام شده و خیالش ، نگاهشکه به خاطر مردی که تنها یك اتاق با من فاصااله داره ، لبخند مهمون شاابهایی

لبهام میشه!به قدری پر رنگ شده که تو همین مدت کم ، ویدا با اسم بادیگارد همراهیهاش

ازش یاد میكنه .... بین جمم ، دستهاش ، ساکن گودی کمرم و فرورفتگی پهلوم میشه! در چقدر این روزها در میان جمم بودن. رو دوست دارم! من و

به رز حریص تر میشم! حریص دست حلقه شده اش ، دور شونه هام! روز حرفهای درگوشیش که فقط برای من ادا میشه! حریص لبخند عمیقش که از هر خنده ی از ته دلی شادتره! حریص

، اینچنین ، مالحظه کار ساای روز پیش ، چه اتفاقی افتاده که رادین نمیدونم شده و نقش شوهر نمونه رو به نحو احسنت اجرا میكنه!

هر چی که هساات.... من راضاای هسااتم! راضاای از این نگاه تیره... که از ولی همه بیشتر نصیک من و سهم منه!

سعی میكنم به ندای عقل بی اهمیت باشم.... ندایی که نيوا کنان نسبت مدام برادر شوهری رادین رو به رخم میكشه!

و قلبم ، جنگ بدیو در پیش گرفتن! عقلست! هم گهگاه نفس حس ست... هم زیبا سیو دارم که در بلندیه کوهپایه ها ک

کم میاره!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 102: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 102

منم میكنه اون بلندی زیبا رو برای قلک بیمارم! بیمار قلبی باید آهسااته بره عقل و آهسته بیاد! نه این طور بی پروا!

تا حاال کسی احساس منو داشته یا نه ؟! نمیدونم روزها عيیک با حوا احساس هم دردی میكنم! اینه باغ ک کساای هسااتم که باغی. از بهشاات رو هدیه گرفته ، ولی تنها میوه مثل

چشمش رو گرفته ، میوه ی ممنوعه ست براش!های نافرمانم ، مدام به سمت اون ممنوعه ی شیرین کشیده میشه ، ولی چشم

با عذاب وجدان ، چشم میبندمو لک میفشارم! روز شاید نگاه هام به ثانیه نكشه ، ولی تعدادش از هزار بار رد شده! در ا به وسوسه ام گوش میداد!کاش منه حوا ، آدمی داشتم ، ت ای

حوا ، حا داشت با تمام وجودش بخواد که طعم اون میوه رو بچشه! شاید هم من ، به خاطر فرزند حوا بودن ، این نافرمانیو از اون به ارث بردم! شاید

تفاوت بزرگ ما با هم در این هسات که: حوا از خدا اجازه نداشات و حكم اما ، ولی حكم ممنوعیت منو... خود آدم داده بود! ممنوعیتش رو خدا داده بود

از خدا اجازه داشتم و از آدم نه! اون از آدم مطمئن بود و از خدا منم! من رنگ نگاه اون هم... همرنگ نگاه من میشه! گاهی

این نگاه ها به یك ثانیه هم نمیكشه! امااش بیشتر از همیشه.... باالی سر من و پسرم حس میشه و من چه ناشیانه سایه

، به این سایه معتاد شدم....

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 103: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

103 و تیشهسنگ

بار با شاانیدن لفظ عمو ، از زبون رامتین... از اون حال خوش بیرون میام و هرخام یاالت نده و خ گاه و لبخ که همون ن خدرم... عد از دوری از م درد ب

دخترانه...به جونم میشینه! که جسم فیزیكیمو عذاب نمیده...روحمو خنير میزنه! دردیبعد از مدتها ، قراره با دوستهام... با تمام کادر فیلم برداریو کارگردانی... امروز

شتیم شرفت خوبی که تو ظبط فیلممون دا سنده و بازیگرها... به خاطر پی با نویاعت هفت عصر شک! ، یه دورهمی کوچیك داشته باشیم... یه دور همی از س

به صرف عصرانه و شام! مهمون آقای آرش ميیک!از این نشست های دوستانه ی من فراریه! ترجیح میده پیش پدربزرگش رامتین بمونه!

رادین مطرح کردم برنامه ی شاابمو! این روزها بیشااتر تو نقش زن و شااوهر با ...بودنمون فرو رفتیم... بیشتر از رفت و آمد هم اطالع داریم

کرد که برم.. ولی با حرفی که زد ، چشم هام گرد و دهنم باز شد! قبول خوبه! منم میام! - لحن نا مطمئنی پرسیدم با منظورت چیه؟! -ست تنها جایی - شوهرت... چون دیگه قرار نی ضح بود! منم میام! به عنوان وا

بری و حسرت بخوریو تو خلوت اشك.بریزی! دلت برام سوخته که همراهمی!نكنه میخوای بگی -دلم نسااوخته! ولی دلم از ساانگ که نیساات... نمیخوام حرفی پشاات ساارت -

باشه!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 104: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 104

به این کار نیسااات... دوسااتام نمیدونم - یاجی از لطفت ممنونم ، ولی احت ازدواج ميدد کردم!

پس چی میدونن؟! - اینكه شوهرم فوت کرده! همین... این بحثو تمومش کن رادین! -من بحثو شااروع نكردم که بخوام تمومش کنم ، همراهت میام ، چون فعال -

یدك کش اسم شوهرتم.... نمیخوام باز صدای آقاجون بلند بشه و گیر بده!شتی نقش بازی میكردی؟! فقط به خاطر آقاجونت! - پس همه ی این مدت دا

مگه چاقو زیر گلوت گذاشته بود؟!صله ی بح - شو شلوغش نكن! من حو صیحتها شنیدن ن باهاش و بعد هم

ساس غریبی نكنی! نمیخوام شم تا اح ندارم! از طرفی ، دلم میخواد همراهت بااز تنهایی اشك بریزیو علتش من باشم! نمیخوام اون دنیا شرمنده ی رامین بشم

که اشك زنشو در آوردم!شی چقدر شو دسخته ، وقتی خنير به قخنيرلبت فرو بره ، ولی توان بیرون ک ن

نداشته باشی! تلخه ، وقتی شاهد خنير خوردن از خود قلبت باشی! چقدر

خوردمو نگاهمو دزدیدم.. بغضمومن به ترحم کساای احتیاج ندارم ، شاامام دیگه الزم نیساات نقش بازی کنی! -

برو به کارت برس! زیر چونه ام نشست و نگاهم شكار کرد.. دستش

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 105: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

105 و تیشهسنگ

کيا بود؟ دلم نمیخواد اشااك بریزی ، این بغض چیه تو. صاادات؟! ترحم -چون برام عزیزی! امانت داداشاامی! دلم میخواد همراهت باشاام ، تا تو خلوت یادش نیوفتیو چشاامهات دریایی بشاان! این ترحمه؟! بده؟! چرا من هر کاری

میكنم ، برداشت تو اشتباهه لیدا؟!و تنها بودن خ چه برداشااتی؟ تعارف که نداریم ، حرفتو زدی! بیخیال! من به -

گرفتم! رامین که رفت! رامتینم همش دنبال بازی با تبلت و کامپیوترشااه ، هرجا بخوام برم نمیاد و فقط میخواد بره تو اتاق بازی که بابات براش درسااات کرده!

هر روز میبینمش ، ومنم راضاایم ، حد اقل اینيوری شاااک ها پیش خودمه ل همینن دیگه! فقط بازی همینكه دلش خوشاااه راضاایم! بچه های رین نسااا

ست به زحمت بیوفتی! همون خوخه ی شون مهمه! تو هم الزم نی کامپیوتری براست که به زور دادنش شتم نی پدرو مادرمو فامیلهام بیایی کافیه! حداقل حرف پ

به پسره و اونم پسش میزنه! اخم ، دستشو عقک کشید... باز کنی ، سخت در اشتباهی! اصال اگه این حرفها رو میزنی که منو از سرت با -

من میخوام بیام ببینم همكارهای زنم چه آدمهایی هسااتن! روشاانه یا واضااح تر بگم؟!

کله شا و یك دنده ای! بسیار خک... بیا! -شدیم... همه اومده سر شادوش هم ، وارد رستوران ساعت مقرر ، هر دو ، دو

آورده بودن!بودن و بزرگ ترین میز رستورانو به تصرفشون در شون رو به ما بود با شدن ما به جمم بچه های گروه ، چند نفری که میز نزدیك

، با دیدنم ، در کنار رادین... کامال متعيک شدن...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 106: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 106

هم اومده بود ، با اون راحت تر بودم... با دیدنم ، لبخند زدو دسااتشااو ترالن تكون داد... منم متعاقبا دستمو تكون دادم...

رکت ترالن ، افرادی که پشااتشااون به ما بود هم متوجه حضااورمون این ح با شدن...

نفری سرشونو برگردوندند که بینشون ، آرش ميیک هم حضور داشت! چند به ادای احترام برای همه تكون دادم... سری ، اولین نفری بود که از پشت میز بلند شد... آرش

عمیقی رو لبش نشست... لبخند ستاره ی امشبمون تشریف آوردن!به به ، -این حرف آرش ، دساات رادین به دور شااونه ام حلقه شااد... چهره ی آرش با

متعيک شد ، اما سعی کرد به روی خودش نیاره!بلندی گفتمو نزدیكتر رفتم... دساات آرش برای دساات دادن با من دراز سااالم

شده بود... دستمو پیش بردمو تو دستش قرار دادم... فشرد و با نگاه به رادین گفت ودستم

زودتر از این منتظرتون بودیم ، آقا رو معرفی نمیكنید؟! - زدمو به نگاهی زیر چشمی به رادین گفتم لبخند

جناب رادین فتوحی! -شت رادینو با این حرفم ترالن نگاه دقیا تری به رادین انداخت و در حالی که دا

برانداز میكرد ، گفت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 107: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

107 و تیشهسنگ

ست؟ رامین فتوحی بود دیگه! فتوحی؟ ب - شوهر مرحومت نی بینم ، این فامیل پس ایشون.....

چرا! ولی نتونسااتم اجازه بدم بیشااتر از این حس کنيكاوی بقیه رو نمیدونم ترقیک کنه ، برای همین بین حرفش رفتمو گفتم

برادرشون هستن! -ستن ها! آخه قبال - شبیه آقای فتوحی ه سته ، میگم خیلی انو رامین خوای در

دیده بوبم... بقیه بچه ها دست دادمو حال و احوال کردم ، رادین هم با همه دست داد.. با

شینم که آرش از چندتا شتم نگاه میكردم که ببینم کيا ب صندلی خالی بود ، داجا بلند شااد و صااندلی کنار خودشااو که نالی بود رو بیرون کشااید و رو به من

گفت خانوم فرجام! بفرمایید اینيا -

به رادین انداختمو اشاره کردم که همونيا بشینیم... نگاهیصندلی پیشنهادی آرش نشستمو رادین هم کنارم نشست...ولی حسابی روی

اخمش تو هم بود! که گذشت آرش لبخندی زدو رو به من گفت کمی

م!میكنکار با شما عالیه! منكه احساس لذت میكنم ، هر وقت بازیتونو نگاه - جواب بدم که رادین دستمو تو دسش گرفت و بيای من جواب داد.. خواستم

شد به آرش... اونم با اخمی که فقط من میدونستم تهش چقدر خشمه! خیرهشما به همه ی بازیگراتون اینيوری با لذت نگاه میكنین - شید! اون وقت ببخ ؟!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 108: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 108

ر بگیرم!حرفه ی من ایياب میكنه همه رو با دقت تحت نظ - اون وقت احیانا چشم درد نمیگیرین؟! - ببخشید؟! -شم - شدن به لیدا بدجوری چ شون داده ، اون مردهایی که خیره آخه تيربه ن

هاشون زده بیرون.... خواستم هشدار بدم که مواظک چشم و چارتون باشین!شكر رادین آروم حرف زدو اخم ست.... خدارو ش صورت آرش ن عمیقی رو

فقط چند نفر شنیدن! وگرنه آبروم میرفت! تا آخر شک نه رادین حرفی زد ، نه آرش ... دیگه نگاهشون به هم مثل شمشیر کشیدن از رو بود! فقطشم.... فقط به جواب منم سی هم کالم ب سیدم با ک از ترس برخورد رادین میتر

های کوتاه اکتفا میكردم...خداحافظی آرش برای رادین سااری تكون داد و بعد ، با نگاه به رادین ، موقم

دستمو گرفتو جوری که اونم بشنوه گفت فردا میبینمت....امشک که نشد ، ولی فردا بیشتر با هم حرف میزنیم.... - بله حتما..... شک خوش! - خواب های خوب ببینی! -

شین شدیم.... ظرف چند ثانیه ، ماشین از زمین کنده شد...ما سوارکردم... اخمش غلیظ بود و نگاهش به جلو.... کمی از مساایرو رفته نگاهش

بودیم که شروع کرد با خودش حرف زدن!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 109: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

109 و تیشهسنگ

يالتم - یه!.. خ عال نه که خواب تو ی گوزنو نبی خواب خوش ببینی ... همین حرف بزنی؟! دیگه چی میخواسااتی نمیكشااه! فردا میبینمت... امشااک نشااد

بگی؟ کم مونده بود زن مردمو درسته قورت بدی...شو کم میكرد به سرعت سید به من نگاه کردو در حالی که اینيای حرفش که ر

گفت ببینم ، تو برای چی منو درست معرفی نكردی؟! -

کردم به روی خودم نیارم.... نگاهمو به جلو دوختمو جوابشو دادم... سعی چی گفتم مگه؟! درست گفتم که! رادین فتوحی! -ید میگفتی شااوهرم ، رادین - با کامل معرفی میكردی ... ید منو با د نشاااد!

فتوحی!بس کن رادین! کسی از ازدواج ميدد من خبر نداره! خوشم نمیاد بازار شایعه -

برام درست بشه!باشاااه - ید بفهمن! هر چی با که باالخره که چی كارتن!... نكنه آخرش هم

ترسیدی کیس مورد نظر ز دستت بپره! آرشه! منظورش

کیس کدومه؟! حالت خوبه؟! ناخوشی انگار! -منو نپیچون لیدا! من خودم پیچ و پیچ گوشتیم!... این مردك نگاهش دنبال تو -

دو.دو میزنه! تابلوئه برات نقشه داره! به خیالش بیوه ای و راحت برای نوش جان ! دیگه خبر نداره مرغ از قفس پریده! نمیدونه صاحاب داری! آقا جون حا کردن

میكردم... زن جماعت رو وداشاات.... خوب کاری کرد، منم بودم همین کار

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 110: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 110

نباید به حال خودش گذاشاات.. دو دقیقه غافل بشاای ، شااوت! میپره میره! اون وقته که باید جمم اش کنی....

. داره به من و شعورم توهین میكنه!داشت زیادی حرف مفت میزد.. دیگه خشم داد زدم باصد رحمت به االغ! اقال - شخوارش کن! دهنتو ببند رادین! حرفو بفهم ، بعد ن

وقتی دهنشااو باز میكنه ، ادعا نداره و کساای ازش توقم نداره! تو اساام خودتو شتی که بخوام سرم کا شوهری داری برام ؟! چه گلی به شتی مرد؟ ادعای گذا

شااناساانامه توجلو همه جار بزنم که این شااوهرمه! هان؟! فكر کردی اساام کافیه؟!... نخیر! برای شوهر بودن اول باید مرد بود!

ی آخرمو بلندور از بقیه گفتم.... با چشاا های ساارش نگاهم کردو از جمله بین دندونهاش غرید..

ت امشک به میخوای به مرد بودنم مطمئن بشی؟! باشه! حرفی نیست! همین - ثابت میكنم...

فهمیدم.... دروغ چرا! اول ترسیدم.... ولئ با فكر به اینكه ترس برابر منظورشو با باختمو جوابشو دادم...

گفتم مرد! باید مرد باشی ، نه نر! - داد بلندش کامال به شیشه ی ماشین چسبیدم... با خفه شو! -

:رادین این دادو ازم نداشت... ترسیده بودو چسبیده بود به شیشه ی ماشین! توقم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 111: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

111 و تیشهسنگ

براش سوخت... اما قافیه رو نباختمو از موضعم پایین نیومدم... دلم اخم نگاه ازش گرفتم... با من میخوام پیاده بشم... -

ندادمو پام بیشتر پدال گازو فشرد... محلش کری؟! میگم میخوام پیاده بشم! - اکت شو لیدا!س - تو کی باشی که برای من امرو نهی کنی؟ نگهدار! -

پررو شد! به قول بابا جسور و نترسه! باز امشک ظرفیتم تكمیله لیدا... بتمرگ سرجات! -صداتونو - ست پروده ی حاج فتوحی همینه دیگه! فقط بلدید شه! د شم با خو

رو سرتون بندازید... دهنتو ببند! - ؟! اگه نبندم --........ نگهدار تا جیم و داد راه ننداختم ! - گفتم دهنتو ببند ، وگرنه خودم میبندمش! - البد منم میشینم نگاهت میكنم؟! - هرغلطی که کنی برام مهم نیست! ببند گاله رو! - با منی؟! - بيز تو زن زر زرویی هست مگه؟! - رادین! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 112: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 112

هام درازه و با دیدن این رفتار بازم باهات هان؟ چیه؟ نكنه فكر کردی گوش -خوب تا میكنم.... من مثل رامین نیسااتم که پشاام تو کالهم نباشااه! شاایر فهم

شد؟! آره ، بوی پشم کالهت انقدر شدیده که ماشینو به گند کشیده! -

میخوام هیچی نگم نمیذاره! هی لیدا! ببند! -خودت هر غلطی بخوای میكنی ، وقتی الل نیسااتم برای چی حرف نزنم ؟! -

به من گیر میدی؟! پ توقم داشتی بشینم معاشقه ی زنمو ببینم ؟! - خیلی بیشعوری! -

ندادمو بیشتر دندون رو هم کشیدم.... جوابشو وقتی قاطی میكرد هیچی دیگه حالیش نبود! درست مثل خودم... لیدا

بود که زود برسیم...خونه دیگه حرفی نزدیم... سرعتم رونقدر زیاد تاشد ، درو باز کردو به شین ، تا قفل مرکزی باز محض ترمز و خاموش کردن ما

به سمت خونه پرواز کرد... به تاسف تكون دادمو پیاده شدم... سری راهروی اصلی شدم... جلوی در منتظر بود رامتینو ببره... واردتومد جلو.. خواسااتم جلوتر برم که با حرف بابام صاابر کردمو گوش تیز بابام

کردم...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 113: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

113 و تیشهسنگ

شدین! کيا بودی تا این وقت - شریف فرما سالمتی ت به به ، لیدا خانوم... به شک؟! آبروی مابه جهنم ، فكر بچه ات باش خک!

لیدا گرفته بود... صدای مگه اتفاقی افتاده ؟! -تو مثال مادری؟ زنی؟ خيالت نمیكشاای دوازده شااک باید اتفاقی بیوفته؟! -

بیرون از خونه ای؟!گفته بودم که جایی دعوتم... رامتینم خودش نخواساات بیاد، وگرنه منكه از -

خدامه!تا این وقت - یاد من نمیذارم! معلوم نیسااات کدوم گوری بودی اونم بخواد ب

شیو شته با سر دا سایه شه! بشک؟! گرفتمت برا رادین که چه کارت به اینيا نكامو ميبور کردم بگیرتت تا ناموس پساارمو حفظ کنم... ولی انگار تو اصااال

حالیت نیست! هم رادینو ول کردی به امون خدا ، هم رامتینو!مطمئن باشااید اگه به خاطر رامتین نبود ، هرگز قبول نمیكردم دوباره عروس -

شما بشم!دم بودن ، اما حواسشون به پشت سرشون که من قدم دیگه جلو رفتم... تو دی یه

بودم نبود! از کنار بابام سرکی تو خونه کشید لیدا

رامتین! کيایی بدو بیا! -سوخت... رامتین شرد... دلم شش ف سخت به آغو اومدو لیدا با دیدنش ، اونو

دلم برای بی کسی این... زنی که شده سمهی از زندگیم... سوخت!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 114: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 114

باال رو در پیش تو بل رامتینو بام ، راه با به جه ند کرد... بی تو غش گرفتو بل گرفت...

انگار بابام کوتاه بیا نبود! ولیهیچی از احترام و رفتار یه زن و یه عروس نمیدونی! فكر کردم درست شدی -

میفهمی باید چطوری به عنوان عروس من قدم برداری.. ولی انگار ذات آدمها بخواد عروس من باشی! یه تهران حسرت میخورن با من عو نمیشه!... دلتم

وصلت کنن! جواب نداد... پله ی دومو باال رفت... لیدا

همه اش پی خوش گذرونی و ولگردی هستی... - ی سومو باال رفت... پله

تن پسرمو داری تو گور میلرزونی! -سرش نگاه کرد... لیدا شت شرد... به پ شتر به خودش ف توقف کرد... رامتینو بی

یه نگاه به آقاجون انداخت و بعد نگاهش به من افتاد... دیدن چشم های سرخش... دلم ریش شد! با

دزدیمو سرمو پایین انداختم... نگاه قدمش دوباره طنین انداز راهرو شد... صدای

بابا شروع کرد... بازبيز گردشااو تفریح وظایف دیگه ام داری! ... همین طور ساارتو مثل چی -

میندازی پایین و میری!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 115: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

115 و تیشهسنگ

بی اهمیت قدم بعدی رو برداشاات.... منم قدم بعدی رو برداشااتمو بابام لیدا تازه منو دید!

کيایی بی غیرت؟ کالهتو بذار باال تر!... زنت تا دوازده شااک تو خیابونه و - و برف!تو مثل کبك کپیدی ت

چرا شلوغش میكنی آقاجون؟ من و زنم یه شبم نمیتونیم با تم بریم بیرون ؟! - بسته شدن در باال اومد... آقاجونم با بهت نگاهم کرد... صدای

منظورت چیه که با هم بیرون بودید؟! -رفتیم بیرونو شااامم با هم خوردیم... یه شااام دونفره! نمیدونسااتم ناراحت -

شما و مامانم میبردم! میشین! وگرنه پس چرا به من نگفتین با هم میرید؟ - ما با هم رفتیم ، ندیدینمون؟! - من اومدم شما خونه نبودین! - از مامان میپرسیدی! اونكه دید! - من وقتی اعصاب ندارم از کسی سوال نمیپرسم! تو هنوز اینو نمیدونی؟! - میكنین؟!پس چرا عصبانیتتونو سر لیدا خالی -نمیدونسااتم با همین! در ضاامن اونم حقش بود! چقدر بیرون و گردش؟! ... -

باید حواسش بیشتر به شوهرش باشه! تا حاال که میگفتین حواسش به رامتین باشه! -هم به اون! هم به تو! البته به تو بیشتر تا نری با اون دختره ی چشم سفید قرار -

و مدار بذاری! دختره ؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 116: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 116

سری که بهش قول ازدواج دادی! همون که با طلبكاری اومده تو - همون خیره خوخه ی من دنبال نامزدش!

الناز؟! اون اینيا بوده؟! - بله ، الناز خانومتون! - اون اینيا چكار میكرد؟! -اومده خونه ی من ، صااداشااو انداخته رو ساارش که من تا رادین نیاد نمیرم! -

منو معلوم کنین! زر مفت میزد که آبروم رفته! ساامش رومه... میگه باید تكلیف بابام شاکیه!

اگه اون بابا غیرت داشت که نمیذاشت دخترش بیست چهار ساعته تنگ دل - پسر من باشه!

الناز اینيوری نیست بابا! شما که از عالقه ما با خبرین! - بیخود کردی! من عروس دست خورده نمیگیرم! - از اون دخترها نیست!الناز -به ظاهر گیریم نباشه ، ولی اون دختر وصله ی ما نیست.... اومده داد و هوار -

که رادین باید تكلیف منو معلوم کنه! اصال نيابت نداره!... صد رحمت به لیدا! پس تالفی النازو داشتین سر لیدا خالی میكردین؟! - ش در بیارن! اونم مقصره!لیدا اگه زن بود نمیذاشت شوهرشو از چنگ - از اول هم میدونستین رزدواجم از عالقه نیست و کس دیگه ای رو میخوام! -سفیدو بگیری بیاری تو خونه ام! برو بهش بگو - شم ست اون چ من نمیذارم د

گورشو گم کنه!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 117: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

117 و تیشهسنگ

قبول دارم که نباید میومد... ولی من دوستش دارم! میفهمین؟ دوستش دارم! - ی....غلط کرد -

صاابر نكردم تا ادامه ی حرفهاشااو بشاانوم... رفتم حیاط و سااوار ماشااین دیگه شدم... دقیقه بعد ، جلوی خونه ی پدر الناز بودم.... بیست

گوشیش زنگ زدم ، خاموش بود! به زنگ درشونو بزنم... ميبورم مادرشو شنیدم... صدای

بله؟ - بزنین؟!سالم خانوم راد ، میشه النازو صدا -

مثل قبل دوستانه نبود... لحنش الناز خوابه! شما هم بهتره برید به زندگیتون برسید! - میدونم تا نصفه شک بیداره! لطفا صداش بزنین! - نمیخواد ببینتت رادین! - من تو ماشین منتظرشم ، بهش بگین زودتر بیاد! -

اطوار ریختنشون نشدمو کنار رفتم... منتظر ین منتظر نشستم تا بیاد!ماش تو دقیقه بعد در ماشین باز شدو الناز با چشم های پف کرده تو ماشینم نشست! ده

نگاهش کردم... عمیا چرا گریه کردی؟! - مگه مهمه؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 118: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 118

صبر کنی... چرا رفتی - ضمن ، مگه قرار نبود سوال جواب نده! در سوالمو با خونه امون؟!

چون دوستت دارم! - دوستت دارم ، باید آبروریزی راه بندازم ؟! منم -فكر میكنی راه ننداختی؟ من نمیتونم با این وضااعیت کنار بیام... خسااته ام! -

اسمت رومه! همه ی فامیلو دوست و آشنا میدونن! رفتی ازدواج کردی ، گفتی ست شقتم! ولی تو چی؟! بی شتم ، عا ستت دا درکم کن ، قبول کردم... چون دو

ت تنگ دل زن داداشتی!چهار ساع من ميبورم! باید بابا رو راضی کنم... از طرفی... لیدا گ*ن*ت*ه داره! -داره ها قید منم من گ*ن*ت*ه ندارم؟! میترساام به هوای همین گ*ن*ت*ه -

یدا ازدواج کردی.... با ل نه یدو مان م ما یدم؟ یدونی امروز چی کشاا بزنی! مشده به رابطه امون! میگفت شكوك شك کرده!... م شدی! ولی میدونه ميبور

البد دلشو زدی که کم پیدا شدی!... امروز.... امروز...... چرا گریه میكنی؟! امروز چی شده؟ -مان ميبورم کرد - گه خبطی ما فت ا نه بشاام! میگ عای تا... م تا... برم دکتر

نكردین باید گواهی سالمت بگیری! میگفت اگه دست از پا خطا کرده باشین ، درمار از روزگار رادین در میارم!... دلم نمیخواسااات برم ، ولی مامان گیر داده

بدم اومد ا بدی بود! ولی رین بی اعتمادی! زبود... ميبورم کرد برم.... حس بهش حا میدم... حا داره نگران دخترش بشااه! وقتی دید سااالممو مشااكلی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 119: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

119 و تیشهسنگ

ندارم ، خوشااحال شااد... اما گفت اگه رادینواقعا میخوادت باید بیاد تكلیفتو معلوم کنه!

برا همین اومدی بابامو جوشی کردی؟ - بابات جوشی خدایی هست.... من اومدم حقمو بگیرم! - رخونه رو به نامم بزنه... بعد!باید صبر کنی! بذار کا -بس کن رادین! خسته شدم! کارخونه میخوام چكار؟ من خودتو میخوام! باید -

زودتر ازدواج کنیم.... این بابای تو ، تا تو و لیدا رو تو حيله نفرسااته ول کن ماجرا نیست!

لیدا هم مثل من دلش راضاای نیساات... اونم ميبوره! خیالت از بابت اون - باشه!راحت

باالخره که چی؟ اون یه زن تنهاست... احتیاج داره به یه همدم! - حرفش ناراحت شدم.. منظورش اینه که لیدا بره با..... ازلیدا فقط پساارش براش مهمه! یه کم صاابر کن ، بعد میام با پدرت حرف -

میزنمو یه عقد یواشكی میگیریم... دادش بلند شد صدای

منو چی فر کردی ؟ ما آبرو داریم... باید یه جشاان عقد یواشااكی ؟ تو -شكی عقد سی تمام و کمال! مگه منم بیوه ام که یوا صل بران بگیری! یه عرو مف

کنم ؟! اون بیوه ميبور بود... منكه ميبور نیستم... تو منو میخوای یا جشن با شكوهتو ؟! - ایسه نكن!هر دوشو! من دخترم! آرزو دارم! منو با اون زن بیوه مق - درست صحبت کن! لیدا فقط بیست و هشت سالشه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 120: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 120

نه خوشم اومد... طرفدارشم که شدی! یه دفعه بگو گور بابای الناز دیگه! - چه ربطی داره ؟! لیدا برام محترمه! اجازه نمیدم بهش توهین کنی! -ضی رمگه نمیگی از رابطه ی ما با خبره ؟ حتما درك میكنه! بهش بگو باباتو - ا

کنه! اونكه به پسرش رسید... دیگه تو رو میخواد چكار ؟! بابا کوتاه نمیاد الناز! لطفا درك کن! - نمیخوام! خسته ام! دیگه نمیكشم....نمیكشم! - الناز! -

شو تو آغوشم جا باز ستمو از هم از کردمو خود شد... د ها ها گریه اش بلند داد....

گیر کردم... مثال میخواسااتم دعواش کنم که چرا رفته خونه امون! ولی بدجایی با دیدن حال و روزش.... نمیتونم! حا داره دلخور باشه ازم! حا داره!

شت ، آرامش النازو سینه ام میذا سر روی آروم کردم... به قول خودش ، وقتی چه آرامبخشاای ابدی پیدا میكرد...هنوز هم راز این سااینه رو نمیدونه! اینكه

م*س*تقیما به مغزش تزریا میشه!عد ما ب نه ی به خو گه خودساار که دی لدالری دادن و قول گرفتن از کلی د

نیاد...دیگه بدون هماهنگی من کاری نكنه و دیگه به رابطه ی من و لیدا شااك نكنه.... رضایت داد از ماشین پیاده بشه و به خونه بره!

ونه خودمون رسیدم... کل خونه تاریك بود.. سه نیمه شک بود که به خ ساعت تاریكی مطلا! مثل قلک من!

تو تاریكی باشه تا بین این دو زن... یا شاید هم زنهای دیگه ی زندگیم! بهتره

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 121: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

121 و تیشهسنگ

باز کردم.... آبارور گوشااه ی پذیرایی روشاان بود... لیدا رو دیدم که روی درو صندلی نشسته!

دم... یه لباس خواب بلند لطیف پوشیده جلوتر رفتم... خوب نگاهش کر قدمی بود... به رنگ شیری!

شت موهای شده بود و برقی از آتیش ، بین انگ خوش حالتش ، دورش ریخته های کشیده اش خودنمایی میكرد....

سیگار میكشی؟! - اینكه جوابمو بده ، از جا بلند شدو به سمت پنيره رفت... بدون

شت شه! سرش راه افتادم... دلم پ ست باهاش حرف بزنم تا اونم آروم ب میخوا شایدم برای آروم کردن لیدا هم بخوام از سینه ی صبورم استفاده کنم...

پشت سرش ایستادمو دست روی شونه اش گذاشتم... با برخورد دستم درستبه من ندادم... این زن االن از هر کس ، ید... ولی اهمیت بدنش ، تنم لرز با

اشكالی داره! نزدیك تره! چه فكر نمیكردم سیگار هم بكشی! - حسابی کاله رفت سرت! یه زن عیاش و سیگاری بهت انداختن! -

بغض داشت... هم بغض... هم کینه! صداش دو دستم ، جایی روی شونه اش ، قفل شد... هر این چه حرفیه ؟! فقط تعيک کردم! - روش!راحت باش رادین! تو که حرفاتو زدی اینم - من فقط از نگاه اون مردك خوشم نمیاد! نگاهش بده! خودت اینو نمیفهمی؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 122: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 122

کنترلمو از دست دادمو صدام کمی بلند شد.... به سمتم چرخید و سینه به باز سینه ی هم قرار گرفتیم...

سرش رنگ بود و عسل چشماش ، برق خاصی داشت.... نگاهش توحیا نیستم که علم غیک داشته باشم!نه نمیفهمم! آخه من نفهمم! مثل ف - منظورم این نبود! -هرچی که بود مهم نیست! دلت برام نسوزه! ا. ترحم بیزارم! من به خاطر پسرم -

حاضاار به این ازدواج شاادم... ایه تو با کی باشاایو با کی بری اصااال برام مهم یت! گنیساات... برو خوش باش! میخوای دساات النازو بگیر ببر ساار خونه زند

خودتو اساایر ما نكن! همینكه کنار رامتینم نعمت بزرگیه! لطفا دیگه نقش بازی نكن... هیچ وقت!

من..... - حالم از آدمای درو و پر ادعا بهم میخوره! اینو میدونستی؟! -

اینكه اجازه ی حرف زدن بهم بده ، به ساامت میز رفت.. تو کا ساایگاری بدون عمیقی بهم انداخت...سیگارشو خاموش کرد... نگاه

مثل بقیه ی چیزها ، مثل زندگی کردن و خوش بودن.. ساایگار هم مال شااما -مردهاساات ؟! ... از نظر شااما زن محكوم به اسااارته ؟ به قول فروغ ، حلقه ی

بندگی میدید به ما و به اسارت میكشید جون و تن همسرتونو گرفتو به اتاقش رفت.... نگاه گرفت... من نقشم تو زندگی لیدا چیه ؟! شوهرم یا برادر شوهرم! دلم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 123: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

123 و تیشهسنگ

ستم شم که دو شونه میك شاش و شمن ؟! حتما فهمیده الناز اومده! برا اون یا د چرا آرش نگاهت کرد! اون وقت خودم..... لعنت به این زندگی!

از خودم بهم میخوره! حالممدام تصااویر رو یدمو فكر کردم... خت دراز کشاا یاد جلوی ت یدا م ناز و ل ال

چشمم! با اون نگاه عسلیش! الناز با چشم های میشی رنگش! لیدا

قشنگ لیدا.... لبهای باریك الناز! لبخند گرد لیدا! صورت پنج ضلعی الناز! صورت خوش رنگ لیدا... پوست سفید الناز! پوست

معصوم لیدا.... نگاه وسوسه گر الناز! نگاه لیدا... قهقه های. بی پروای الناز! کودکانه ی لبخند

بیشتر مقایسه میكنم ، الناز کم رنگتر و لیدا خواستنی تر جلوه میكنه! هرچیاین وسااط ، یه چیزو مطمئنم! اینكه من عاشااا همین خنده ای وسااوسااه ولی

انگیز الناز شاادمو خواسااتار نگاه میشاای رنگش! ولیدا... همیشااه برای من زن !داداشم باقی میمونه

تا آخر عمر به دلش راه بیام... شاااید نگاهم جدیدا رنگ عو کرده و شاااید بیشتر رو خوخه ی تن لیدا میشینه! ولی حقیقت هیچ وقت عو نمیشه!

اون ، زن رامینه!یه هفته ست که لیدا باهام سر سنگینه! اینكه هفته ست از شوخی و خنده اش خبری نیست... یه هفته ست تو خودشه و با حضورم از من فرار میكنه! یه هفته ست که دلم ، آروم و قرار نداره! یه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 124: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 124

سه نفره با لیدا و رامتینو کرده! امروز شت زودتر رفتم خوخه ، دلم ه*و*س یه گشتم... شین لیدا گ شینو تو حیاط پارك کردمو با نگاه دقیقی تو حیاط دنبال ما ما

؟!ماشینش نیست! کيا رفته خونه ی بابا اینا... به مامان سالم کردمو سراغ لیدا رو گرفتم.. رفتم

کيا میخواسااتی باشااه؟! رفته فیلم برداری! همیشااه ی خدا دنبال عیش و - نوششه!

از کی رفته؟! - از صبح!..... تو کيا بودی صبح تا حاال ؟! - کارخونه بودم! - گوشه ی خونه رفتمو گوشیمو از جیبم بیرون آوردم... به

شش تا بوق خورد و جواب نداد... قطم کردمو رامتینو شماره شو گرفتم ، ولی ا صدا زدم...

رامتین! - اتاق بازیش اومد بیرون! از بله عمو؟ ... سالم! - سالم عمو جون! بیا اینيا.. -

نزدیكم... نشستم رو پاهام تا هم قدش بشم اومد مامان کياست؟ - رفته فیلم برداری ! - یه زنگ بهش میزنی؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 125: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

125 و تیشهسنگ

از اینيا؟ یا با موبایل شما؟! - همیشه از اینيا زنگ میزنی؟ - اوهووم! - جواب میده ؟! - اوهوووم! - خک پس زنگ بزن بعدش هم گوشیو بده به من! - چشم! - ونت بشه عمو!آقرب -

برداشتو شماره گرفت.... چند لحظه بعد صدای شًادش تو خونه پیچید... تلفنو سالم مامانی! --......... خوبم ، داشتم بازی میكردم... کی میایی؟ -- ....... یه ساعت دیگه؟ ... یعنی دیر یا زود ؟! --....... چشم ، گوشی! - لبخند گوشی گرفتمو اشاره کردم که بره... با

به اتاق بازیشو منم گوشیو چسبوندم به گوشم.. رفتچی شد قربونت برم ؟ کيا رفتی؟!.... االن کارم تموم میشه میام پیشت!..... -

میخوای شام ببرمت بیرون ؟!-...........

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 126: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 126

کيایی پس؟! رامتین؟! - سالم! - مك طوالنی جواب داد با سالم! امرتون ؟! - رادینم! - شناختم!... کاری داری؟! - کيایی؟ - سر فیلم برداری! - آدرسشو بده! - برای چی؟! - کارت دارم! میام دنبالت! - الزم نیست! ماشین آوردم! - میدونم ، میسپارم بچه ها بیان ببرنش ، آدرس ؟! - خودم میام! - وگرنه دیگه از کار خبری نیست!لج نكن لیدا! آدرسو بده - به تو چه آخه -

رفته بود سر خونه اولش! بازببین لیدا ، با زبون خوش آدرسااو بده... وگرنه فردا پس فردا که بری دنبالت -

شون بلند سرتو جلو سابی که دیگه نتونی ست و ح میامو بعدم یه آبرو ریزئ در کنی!کنی! چه برسه به اینكه بخوای فیلمم بازی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 127: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

127 و تیشهسنگ

تو از جون من چی میحوای؟ - آدرس! - یادداشت کن... -

قطم کردمو رامتینو صدا زدم... تلفنو بله عمو؟ -شک - شو که میخواهیم ضر من میرم دنبال مامان ، تا ما. بیاییم تو هم رو حا

بریم بیرون! کيا؟ - مگه فرق میكنه؟! - یام!من حوصله ندارم ، اگه جای خوبی میرید ب - پدر صلواتی! پارك میریم ، خوبه؟! - آش جون! - شادی کودکانه اش نگاه کردمو لبخند. زدم... به

از در بیرون برم که مامان صدام زد...برگشتم به سمتش خواستم کيا میری رادین؟! - میرم دنبال لیدا! - اونكه خودش ماشین برده... تو میری دیگه برا چی؟! - دنبالش که شبم بریم بیرون!میرم - هفته پیشم که بیرون بودید! - به هر حال هفته ای یه بار باید با زن و بچه ام برم بیرون! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 128: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 128

کار - به یدا هم بذار ل ید... تایی بر حاضاار میكنم دو اونو ولش کن! رامتینو عزیزش برسه!

لیدا زنمه ، منم وظیفه امو برم دنبالش! - تو رو هم خام کرد ؟! خوبه نمیخواستیش! - نمیفهمم دلیل دشمنیتون باهاش چیه؟! - دشمنی کدومه ؟! فقط نمیخوام تو رو هم مثل بقیه جادو کنه! ً- جادو؟! مسخره ست! -يا و رامتین پیش - یاد این که ب قدش کنی گه! فقط قرار بود ع دارم میبینم دی

کنه!خودمون باشه ، دیگه قرار نبود عشا و عاشقی تونم گل من عقدش کردم که سایه ی سرش باشمو هورشو ً.داشته باشم.... چرا با لیدا -

کيی؟! اون در شان خانواده ی ما نیست... - صدتا بهتر از ما منتظر یه گوشه چشمشن! - همین دیگه! مثل زنهای هرجاییه! - مامان! -

اولین بار سر مامانم داد زدم... با خشم نگاهم کردو دوباره ادامه داد برای میگم جادوت کرده میگی نه! به خاطر اون سر من درد میزنی؟! - لیدا زن منه! احترام خودوونو نگه دارین! - فكر میكردم عاشا النازی! -

ندادم... باز ادامه داد.. جوابشو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 129: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

129 و تیشهسنگ

ندارم... اگه الناز رو بخوای من حرفی - این حرفو از مامانم نداشتم... مگه گ*ن*ت*ه لیدا چی بود ؟! توقم

سوالو ازش کردم.. همین از خود مچكره! ... از طرفی حواسش به اامینم نبود تا زودتر دردشو بفهمیم! - سرطان معده ی رامین چه دخلی به لیدا داره؟! -سیس کالباس - سو ست چقدر بيا غذا ، داد بچم خورد ، که این بال معلوم نی

به سرش اومد... دکترش خودش گ اگه تغذیه اش درست بود بیشتر میموند... حتی عملش هم موفا آمیز میشید... نه اینكه یه هفته بعد ، برای همیشه بره!

یادتون - بارش آوردین! بد ندازین! خودتون یدا ن غذایی رامینو گردن ل بد رامینو لوس کردیم ، بد غذا شااد. میگفتین تو نیساات؟ همیشااه به من میگفتین

تا بدوییم تاتون بال دو مندن نداری له که حوصاا یكی خودتو لوس نكن غذاربخورین

بد غذا بود ، ولی همیشه کباب و مرغ سرخوشده و غذاهای خوب میخورد... - مطمئنم لیدا بهش نرسیده و کم غذاش گذاشته که پسرم پر پر شد!

مان! - ما گه ای تمومش کنین به خودتون هیچ ثمر دی ها جز آزار یه راین گر نداره! خداحافظی یا حرف دیگه ای از در زدم بیرون! بدون به کل اعصابمو خورد کرد.. مامانسرعت زیادم ، سوار شدمو از خونه بیرون رفتم... با وجود ترافیك و شینم ما

نیم ساعت بعد جایی که لیدا آدرس داده بود ، بودم... خونه شمالی با در بزرگ سفید رنگ! هی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 130: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 130

درو زدم... مردی جواب داد.. زنگ با خانوم فرجام کار دارم! - بله ، گفته بودن تشریف میارین.. بفرمایین! -

باز شدو داخل شدم... اوممم! خونه شیكی بود! در تهیه کننده پول زیادی خرج این فیلم کرده! پیداست

در ورودی داخل خونه رسیدم... مردی رسید جلوم! جلوی شما مهمون خانوم فرجام هستید؟! - بله! -شتیه! از این کنار میتونید برید ، اگرم نمیخواهید - سمت حیاط پ فیلم برداری ق

تشریف بیارید داخل ساختمون تا کار تموم بشه! نه ، میرم همونيا! - هر طور مایلید! -

مو از راه باریكی که گفته بود ، به حیاط پشتی رفتم...تكون داد سرموشتر برای پارك این شت.. انگار ورودی در حیاط بی شتری دا سمت درختوبی ق

ماشین ها بود و دارو درخت ها این طرف بودن!با یه پسااری در حال بح بود... خوب که نگاه کردم دیدم هنرپیشااه ی لیدا

نقش مقابلشه!که خیره تو چشاام های لیدا دعشاات باهاش بح های خوش چهره ای پساار

عاشقونه میكرد... ارادی دستم مشت شد... غیر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 131: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

131 و تیشهسنگ

سنامه ام از شنا سمش تو صله ی کم ، مقابل زنی که ا اینكه مردی این قدر با فاستم... ولی علت این عكس ستاده خونم به جوش اومد... غیرتی نی ست ، ای ه

!العمل های غیر ارادی بدنمو نمیدونمچرخید و به آرش رسااید.. از داخل دوربین زووم کرده بود رو صااورت نگاهم لیدا...

رخش به من بود و بارکمی ساارك کشاایدن میتونسااتم داخل کادر دوربینو نیم ببینم... حتی لبخند معنی دار رو لبش هم میتونستم ببینم!

صدای کات گفتن آرش! لیدا و بقیه نگاهشون به سمت آرش کشیده شد... با بلند شدو نزدیك لیدا رفت.. آرش

عالیه لیدا! کارت حرف نداره! من از اولش هم بهت ایمان داشتم.. - مرسی! -

به همین تشكر زیر لک بسنده کرد ، ولی مگه اون مردك دست بردار بود! لیدابیننده حس میگرده.. گرم میشه و پر از حس قشنگ عشا وقتی بازی میكنی -

میشه! لطف دارین... -

به ابروهای گره خورده ام افتاد.. نگاهش به سمتم برداشت... صدای مزخرف آرش هم قطم شد.. قدمی

سالم! - علیك! تمومه ؟ - آره! - بیرون منتظرتم! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 132: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 132

سال حتی سی شتم نگاهمو بگردونمو با ک صله ندا سی کنم... حو م و احوال پرسریم به سمت در رفتم.. میل عيیبی به این داشتم که با مشت بزنم زیر چونه

ی آرش! و اگه دیر میينبیدم این میل کار دستم میداد! دقیقه تو ماشین نشستم تا لیدا اومد.. ده

و گرفته بود! دمم چیه ؟ به خرطر آرش جون بم کردی؟! - بذارن! خوشم نمیاد برام بپا - من شبیه پادوی کسیم که بپای تو بشم؟ - هر چی باشه باباته! - خواستم ببینم محیط کار زنم کياست و چيوریه! - فكر نمیكنی برای این کار دیر شده! - ماهیو هر وقت رز آب بگیری تازه ست! - حتی اگه اون ماهی قبلش تو آب مرده باشه ؟! - رد.. شایدم دل تنگت بودم! همین!ماهی خانوم! دلم هواتو ک -

از چشم های متعيبش گرفتمو راه افتادم... نگاه ی خونه خواست پیاده بشه که دستمو رو دستش گذاشتم... جلو

نگاهم کرد.. سوالی به رامتین گفتم حاضر بشه تا باهم بریم بیرون! سه تایی! بشین تا بیام! -

باال رفته بود و قیافه اشو بامزه کرده بود... لبخند زدمو به خونه رفتم... ابروهاش رامتین! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 133: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

133 و تیشهسنگ

پله ها دوید پایین! از سالم عمو! - باز تواتاق بازیت بودی؟! مگه چی داره اونيا ؟ - داشتم غولو میكشتم! - باریكال! بیا ب*غ*ل عمو ببینم! -

فتم...کردمو ب*و*س محكمی از لپش گر ب*غ*لش حاضری؟ - بله! مامان پری حرضرم کرد! - کياست؟ - شما که اومدی پیش. من بود ، به من گفت بیام تا اسیر نشین! - آ -

پسر حرف گوش کنم! بریم ؟! قربون اوهوم! -

در حیاط سرشو از گردنم فاصله داد.. نزدیك عمو مامانم کياست؟! - میریم پیشش!تو ماشینه! کارش داری؟ االن - عمو بریم دنیای بازی!... نه نه! بریم سر زمین عيایک! - باشه قربونت برم ، هرجا تو بخواهی میریم... -

ماشااینو باز کردمو رامتینو رو صااندلی عقک نشااوندم... بعدش هم خودم درسااوارشاادمو به قیافه ی لیدا که از بین صااندلی به عقک خم شااده بود و با

رامتینو میچلوند نگاه کردم...ب*و*سه تلش داشت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 134: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 134

ستنی تر واقعا شنگ تر و خوا وقتی تو نقش مادری خودش فرو میرفت چقدر ق میشد!

بستمو با تذکر به لیدا که صاف بشینه راه افتادم.. کمربندموهم رفتیم ساارزمین عيایک! به رامتین خیلی خوش گذشاات.. لیدا گاهی تو با

یزی میزد!فكر فرو میرفت.. گاهی هم لبخند رهر بار لبخند زدنش ، منم خود به خود لبخند میزدم! انگار از شااادیش شاااد با

میشدم!به یه عروساااك گیر داد که اونو میخواد و از لیدا خواهش کرد براش از رامتین

کیوسك بیرون بیارتش!دسااتشااون دادمو رفتم یه بطری آب بگیرم... اون دوتا هم مشااغول تالش کارتو

آوردن عروسك شدن! برای بدست برگشتم ، دیدم هنوز مشغولن و موفا نشدن! وقتی

بودن و فقط ده قدم باهاشون فاصله داشتم.. خواستم قدمی بردارمو برم روبرومطرفشون ، ولی با دیدن دوتا پسر که جلوم ایستاده بودن و نگاه م*س*تقیمشون

که به حرفشااون جام تكون نخوردمو یدا بود ، از مطمئن بودم در مورد به ل لیداست گوش دادم..

تا از تو تلوزیون و - یدا فرجام! میبینی؟! خودش خوشااگلتره آره خودشاااه! ل سینما! چه هیكلیم داره! خیلی نازه!

چه پوستی داره! اووممم! کاش یه گوشه چشمی هم به ما مینداخت! - هه! حرفا میزنیا! اون با از ما بهترون میپره.. -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 135: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

135 و تیشهسنگ

ونستم وایستمو گوش کنم! رفتم جلو و یقه اشونو گرفتم..نت دیگه بی ناموس ها خيالت نمیكشین؟! - یقه رو ول کن! به تو چه ؟! سر پیازی یا تهش ؟! - خود پیازم! که چی؟! -

یكی دوستش دستمو چسبید اون آقا احترام خودتو نگهدار! ما اهل دعوا نیستیم! کاریم به شما نداشتیم! - جنبه اید! تا یه هنرپیشه ی زن میبنید دهنتون آب میوفته!بی -آهان! اونو میگی؟! از طرفداراشی؟ خوشگل و خوش هیكله! از نزدیك تو دل -

شدی؟ سه ی داغتر از آش شما چرا کا صیر ما چیه ؟! ست... تق برو تر هم ه خانواده اش سرش غیرت ندارن! شما چرا جوش میاری؟!

سینه به سینه ی اون یكی ایستادمدوستشو ول کردمو یقهمگه تو خونواده اشو میشناسی؟ مگه خانوم فرجام چه عیک و ایرادی داره که -

اینطوری در باره اش حرف میزنی؟!نمیشااناساام ، ولی همینكه گذاشااتن دخترشااون بازیگر بشااه معلومه از چه -

قشرین!خیر ساارتون جوون های این مملكتین! باید محافظ ناموسااتون باشااین ، نه -

اینكه خودتونو بزنین به بی غیرتی و ه*ر*ز چونگی! این همه هنرپیشاااه خانوم داریم! همه ام سنگین و رنگین و محترم... مگه هالیووده که بد باشن؟!

ست - صال ما دلمون میخواد ازش تعریف کنیمو بریم بهش در خوا ستی ا دو هم بدیم.. تو رو سننه ؟!

میزنم لهت میكنما! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 136: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 136

بلند کردم بكوبونم تو صورت پسره که صدای لیدا متوقفم کرد.. مشتمو رادین! -

به نگاه مضطربش خیره شدم... برگشتم چرا دعوا میكنین؟! -

که دید لیدا داره باهام حرف میزنه با شوك گفت پسره آقا آشناشونی؟! - شوهرشم! چطور ؟! - ب..بک..ببخشید آقا! سوءتفاهم شده! ما منظور بدی نداشتیم! - منظور بد نداشتین؟! - رادین.. خواهش میكنم ولش کن! - لیدا نگاه کردم! به چشم های ملتمسش! به

به عقک هول دادم.. سااكندری خورد ولی خودشااو پسااره با یه ضاارب رو نگهداشت!

تهدید وار جلوش به حرکت در آوردم... انگشتمو بار آخرتون باشه که ندیده و نشناخته حرف مفت میزنین! - هم جواب دادن با چشم! -

دور شونه ی لیدا حلقه کردم.. اونم سفت رامتینو چسبوند به خودش! دستمو ببین اگه رامتین بازی دیگه ای نمیخواد بریم! -

داد..اینكه نگاهم کنه جواب بدون

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 137: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

137 و تیشهسنگ

نه نمیخواد ، به اندازه ی کافی از هنرنماییتون فیض بردیم! -از حصار بازوهام عقک کشیدو جلو تر از من راه افتاد...رامتین صداش خودشو

زد که تند نره... اونم رامتینو ب*غ*ل کرد و راه خروجیو در پیش گرفت.. ماشین شدیم.. با حرص استارت زدم.. سوار

شهرتت هستی! نترس کسی نفهمید! هنوز سرو صدا بلند نشده انقدر نگران - بود!

- ........ خاطر اینكه جوابمو نداد بیشتر حرصم گرفت.. بهاگه انقدر نگران حرف مردمی ، آسااته برو و آسااه بیا تا گرگه شاااخت نزنه! -

معلومه با این وضاام لباس پوشاایدنت ، دوتا بچه ریگول هم برات حرف در میارن!

نگاه کردو با بغض گفت بهمشه و اتفاقی برات - سیدم دعواتون ب شدم! تر شهرتم! من نگران تو گور بابای

یدا میكرد چاقو داشااتنو دعواتون بیخ پ گه ظه نمیكنی؟ ا ته!.... چرا مالح بیوفچی؟! ... اگه یه بالیی سرت میومد چی؟! .. مگه بچه ای که میری یقه میگیری

؟! حرفش جا خوردم! از

همه ی این نگرانی ها مال منه ؟! یعنی داشتن پشت سرت زر میزدن! -فامیل آدم میگه ، چه - بذار هرچی میخوان بگن! وقتی به درك! ولشااون کن

توقعی از غریبه داریم ؟! یه شک اومدیم بیرون دلمون باز بشه! لعنت به من!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 138: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 138

تو دستم گرفتمو ماشینو کنار خیابون بردم! دستشو ردمو با دست دیگه ام چونه اشو باال نگه داشتم!ک ترمز

منو ببین! - نگاهشو به پاهاش دوخته بود.. مصرانه

لیدا خانوم.. منو نگاه کن! -نگاهشو باال کشید... چشم هاش سرش رنگ شده بودن و عسلی نگاهش آروم

دلمو زیرو رو کرد! کردم به تپش گرفتن قلبم اهمیت ندم.. سعی

نمیتونم بذارم کسی پشت سر زنم حرفی بزنه!من - حرفی بزنه که رامتین مانم شد خواست

مامان ، زن عمو کیه؟! -دومون مات هم شاادیم!... هنوز خیلی زوده تا رامتین نساابت جدید منو با هر

مادرشو درك کنه! خودش جوابشو داد لیدا

اسمش الناز جونه! - اخم نگاهش کردمو با خشم صداش زدم.. با لیدا! -این رابطه رو پیچیده ترش نكن رادین! من نمیتون درکت کنم! نه حرفهاتو! نه -

برخوردتو ، و نه نگاهتو! تغییر کردی! اما قابل درك نیستی! لطفا مارو ببر خونه! مامانه نه! هنوز زوده! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 139: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

139 و تیشهسنگ

م..رامتین راست میگه ، شامم بهش قول داد - آش جون! پیتزا بخوریم! - هر چی شما بخوای میخوریم عمو جون! -بریم بیرون شااام بخوریم که اونيا هم یقه ی یكیو بچساابی؟! رامین عادی -

شونو درك میكرد! ولی تو ساز مخالف شونو هم برخورد میكرد... هم ابراز محبت نمیتونی! سریم دست به یقه میشی !

هر چی نباشه زنمی !سیک زمینی که نیستم! - دادش کوپ کردم باتمومش کن رادین! من زن هیچ کس نیسااتم! نه زن توام ، نه عروس بابات! تو -

هم دست از این اخالق های دوگانه ات بردار! :لیدا

نداد.. نگاهشو به روبرو دوخت و سرعتشو زیاد کرد... جوابمو دای ولنيك ، نگه داشت...پیتزا پرپروك ، تو خیابون چمران ابت جلوی

نگاه به صف طوالنیش ، بیشتر عصبانی شدم.... با من حوصله ی معطل شدن ندارم ، پیتزا هم نمیخوام ، مارو ببر خونه! -تو نمیخوای ، رامتین میخواد!... پیتزای اینيا رو بیشتر دوست داره... میگیرم -

میریم... داره بخرم!خودم میتونم برای پسرم هر چی دوست -ا؟ کی اون وقت ؟! شااما که همیشااه ساار فیلم برداری هسااتی! کی وقت -

رسیدگی به این بچه رو داری؟!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 140: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 140

فعال فیلم برداری دارم... فعال ساارم شاالوغه... یه مدت دیگه این فیلم تموم - میشه و یه مدت تو خونه میمونم و به پسرم میرسم!

عنوان باباش باید وظیفه امو انيام پس فعال که مامانش وقت نداره ، من به - بدم!

تو پدرش نیستی! - بس کن لیدا! - دادی که زد ، حرف تو دهنم موند! باشینو باز با شد... در عقک ما شین پیاده بهت نگاهش کردم... اخم کردو از مر

به اون عدش هم محكم درو بسااات و ا رامتین کرد و رامتینو ب*غ*ل کرد...ب پیتزایی رفت!

ساااعت بیشااتر گذشااته بود و هنوز نیومده بودن... با حرص داشااتم پاهامو نیم تكون میدادم..

نمیشه! اینيوری اشو گرفتم... شماره

بگو! - آماده نشد؟! - صبور باش! شیش ماهه که دنیا نیومدی! -

قطم کرد! گوشیو میخواد برم بزنم لهش کنم... پسره ی از خود راضی! دلم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 141: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

141 و تیشهسنگ

ست دیگه اش یه ستش بود و با د سه تا جعبه پیتزا تو یه د ربم بعد در حالی که دست های کوچولوی رامتینو گرفته بود از مغازه بیرون اومد...

دو شاد و خندون بودن! هر سر جای قبلیش نشوند و خودش هم پشت فرمون نشست... رامتینو اینكه حرفی بزنه یا بابت این تاخیر ازمن عذر خواهی کنه راه افتاد! بدون

عذر خواهی میكرد جای تعيک چه یه! عاتی! رادین عین خود حاج فتوح توق داشت.. تازه االن به منو پسرم لطف کرده و باید ازش تشكر کرد!

شدم و تا شین... پیاده شت... به محض پارك ما سكوت گذ رسیدن به خونه تو امتینو ب*غ*ل کردم...ر

هم با اخم پیاده شد و پیتزا ها رو برداشت.. رادینپامو تو راهروی ورودی خوخه گذاشااتم ، در طبقه ی اول باز شااد و پروانه تا

خانوم از بین در گاه بیرون اومد.. انگار کشیك کشیده بود تا رسیدن ما.. با دیدنش بلند و با خنده گفت آرتین

پری !سالم مامان - زیر لک سالم کردمو خواستم رد بشم که لبخند مزحكی زد.. منم

همیشه به گردش! خوش گذشت؟! - بله! -

شت نگفتم شما خالی! نگفتم ممنونم! نگفتم هر چیزی که اون انتظار دا جای بشنوه!

پاگرد چرخیدم و خواستم قدمی بردارم که زیر لک غرید.. تو نیست مادرش چی یادش داده!معرفت ندارن.. معلوم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 142: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 142

تكونی خورد و دستشو به حالت خداحافظی تكون داد.. رامتین ما میریم پیتزا بخوریم.. بای بای! - نوش جونت مادر! کاش تمه فهم و شعور این بچه رو داشتن! -

ندادم... دهن به دهن شدن با این زن و شوهر کار من نبود... محل رادینو شنیدم.. صدای

این بچه هم معرفت و فهمو از بزرگترش که مادرش باشه یاد گرفته! - فهمیده ست چون زیر بال و پر خودمون بزرگ شده! - یك دهمش زیر بال و پر شما بوده! بقیه اش از صدقه سر مامانشه! -خدا شااانس بده! مردم چه هوا خواه دارن!... انگار بعضاایا فقط شااوهر داری -

شوهر داری و تبحرشون تو بلدن... کاش خونه د شونم مثل اریو کارهای دیگه ا خر کردن پسر های مردم بود!

صداها تكرار بقیه ستم این شنوم...نمیخوا ستم ب ی پله ها رو باال رفتم..نمیخوا بشه!... من از این حرفها زیاد شنیدم...خیلی زیاد..

سرم بر درو شالمو از شتم ، سباز کردمو رامتینو روی کاناپه گذا شتم... نف م دا گرفته بود!... ذهنم به گذشته رفت...

رامین و رامتین رفته بودیم خونه ی بابام... با وقتی برگشتیم ، رامین ، رامتینو ب*غ*ل کرده بود و زودتر از من رفت باال! شک

قدم دومو تو حیاط بردارم که پدر شااوهرم با قیافه ای طلک کار جلوم خواسااتم ظاهر شد!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 143: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

143 و تیشهسنگ

به! گردش خوش گذشاات؟! ... چرا بد بگذره! به هر حال زندگی همراه با به -بیخیالی و خوش خیالی ، بایدم خوش باشااه! ... من نمیدونم تو چی تو خونه

بابات یاد گرفتی؟! چیزی شده بابا؟! - خانومو! تازه میگه لیلی مرده یا زن! -

به دو طرف باز کردو نگاهشو تو حیاط چرخوند! دستشوخاك و برگ جمم - قدر گرد و یاطو... چ به دور و برت بكن! ببین ح گاه یه ن

شده!... چقدر کثیف شده... اگه ما تثیز نكنیم تو یه دستی به سر و گوش خونه نمیكشاای! ... زندگی که فقط گردش و عشااوه ریختن نیساات...تمیزی و خونه

داری هم جزء اونه!... نه!حیاط رو که همیشه باغبون تمیز میك -چشاامت ندید مریض شااده و نتونسااته بیاد... نمیفهمی بعضاای وقتها تو -

مان تمیزش کنیم ما نه توقم داری منو نه اتو بكنی!.. نك کارهای خو ميبوری ؟!... فقط ادعا دارین... اون مادرت هیچی بهت یاد نداده!.. فقط بلدی لباس

بپوشی و بری ددر! رفت...خشم نگاه ازم گرفتو به خونه اشون باشده و چرا یه دفعه ناراحت با شک به رامین نگفتم چی بغض باال رفتم... اون

تا صاابح لرزیدمو غصاااه خوردم از این زندگی و این حرفهای شااادم.. فقط ناعادالنه!

شم تو سی به گو شد و نف شونه ام حلقه ستی دور افكار خودم غرق بودم که د خورد..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 144: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 144

باز ناراحت شدیو رفتی تو فكر؟! - نگاهش کردم.. چرخیدمو

نرم؟! - من از طرف مامانم معذرت میخوام! -

نگاهمو دید.... مطمئنم... چشاام های من همیشااه حرف دلشااونو فریاد برق میزنن و اینبار هم رادین فهمید که با این حرف چقدر خوشحال شدم...

این رفتارشو دوست دارم... چقدر خوبه که درك میكنه... و چقدر خوبه چقدرکه به خاطر من... برای دفاع از من.... جواب مادرشااو میده... کاری که هیچ

وقت رامین نكرد!شه شدم و این برخوردها بین منو خانواده اش پیش میومد همی وقتی ناراحت می

شون بزنه!، ناراحت میشد... اما روش نمیشد حرفی به نمیومد دل مادرشو بشكنه! دلشاز حد مراعات میكرد و احترام میذاشت... تنها کاری که در برابر ناراحتی بیش

من میكرد ، سااكوت بود... و بعد ب*غ*ل گرفتن من... تا به قول خودش ، به روش خودش از دلم در بیاره!

رادین... امامثل خودم... حتی داد زدن هاشاام میزد... مثل خودم... عمل میكرد... حرف

مثل خودم بود...وقتها فكر میكنم ، رادین خود من اساات که در قالک جنس مرد آفریده بعضاای

شده!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 145: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

145 و تیشهسنگ

تمام ليبازی ها و منطا و از خود راضی بودن هاش.... با جلوی صورتم تكون داد.. دستشو

کيایی؟! جزایر هاوایی؟! - مصنوعی زدمو نگاه از چشم های پر از حرفش گرفتم... لبخند

مسخره! - اتاقم رفتم... دنبالم اومد...روی تخت نشستم.. کنارم نشت.. به رادین میخوام لباسمو عو کنم.. برو بیرون! -

توجه به حرفم، در حالی که لبخندی رو لبش بود ، روی تخت دراز کشید.. بی تو دارم؟! خک عو کن! من چكار به - خيالت هم خوب چیزیه! - آره ولی متاسفانه این روزها کم یاب شده و اصلش گیر نمیاد! - میشه مسخره بازیو تموم کنی؟! -صال خودم برات - شه... یه مانتو در آوردنه دیگه! بیا ا انگار میخواد ل*ش*ت ب

درش میارم... این همه ادا نداره که! ندم کرد... ماتم برد...شدو دستمو گرفتو بل بلند

شروع به لودگی میدونم شه موقم ناراحتی بقیه میخواد جو رو عو کنه.. همیمیكنه... ولی این دسااتهای گرم که دساات های ظریفمو اساایر خودش کرده... سعی میكنه دزدیده بشه از سر به زیر.. که موقم باز کردن دکمه مانتوم این نگاه

کرد...خیره شااده به ازی مانتومو دونه به دونه بروی گردنم....همه ی دکمه ها چشم هام...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 146: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 146

میدزدمو مانتومو از تنم در میارم...از کنارش عبور میكنم... از پشاات نگاهمو دست میذاره روی شونه ام.. می ایستم....

مت...من قصااادم آزار تو نیسااات... تو برام - حت ببین نارا دلم نمیخواد . نمیخوام هیچ کدومتونو غمگین ببینم...نمیخوام عزیزی...رامتین برام عزیزه..

صبم ازم سی!... نمیخوام به خاطر تع گ*ن*ت*ه بابا و مامانم رو پای من بنویس ه*و* مردهایبرنيی و انگ قلدری بهم بزنی!... من نمیتونم وایسم ، بشنوم

باز و بد چشم بهت خیره شدن و از هیكل خوبت تعریف میكنن!... اصال حا شش هم نباید بازی کنم... ولی بهم حا بده با توئه! ستم... نق شوهرت نی .. من

عاشااقش بود و برام حكم خواهرمو داره که اون گار برادرم... از زنی یاد از محافظت کنم!

این حرف آخر شكستم... تصویر یه شیشه که یك دفعه با صدای مهیبی ترك با بزرگی میخوره و به سرعت خورد میشه ، جلوی چشمم ظاهر شد!

حكم اون شیشه رو داره! قلبمکه هوامو داره... خوبه نساابت بهم غیرت داره... خوبه که براش عزیزم و خوبه

نمیتونه بی اهمیت باشااه... همه ی اینها خوبه و خوشاای رو تو رگهام به جریان در میاره... ولی این حرف آخر...

کلمه ی خواهر! این قلبمو شكست...نمیتونم... با همه ی ليبازی هاش... بدجور

قی ها و خود رای بازیش... باز هم بهش عالقه دارم... دیگه همه ی بداخال با با خودم که رو راستم... من... اونو... دوست دارم...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 147: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

147 و تیشهسنگ

مثل اون... نه خواهرانه ... نه! مثل یك همسر دوستش دارم... نهبه هیچ کس نمیبندم... ولی رفتار رادین... فكر میكردم بعد از رفتن رامین دل

بازی هاش...همه و تمه برام قشاانگ نگاه رادین... طرف داری هاش...غیرت شده... قلبم شک موقعی که دیدم درگیر ستن...ام ستنی ه ًشدن.. همه برام خوا

سم رفت.. ترسیدم ... برای رادین ترسیدم ، شغلی نهایستاد... نف و حرفه آبروی، ایم!وقت دسااتمو میگیره... قشاانگ ترین حس ها تو وجودم زنده میشاان ... هر

حساس میكنم این مرد ، بیش از کامله.. بیش از جذابه... بیش از حد دوست ا داشتنیه!

کنارم عبور میكنه و از اتاق بیرون میره... نگاهم بدرقه اش میكنه... صاادای ازباب که رامتین به ساارش میذاره باز داره ساار با رامتین میاد... حرف زدنش

اسفنيیه و مامانش آقای خرچنگ! شبیه اون خرچنگ پول پرست میبینه!منو یعنی

آینه میرمو دستی به موهام میكشم... صورتم زیادی بی روح شده! جلویلک جگریمو بر میدارم... میخوام بزنمش ولی دو دلم... صااادایی تو مغزم رر

میگه میخوای برادر شوهرتو اغفال کنی؟! من جواب میدم ، میخوام شوهرمو برای خودم نگهدارم! و

دساات بردار نیساات... باز حرف میزنه و میخوای به واسااطه ی یه بار صاادا ه*و*س باهات باشه ؟!و

!نه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 148: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 148

شم.. میخوام نمیخوام سیم ب شم... میخوام تو مغز و ذهنش تر ... میخوام دیده ب عاشقش کنم!

ته از نار تخ پاتختی ک که روی به عكس رامین گاهم نار میرم.. ن نه ک جلوی آی میوفته!

م.. خيالت میكشم... با دستم ، محكم رو لبم میكشم...میش شرمندهچشاام های معصااومش لبخند میزنمو با بغض میگم وتو بگو چكار کنم... به

من تو برزخم! نمیدونم بهشاات کدوم طرفه و جهنم از کدوم طرف! فقط وسااوه شدم.. وسوسه ی این میوه ی ممنوعه! و

...رز عكس میگیرم و از اتاق بیرون میرم نگاهمودوشااون تو آشااپزخونه هسااتن و میز و چیدن... کنار صااندلی منتظر من هر

ایستادن.. لبخند میزنمو میرم پیششون چرا نمیشینین؟! بیایید شروع کنیم... - شام خوشمزه!.. یه شام سه نفره! یهآشپزخونه ای که شاهد نشستن و شام خوردن خانواده ی ماست... بی تنش! یه

های عذاب آور! بی دردسر و فكر قراره مامانم اینا برای شام بیان خونه امون! امشک

شحالم شتن یه خانواده خو شده ، هم حس دا ... هم دلم برای مامانم اینا تنگ رو دارم... امشااک میتونم به رادین به چشاام شااوهر نگاه کنم و براش زنانگی

کنم... زنانه باشم برای مردم!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 149: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

149 و تیشهسنگ

ش اجازه گرفتم... اجازه تا این قلبو که روزی به اون رفتم پیش رامین... از دیروزشقی کنم... ازش شم و عا شا ب داده بودمش رو به برادرش بدم... تا دوباره عاخيالت کشیدم... ولی باید میگفتم.. اینطوری بهتره... خالی شدم و استرسم

کمتر شد..عكسشو از اتاقم برداشتمو کنار گذاشتم.. جایی بین خاطره هام مخفیش قاب

تا فراموشااش نه... کردم.. فعال فقط عكس های رامین تو آلبوم های منو رامتینكنیم... تا پسرم وقتی بزرگ شد ، یادش بمونه که باباش کی بوده و چه شكلی

بوده!با مرغ و باقالی پلو با صاابح همه ی کارهامو کردم... شااام هم شاایرین پلو از

ست داره شحاله!... در کل ویدا رو خیلی دو ماهیچه پختم... رامتین خیلی خوو با مامان و بابام راحتتره... پیش حاج فتوحی باید همیشااه اتو کشاایده باشااه و

و کارهایی که در آینده شمواظک حرف زدنش باشه.. اما پیش بابام ، از آرزوها میخواد انيام میگه!

ست ، برای همین اون اتاق بازیو رپد ست رامتین باهاش راحت نی رادین میدون ساخت تا باجی به رامتین داده باشه برای نگه داشتنش پیش خودش..

شون که وگرنه سازه.. نه طبقه ی خود ست اتاق بازیو خونه ی خودمون ب ، میتون بچم به هوای اون اتاق ، همیشه اونيا باشه!

شون اهمیت نداره کيا اونا شون جمم کنن... برا فقط بذر میزینن تا افرادو دوردل اون ءدم شادتره... درسته که رامتین اتاق بازیشو و پدربزرگ دست و دلبازشو خیلی دوسااات داره ، ولی مطمئنم اگه اون اتاق خونه ی خودمون بود شاااادتر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 150: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 150

ستبود...بدبختیم اینه که حاال که اون اتاقو اونيا د کردن ، من نمیتونم یكی ر دیگه براش تو خونه ی خودمون درست کنم.... چون ناراحت میشن!

سافرت باید شه ، با رامتین یه م شم... این فیلم که تموم ب صبور با شه مثل همی خیلی خوب باید برم...اونيوری یه کم هم از اون اتاق و عادتش دور میشه!

ر اینا... ویداتا یك ماه دیگه کارش کمت کل ، باید بیشتر ببرمش خونه ی بابام در میشه و راحت تر میتونه با رامتین باشه..

اون گذشته! باید همه ی تالشمو بكنم تا ًدل رادینو ًبه دست بیارم... ازپیراهن تا روی زانو به رنگ سفید و سورمه ای که آستین سه ربم و فوق العاده یه

حه و فقط رنگ رر لبم گوجه ای!جذب بدنه پوشیدم... آرایشم مات و ملیلبخندم بیشااتر به چشاام میاد! ... موهامو سااشااوار میكنم و باز دورم اینطوری

میریزم!رادین هم یه لباس ساافید با شاالوار جین میذارم روی تخت تا وقتی اومد برای

بپوشتشون!برنگشااته خونه... فكر کنم تا یك ساااعت دیگه بیاد... رامتینو هم حاضاار هنوز

یكنم و تو این مدت باقی مونده ، کتاب رنگ آمیزیشااو بررش میارم تا دوتایی م با هم رنگ کنیم...

یك ساااعت بعد رادین اومد... نگاهش برای یك دقیقه رو صااورتم درساات نشست و بعد اخم ریزی کرد و نگاهشو گرفت...

نشونه ی خوبیه و یعنی ازم خوشش اومده و نمیخواد اینطور باشه! این

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 151: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

151 و تیشهسنگ

کنار رامتین بلند شاادمو به اتاقش رفتم... پیراهنشااو از تنش در آورده بود و با از دیدنم کمی هول شد..

ا! اینيا اومدی چكار ؟! - به لحن طلبكارانه اش محل ندادم.. - میخوای دوش بگیری؟! - تعيک نگاهم کرد و زیر لک گفت با آره! -شتم هر وقت اومدی - شو به لباس هاتو رو تخت گذا سر شون... ش بیرون بپو

تاق رفتم ندی چاشاانی صااورتم کردمو از ا ید تكون داد منم لبخ تای مت عال بیرون...

سااعت بعد ، رادین در حالی که همون لباس های انتخابی رو پوشایده بود نیم از اتاقش بیرون اومد...

ش شآشپزخونه رفتم... لیوان شربتی که براش درست کرده بودمو برداشتمو پی به رفتم.. لیوانو دستش دادم... نگاهش متعيک شد..

این چیه؟! - شربت آلبالو.. مگه دوست نداری؟! - چرا ، ولی میذاشتی بابات اینا بیان ، بعد با هم میخوردیم... - گفتم یه لیوان شربت بعد از یه دوش آب گرم میچسبه!... نمیخوای؟! - و خورد..ابروهای باال رفته یه قلپ از شربتش با اووومم خوشمزه ست.. دستت درد نكنه! - نوش جون! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 152: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 152

شید... جواب سر ک شربتو یه نفس شو با لبخند عمیقتری دادم...بقیه ی لبخند بعد هم لیوانو دستم داد..

دستت درد نكنه! خیلی چسبید! -نگاه ساایاهش خیره شاادمو لبخند زدم... دوباره و دوباره لبخند زدم و هر بار به

عمیقتر از قبل!به آشپزخونه بردم... برگشتم دیدم تكیه داده به دیوار کنار آشپزخونه و داره لیوانو

نگاهم میكنه...کردم خودمو نبازم و بیشتر از این لبخند رکوند نزنم... پیش رامتین رفتمو سعی

شو رو خودم حس خو سنگینی نگاه شون دادم... در حالی که شغول اون ن دم م میكردم...

ورود مامانم اینا ، جو خونه از اون حالت سنگینی خارج شد... صدای خنده با ی ویدا و رامتین تو کل خونه پیچیده بود...

شوهر شام شد... رادین دوباره جلوی جمم ، همون صمیمی خورده تو جوی د... شااوهری که من از اون تو رویا هام ساااخته بودم...مردی که مهربون شاا

جلوی خانواده ام بیشتر به چشم میومد که مرد منه!شم هاش باز ساعت ستگی چ یازده بود که مامانم اینا رفتن... رامتینو که از خ

نمیشد رو ب*غ*ل کردم و به اتاق خودش بردم..تو اتاق من میخوابید و گاهی تو اتاق خودش.. وقتایی که بهانه نمیگرفت گاهی

تو اتاق خودش میخوابوندمش تا عادت کنه تو اتاقش بخوابه! به اتاق خودش رفتو منم به اتاقم رفتم تا لباسمو عو کنم.... رادین

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 153: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

153 و تیشهسنگ

شت شیدم... پ شت لباس بود پایین ک سمو که از پ ستادمو زیپ لبا به در اتاق ای لباسو تا نیمه از تنم بیرون کشیدم که یه دفعه در اتاقم باز شد...

به ساامت در... با دیدن رادین تو درگاه ، چنگ زدم به لباساامو سااعی چرخیدم کردم باال نگهش دارم تا بدنم پیدا نشه!

هراسونم تو نگاه خیره ی رادین نشست..... نگاه شرم نگاهشو دزدید...منم تو خودم جمم شدم و سرمو پایین انداختم... با ام...چیزه.... من... من... خواستم... -

فوت کردو دستشو به دستگیره ی در گرفت و جمله اشو کامل کرد.. نفسشو خواستم یه چایی با هم بخوریم...من میریزم تا تو بیایی! -

م که بزنم... فقط زیر چشاامی رادینو نگاه نزدم... در واقم حرفی نداشاات حرفی میكردم...

اینكه دوستش دارم.. با اینكه دلم میخواد جذبش کنم... با اینكه از نگاه خیره باسه سو شم... اما نمیتونم... و نمیخوام... به خاطر یه حس و اش هیيان زده می

نه اش... بهم خاطر غرایز مردا به به! ... یك شاا خاطر ه*و*س به گاه گر.. ن یك نگاه و..... زکنه!... نگاهش رو تنم بچرخه و یا... حتی بیشتر ا

یك روز پشاایمون بشااه از غفلتی که کرده... از غریزه ای که افسااار نمیخوامشده... و فقط از همه ی با هم سیخته بوده... از نیاز مردانه ای که به من ختم ک

بودن ها.. حس عذاب وجدانش رو داشته باشه! حس بشم... همون طور که خودم حسش کردم... ممیخوا

دوست داشته بشم... همون طور که خودم دوستش دارم... میخوام منو بخواد... همون طور که من اونو میخوام! مییخوام

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 154: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 154

غر .... بی ه*و*س.... حتی بدون عادت! بی اشهمیخواد ، خواسته بشمو با تمام وجود حسم کنه...درکم کنه.... همدم ب دلم

و همدم باشم...غمخوار باشه و غمخوار باشم... هاش تكیه گاهم بشه... اما ابدی! شونه

فقط برای یك یا دوشک! نه همه ی عمر..... برای

شم... نمیخوام از شدم ،خيالت میك ضعیت... دیده شک.. با این و اینكه ام پیش خودش خیالی کنه!

مثل یك موجود فرصاات طلک... اونو طعمه بدونم و بخوام تور براش نمیخوام پهن کنم... من فقط دوستش دارم... چون احساس میكنم دوست داشتنیه!

درك میكنه... میفهمه...هوامو داره... تازگی ها تكیه گاهم شااده و نمیذاره منو فرو بریزم...

نمیده به من توهین بشه... اجازهراش مرز تعیین کرده... مرزبانیش قویه.. خیلی قوی... حتی ساااخته و ب قلمرو

بیشتر از رامین!با بلیز و شاالوار ساارخابی رنگی عو کردمو از اتاق بیرون رفتم...با لباساامو

شونه هایی افتاده و سری آمیخته در گریبان! حاوی دو فنيان چای... رو میز جلوی راحتی بود.. سینیعمود بر زانوش بود...و ساارش.. در حصاااار نشااسااته بود و دسااتش رادین

دستهاش...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 155: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

155 و تیشهسنگ

پریشونه... ناراحته... تحت فشاره! یعنی .... غمگینه!و

تاق خواب ساااابا از نه... وسااط ا یه بره یت.. نم كه منو ، تو اون وضااع این برادرش... آره! داره به رامین فكر میكنه!

اینكه زن برادرش رو.. تو اتاقی که هنوز عطر مشااترك اون و همساارش توش به پیچیده ، دیده... یا شاید هم دید زده!

نگاه خیره که بیش از پنج دقیقه رو صااورت و بدن من چرش میزد.. چیزی اون جز دید زدن رو بیان نمیكنه!

فاصااله ، رو مبل تك نفره نشااسااتم... متوجه حضااورم شااد و ساارشااو بلند با کرد...اخمش عمیا بود و نگاهش مضطرب!

حرف ، یه فنيون چایی برداشتمو به سمت لبم بردم.. بی فنيونی برداشت و شروع به خوردن کرد.. رادینم

بدی پیش اومده... نه اون سكوت رو میشكنه ، نه من! جو روی میز گذاشتم و بلند شدم...با تعيک سرشو بلند کرد.. خالی رو فنيون

کيا؟! - میرم بخوابم... - باشه ، خوب بخوابی! -

به زیر بلند شدم... به اتاقم رفتمو رو تختم دراز کشًیدم سرپهلو به پهلو شدم ، خوابم نبرد... فكرم زیادی مشغول بود..رادین و نگاه هرچی

نمیره!خیره اش از فكرم بیرون

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 156: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 156

گرفته.. از زن بودنم دلم گرفته.. از اینكه خواسااته شاادنم به خاطر یه چیز دلم باشه!

گرفت از دیدن نگاه خیره اش رو بدنم و هول شااادنش... درسااته که این دلمخودش راهی برای ارتباط برقرار کردن و با هم بودنه.. راهی برای فرصت بیشتر

تازه.. از روی اجبار بهم دیگه دادن.. اما نمیخوام اول ج ذب تنم بشاااه و بعد بخواد منو بشناسه!

ناساااه و بعد جذب زنانگی دلم میخواد اول خودمو... وجودمو... ذاتمو بشاا ظاهریم بشه!

ند نه ام هرچ ظاهر زنو ما دلم میخواد ، جذب مردا موثره... ا بایی تو که زی جذبش نكنه.. بلكه باطن زنانه ام لمس بشه و جذبش کنه!

سكوت به خاطر باطن شوهر... برای فرزند... شدن زن برای زنانه... یعنی فدا امنیت و آرامش... دندون روی جگر گذاشااتن...شاانیدن و به نشاانیدن زدن...

تحمل کردن سوزش نمك رو زخمت... تحمل درد به تنهایی! دوش کشایدن بار عاطفی و معنوی خونه و خانواده.. اونم به تنهایی!... چون به

شوهرت از نظر فیزیكی فكرش مشغول و درگیره!شار زن شوهرت ف شی... اما نذاری حتی یه پر ، به شار با یعنی خودت تحت ف

بیاره!نا که مردت ای ند بدی بین زن و مرد می آفرینن!.. هرچ قه ی ا که عال هسااتن

یا دیر میبینه... اما مهم اینه که یه روزی این همه فداکاری بی منت.. نمیبینه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 157: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

157 و تیشهسنگ

تبدیل به عشااقی عمیا میشااه که کوه هم نمیتونه بینش فاصااله بندا ه... اما اگر وصال بر پایه ی ه*و*س و خواستن تن باشه... مطمئنم دوامی نداره!

که مهمون دو روزه بودن... نمیخوام باشاام های زندگی رادین ثل دیگر زن م میخوام صاحک خونه بشم... صاحک خونه ی قلبش...

ادینه!... پدرشااوهرم دیروز برای کار رفته دبی!.. نمیدونم برای چه تولد ر فرداکاری رفته.. تو این خونه.. رسم نیست حرفی از جزئیات به عروس و بقیه داد.. یه گاهی فرزندشااون میچرخه.. بق ها فقط در حصاااار زن و شااوهر.. و حف

!ننفس بكش یاطنامحرمن.. حتی اگه سالها با هم فامیل شده باشنو تو یه حخانوم گفته حاال که حاجی نیست یه تولد خودمونی بگیریم... گفته الزم پروانه

نیست کسیو دعوت کنم.. و این یعنی حتی خانواده ات!بت منم میرساااه.. گفته تو خونه ی مهم نیسااات.. بذار تا میتونه بتازونه... نو

ض شن خانوادگی ، با ح شن کوچولو بگیره.. یه ج ر وخودش میخواد براش یه جکسایی که رادین خیلی دوستشون داره.... گفته فقط خواهرم میاد.. اونم که حا

مادری به گردن بچه های من داره! نداره... تحمل خاله پروین راحت تر از خودشه! عیک

اون با مبحت بیشتری حرف میزنه و همیشه لبخند به لک داره... حداقللدش نزدم.. فقط گفتم به باش رادین حرفی از تو با نه ی فردا شاااک خو

دعوتیم...دلم میخواساات سااوپرایزش کنم... از قبل یه ساااعت اومگا با زمینه صفحه ی سرمه ای تمام استیل براش خریده ام.. ًدلم میخواست یه جشن سه

!كنننفره داشتیم.. اما چه میشه کرد.. این خانواده همیشه منو غافلگیر می

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 158: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 158

کادوی شاایكی گذاشااته شااده.. فقط مچی که براش خریدم ، تو جعبه ساااعتید جد باس یه ل بار باس برای خودم بخرم... دلم میخواد این یه ل ید برم با

بپوشم..دلم نمیخواد از لباسهام خاطرات برادرش رو داشته باشه!که بعد از رامین هم بررها خرید کردمو لباس نپوشاایده زیاد دارم.. اما هرچند

د مخصااوص خودش لباس بخرم و مخصااوص اینبار فرق میكنه.. اینبار بای خودش آماده بشم..

شانه جلو سمتی از موهام ستم... ق ستادم... موهامو فر کردم و از رو ب ی آینه ایهای برهنه امو میپوشونه... پیراهن زرد رنگی که خریدم به زیبا ترین شكل ، رو تنم جلوه کرده.. یقه اش گرد هساات و از پشاات تا خط میانی کمر بازه..... و

قدش تا روی زانوئه و مدلش عروسكیه!کمتر نشااون میده.. شاااید پروانه خانوم بگه با یه بچه چی پوشاایده! ولی ساانمو

حرف اونا مهم نیست.. مهم خودمم که فقط بیست و هشت سال سن دارم..شم شیدن آرای شمم با پو صورتی کم رنگه... رنگ چ بژ و ماته... بژفقط رر لبم

مو رنگ این لباس زرد رنگ ، بیشتر خودنمایی میكنه..کفش های عروسكی زردپوشیدم و به اتاق رامتین رفتم..پسرکم شلوارشو پوشیده بود و درگیر بستن دکمه سفید و کت ستم... پیراهن ستمو دکمه أو ب ش ی کمرش بود.. جلوش رو زانو نمشااكیش رو هم تنش کردم.. به چشاامای متعيبش نگاه کردمو لبخند زدم..

اوتی که تازه به دلم راه اونم لبخند زد... خوشااحال بود از شااااد بودنم.. از طر یافته?

_ مامانی چقدر خوشگل شدی!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 159: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

159 و تیشهسنگ

مرسی فدات شم... تو هم خیلی خوشگل شدی! - اخم کردو با رست خاصی که مردونه نشونش میداد گفت کمی

به من که نباید بگی خوشگل! - چرا قربونت برم؟! - ل!من مردم! باید به من بگی جذاب شدی! به خانومها میگن خوشگ -

برد... ماتم کئ اینو گفته ؟! پسرها همیشه خوشگل مامانی شونن! -

ناز باید گفت چه خوشااگل و به زن خوشااگل _ عمو رادین گفته!... میگه شدی!.. اون وقت اونا...

چرا ساکت شدی امر مامان؟! - آخه بی ادبیه!.. به قول عمو مردونه ست! - مامانت بگی!... مامانا خودین!اشكال نداره حرفهائ مردونه رو به -

_ میگه اون وقت زنها خر میشاان و کلی ذوق میكنن! .. اما به ما مردها باید گفت جذاب.!.. ماهم باید فقط در جوابشون لبخند بزنیم!

ضمن! به عمو رادینت بگو این رفها برای - سر جذابم... بیا بریم!.. در شه پ با من درست نیست!

چرا ؟! - .. نكنه تو میخوای زن بگیری و مامانت رو تنها بذاری؟!ببینم. - نه! -خک دیگه! برای همین این حرفها به درد تو نمیخوره.... اینارو اون مردهایی -

میگن که میخوان زن بگیرن!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 160: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 160

مثل عمو؟! - سوالش دلم لرزید.. نكنه رادین بهش گفته میخواد زن بگیره! از

کردم لبخند بزنم... سعی آره مرد مامان!... آره عمرم! -رامتین از پله ها پایین رفتیمو در طبقه ی مادر شااوهرمو زدم.. در باز شاادو با با

لبخند به اسااتقبالمون اومد... سااالمم رو سااریم جواب داد و رامتینو ب*غ*ل کرد..

سالن پذیرایی شدیم... کادومو رو میز کنار مبل ها گذاشتم.. خاله پروین واردزودتر اومده بود... اومد جلو و باهم دیده ب*و*سی کردیم.. نگاهمو تو سالن چرخوندم.. اما با دیدن کساای که پا رو پا انداخته بود و با غرور نگاهم میكرد ،

پاهام به زمین خشك شد..نه اون كار میك يا چ که دعوتش کرده ؟! ... این مگ رادین خبر داره ؟!....

شمو سلط با سعی کردم به خودم م شد.. شد و از جا بلند لبخندش عمیا تر خودمو نبازم!

باالی یه تا قا قدیش دقی ندازه ی یده بود..ا ته ی قرمز رنگ پوشاا پیراهن دکول تزانوش بود.. موهای سیاهشو ل*ش*ت و باز دورش ریخته بود و آرایش صور

سفیدش ، خط چشمی سیاه و رر لبی سرش رنگ بود! سالم لیدا جون! - سالم الناز جون!.. خوش آمدید!... بفرمایید.. -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 161: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

161 و تیشهسنگ

ناراحت شاادم.. یكنربم بیشااتر نتونسااتم اونيا بشااینم و بلند شاادم.. به خیلییه لیوان آب یخ خوردم..دارم آتیش میگیرم ، ولی آتیشاام نه رفتمو آشااپزخو

ت!خاموش بشو نیس چه حقی؟ بيایی که اگه رادینم این کارو کرد ازش ایراد بگیرن... وای خدا! به

خانوم به هوای ساار زدن به غذاها اومد پیشاام.. لبخندی زدو با طعنه پروانه پرسید

چیزئ شده لیدا؟! - نتونستم خفه بمونم... آماده ی انفيارمو اونم ماشه رو کشیده.. دیگه

ن اینيا چكار میكنه؟!میشه به من بگین او - کی؟! - دوست دختر سابا رادین! -

معنی داری بهم انداخت و پوزخند زد.. نگاه سابا؟! اونا االنم باهم دوستن.. نمیدونستی؟! -ستم به - شما نباید جایی که من ه ست جار بزنید!... شن قرار نی ستم که با دو

نباید اجازه میدادید.. اونم بگین بیاد!.. حتی اگه رادینم اینكارو کردهید زندگی منو تو تعیین - با ید و ن با صاابرکن.. صاااداتو برای من بلند نكن!..

نمیكنی!.. رادین اونو دوست داره..بچم ميبور شده تو رو بگیره!.. هرچی باشه پسره!.. چطور توقم داری با زنی که هم سال خودشه و یه بچه هم داره سر کنه؟!

خواستگاری اینا یادتون نبود؟! اون موقم که اومدید -ستیم که به امون خدا - سر بزرگم بودی نمیتون ما یادمون بود ، ولی تو هم زن پ

ولت کنیم!... خودتم خوب میدونی رادین برای تو زیاده.. رامینم هم زیاد بود..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 162: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 162

شو کرد تو یه کفش که فقط این!.. ولی رادین فرق داره.. شه کرد؟ پا ولی چه میکه به تو راضاای نیساات!.. میخونمو میخواد.. من مادرم.. از نگاهش اون الناز

شه!.. سرش گرم اون ب شه که اون با النازم ازدواج کنه و تازه تو باید از خدات باشه و بعدم ست می ست با چند تا زن و دختر دو ضم تو.. معلوم نی وگرنه با این و

شان ست تا بچه میانو میگن اون بابامونه!.. تازه اگه ضی پربی ضی س بیاره مری ی نگیره!

من هر چی هساتم االن زن رادینم.. شاما حا ندارین بدون اجازه ی من اون - دخترو دعوت کنین و براش نقشه ی ازدواج هم بكشین!

تو خونه ی من ، خودم تصاامیم میگیرم چه کساایو دعوت کنمو چه کاریو - انيام بدم!.. تو بهتره به وظایف مادریت برسی!

تو نگاهم موج میزد.. به اندازه ای که از دیدن نگاهم چشاام هاش گرد رتنف شد!..

خدا جوابتونو بده! -صداش باقی مونده ی جونم نگاه شپزخونه بیرون رفتم... ولی ازش گرفتمو از آ

هم به آتیش کشید دختره دیوانه ست! -

شااده به تو نگاهم حلقه زد... خاله اش که معلوم بود متوجه بح ما اشااك طرفداری از خواهرش پوزخند زدو با لحنی آمرانه گفت

خک حا داره نگران پساارش باشااه!.. خداییش رادین برای تو خیلی زیاده!.. - همینكه عقدت کرده باید کاله تو بندازی هوا!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 163: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

163 و تیشهسنگ

صاابر نكردم بقیه ی مزخرفاتشااونو گوش بدم... دساات رامتینو گرفتم که دیگه ببرمش باال ، ولی دستشو کشید..

کيا میریم مامان؟ مگه اینيا تولد نیست؟! - نه مامانی اشتباه فكر کرده بودم.. بیا بریم! -سمت در قدم برداشتم که کادویی که برای رادین خریده بودمو رو میز دیدم.. بهحرص برداشااتمش و از اون محیط خفه کننده بیرون رفتم.. رامتین هنوزم در با

صابمو خورد کرد... روی پله ها ب*غ*لش کردمو تک و تاب بود که بمونه.. اع با سرعت باال رفتم..

میزد و ساکت نمیشد.. خودم حالم بد بود ، اونم مزید بر علت شده بود! ناه و بردمش تو اتاقش و براش کارتون هزار خواهش ازش خواسااتم آروم بشاا با

باب اسفنيیو گذاشتم که ببینه!ساعت کنارش حالم صبر کنم.. نیم سرم باید شده.. ولی به خاطر پ خیلی بد

نشستم تا آروم شد وبا خیال راحت نشست کارتونش. و ببینه! م..دبه اتاقم رفتم.. به آینه نگاه کردم.. از این لباس بدم اومد.. حتی از خو منم

دسااتم که هنوز کادو رادین توش بود نگاه کردم.. همه ی خشااممو تو دسااتم بهخالی کردمو با بیشترین قدرت ساعتو به سمت آینه پرت کردم.. صدای مهیبی

بلند شد و آینه... هزار تكه شد! :رادین

خونه بودم که مامان زنگ زد پرسااید کی میرساام.. منم گفتم نزدیكمو نزدیكقطم کرد.. خیلی تعيک کردم.. ساارعتمو بیشااتر کردمو به خونه اونم سااریم

ساختمون ابروهام تو هم گره شینو تو حیاط پارك کردم ، با نگاه به سیدم.. ما ر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 164: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 164

خورد.. چرا تاریكه؟! برق که هساات ، ریموت در درساات کار کرد ، پس برای چی..؟

ست به شن بود.. خک ، بابا نی شاید ماماطبقه ی باال نگاه کردم ، اونيا رو ن .. خواسته زودتر استراحت کنه!

ای باال انداختمو راه افتادم.. به محض اینكه به راهرو رساایدم ، صاادای شااونه بلند شكستن چیزی از طبقه ی باال اومد...

مانو قطم بدون ما نگ زدن باال رفتم.. ز تا یكی کردمو ها رو دو له مل پ تا ناگهانیش.. تاریكی خونه.. وای خدا.. چی شده؟!

با ضاارب باز کردمو بی درنگ به طرف اتاق لیدا رفتم.. در اتاقش نیمه باز درو بود.. کامل بازش کردمو لیدا رو با صدای بلند ، صدا زدم..

لیدا!..... -کرد... ترس تمام وجودمو گرفت.. لیدا...رو زانو خم شاااده بودو بی یخ بدنم

صدا داشت گریه میكرد... لرزش شونه هاش ، عما دردشو نشون میده!اطرافم نگاه کردم.. آینه شاكساته و لیدا سارشاو بین دساتهاش گرفته!.. نكنه به

رامتین..وش و خرم نشااسااته طرف اتاق رامتین دویدم.. درو باز کردم.. اما اونكه.. خ به

بود و تلوزیون نگاه میكرد.. صدای تلوزیون زیاد بود.. خیلی. زیاد... رامتین جان ، چی شده؟ مامانت چشه؟! آینه چرا شكسته ؟! -من نمیدونم ، رفتم ببینم صاادای چی بوده ، مامانم گفت شااكسااتنیه و نباید -

.. عمو من یاد پیشاامنزدیك برم.. گفت بیام بقیه ی کارتونمو ببینم تا خودش ب

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 165: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

165 و تیشهسنگ

ترساایدم ، ولی مامانی میگه هیچی نیسااات.. گفته اگه به حرفش گوش کنم برامون تمینيا تولد میگیره!

تولد؟! -سمش - شه ولی فكر کنم مامان از اون دختره که ا اوهوم.. اول قرار بود پایین با

الناز بود بدش اومد و ما برگشتیم باال! الناز؟! -دیگه نمیدونم.. مامانم گفته بشااینم تا آخر اینو ببینم تا برام کیك اه عمو من -

بخره!.. برو بذار ببینم دیگه! تكون دادمو دستی به سرش کشیدم.. دوباره به اتاق لیدا رفتم.. سرمو

لیدا... لیدا خانوم! - صدای بغض دارش جوابمو داد با برو رادین.. حوصله ندارم.. -

کنارش رو زمین نشستم... چونه اشو گرفتمو ميبورش کردمو سرشو باال رفتم بگیره.!

سرش سرش بود.. کمی هم دور چشمش سیاه شده بود.. قفسه ی سینه نگاهش اش تند تند باال و پایین میرفت...

چته؟! کی خواسته عسلتو تو آب حل کنه خانوم؟! - برو رادین.. برو خونه اتون! - ه امون!.. مگه االن کيام؟!جان؟! خون - االن خونه ی برادرتی!.. فهمیدی یا بیشتر توضیح بدم..؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 166: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 166

زدو از جا بلند شااد.. دسااتی به پیشااونیش کشااید و خواساات از اتاق بره عقبم بیرون...دست راستمو سد راهش کردم...

کيا؟ -میفهمی میگم حوصااله ندارم یعنی چی؟! برو به عشااقت برس!.. دساات از -

م بردار!سر دستم شونه اشو گرفتم به سمت تخت هولش دادم.. با چته رادین؟ برو حوصله ندارم... - بشین عین آدم تعریف کن ، بگو چی شده؟! - برو از مادرت بپرس.. - دلم میخواد از تو بپسرم... - من حرفی ندارم... -

رو زمین زانو زدم... صورتشو قاب گرفتم... با انگشت شصتم اشكشو جلوش پاك کردم...

یدا... این لباساااا.. این آرایش... - دلم نمیخواد اینطوری ببینمت.. بهم بگو ل جایی قرار بوده بری؟!

دزدید و جهت مخالفمو نگاه کرد.. نگاهشو .. مغرور... حرف نمیزنه!مغروره

م نگاه کردم.. از بین خورده شاایشااه ها یه جعبه ی مربعی شاادمو به اطراف بلند شكل کادو شده دیدم...رفتم سمتشو برداشتمش..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 167: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

167 و تیشهسنگ

سورمه ای بود در صفحه اش صفحه بزرگ ، که ساعت جعبه رو باز کردم ، یه داخلش بود... چه خوش سلیقه!

کارت کوچیك داخلش کنار ساعته.. یه از کنم...برداشتم.. خواستم تای کارتو ب کارتو

این چیه لیدا؟! .. برای کیه؟! -شو ستم سر سمتم پرواز کردو کارتو از د ستم به بلند کرد و با دیدن کارت تو د

چنگ زد... بذار ببینم..چیه! - آی... - چی شد؟ -

شو شم شت.. بازم کوتاه بیا چ شو به پاش گرفت... با دردی که دا ست ستو د ب نیست و کارتو تو دست دیگه اش مچاله کرده...

پاهاش نگاه کردم.. از پاش داشت خون میومد.. بهبعلشو گرفتمو بلندش کردم.. پاشو رها کردو دادش بلند شد... تا بخواد غر زیر

بزنه رو تخت نشوندمش..شویی و جعبه ی کمك های اولیه رو از به ست غرغراش هم محل ندادم.. رفتم د

ست سته بود رو تخت و د ش شتم...دوباره ه اتاق رفتم.. ن شویی بردا کابینت روبه پاش گرفته بود.. رو زمین جلو پاش زانو زدم.. در جعبه رو باز کردمو بتادینو

شه رو از پاش بی شی ست آزادم ، تكه شتم.. به د ستم بذارم نروبردا آوردم ، خوا رو زمین که داد لیدا بلند شد..

رو زمین نذار کثیف نكن خونه رو! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 168: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 168

با تعيک نگاهش کردم ، بعد خندیدمو اتاقو نشونش ددادم.. اول نه اینكه االن اتاق نمییز و مرتبه! - این فرق داره ، خونیه و نيس!.. یه دستمال بیار بذار روش! -

لند شدم ، یه دستمال آوردممو رو زمین گذاشتم.. شیشه رو خاروندمو ب سرموصداش بلند سمت پاش بردم که باز شتم رووش.. در بتادینو باز کردم..به گذا

شد.. اینيوری نریزی رو پام!.. برو از حمام اون لگن کوچیكه رو بیار! - چرا؟! - میریزه زمین! -

_ امر دیگه؟ اصال نخواستم ، خودم میرم.. - بشین بابا ، چه زودم بهش بر میخوره! -

با لگنی که گفته بود برگشتم ، یه دفعه یه چیزی یادم افتاد.. رفتمو لیدا! - بله؟ - موچین داری؟ - موچین میخوای چكار؟ نكنه میخوای زیر ابرو بر داری! - اون قیافه ی غمگین تك خنده ای کرد که عيیک برام شیرین اومد! با

رو لبم نشست.. لبخند نخیر! میخوام باهاش زبون یكیو بچینم! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 169: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

169 و تیشهسنگ

لوس ، اونيا تو کشوئه - میز آرایششو باز کردمو موچینو برداشتم.. کشوی

سر جای قبلیمو با پنبه محل زخمو کمی پاك کردم.. هنوز داشت خون نشستم میومد.. به سمت پاش بردم.. موچینو

بكنی؟!صبر کن ببینم.. چكار میخوای -ست درش - شه میخوام ببینم اگه چیزی ه شه تو پات رفته با شی ممكنه خورده

بیارم.. الزم نكرده! موچینم کثیف میشه! - فدای سرم ، پات واجبتره! -

توجه به ممانعتش چند تا خورده شاایشااه ی خیلی ریزی که تو پاش بودو بی بیرون آوردم..

شه ها رو در آوردمو رو پاش خورده سایلو شی شو و سم بتادین ریختم ، با باند ب جمم کردمو سر جاشون گذاشتم ، بدبختیش اینه که کف پاش شیشه رفته..

سر به رامتین زدم ، با دیدنم لبخند زد یه عمو به مامانم بگو آماده شه بریم ، االن فیلمم تموم میشه! - نمیشه فردا ببرم برات بخرم؟ -نم خودمون میریم ، چطوره که مامان پری اینا شااما سااختته نیا ، منو ماما -

بخورن ما نخوریم؟! مامان پری؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 170: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 170

اوهوم!.. تازه اشاام منم باهاش قهرم ، گدائه! به مامانم کیك نداد مامانم گریه - کرد..

مگه چه خبر بود؟ - فكر کنم تولد خودت بود! - که اینطور! -

این بچه ها بشم که همیشه و به همه کس راستظو میگن! قربونماچ از لوپ تپلش کردمو برگشااتم به اتاق لیدا.. هنوز همونيا نشااسااته بودو یه

سرشو با دست گرفته بود درد داری؟ - نه! - نگفتی؟! -

نگاهم کرد.. ابرو باال انداختمو به ساعت اشاره کردم سوالی كنه مال اون کارگردان جوجه فكلی!اون کادو مال کی بود؟ ن - مال یه بنده خدا بود... مثل اینكه قسمتش نبود! - قسمتش نبود ، یا دلت نمیاد بهش بدیش؟! - به رامتین سر زدی؟ - آره! - بهانه نگرفت؟! -به مامانم بگو بریم کیك بخریم... میگفت مامان پری هم کیك - چرا گفت

خریده!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 171: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

171 و تیشهسنگ

یاره.. با به روی خودش ن ید.... سااعی کرد به وضااوح پر این حرفم رنگش خواست بلند بشه

چكار میكنی؟ - به بچم قول دادم ، باید ببرمش.. -با این پات؟! اونم با این سارو شاكل؟!...معلوم نیسات خودشاو برا کی بزك -

دوزك کرده ولی طرف تو زرد از کار در اومده!ساامت در رفت..فهمیدم امشااک تولد من بوده!.. با رو زمین گذاشااتوبه پاشااو

حرف رامتین یادم اومد ، اما اینكه لیدا اون سااااعتو برای من خریده باشاااه و خودشو برای من... نه! باورم نمیشه!

شو بلند کردم.. دومین سمتش رفتمو پا شد.. به شت آهش بلند قدمو که بردا نگاه کردم دیدم همه ی باند خونی شده..

بدجنری خونریزی کرده ، باید ببرمت بخیه اش کنی! پات نمیخواد یخ میذارم خوب میشم.. - رو حرف من حرف نباشه! -

خودشو عقک کشید.. بازوهاشو گرفتم.. کامال لج نكن! باید بریم بیمارستان.. -به رامتین قول دادم ببرمش بیرون ، نمیخوام - گذره خوب میشاااه.. یه کم ب

بچم ناراحت بشه!بدقولی کنم و با هم میریم پاتو بخیه میكنیم ، بعدش میریم برای رامتین کیك میخریم.. -

خواساات مخالفت کنه..گنگاهمو با حرص ازش گرفتم..ورو زمین رد خون باز افتاده بود..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 172: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 172

ببین!.. زمینم خونی شااده.. تو که ادعای تمیزی داری.. اینيوری تا فردا هر - راه میوفته! یه قدم که برداری خون

فكر کردو سرشو به عالمت مثبت تكون داد.. کمیولی باید قول بدی هرطور هم شااد باید بریم برای رامتین کیك بخریم ، نگی -

وضاام پات خوب نیساات و یه وقت دیگه و از این حرفا! نمیخوام بچم غصااه سیر من ب ی ، شبخوره.. اگرم میبینی کار داری ، برو به کارت برس....نمیخواد ا

دلم نمیخواد سر بار کسی باشم! کردمو تو چشمش خیره شدم.. اخم

شگالتم - شو.. این لباس خو ضر سرم ، زنمی!... برو حا سربار کدومه؟ خیر عو کن ، برگشتیم ببپوش!

اینا.. اینارو پوشیدم ، چون قرار بود برم جایی که کنسل شد.... برو به رامتین - مو عو کنم بیام...بگو حاضر بشه تا منم لباس

بهش زدمو از اتاق بیرون رفتم.. لبخندشو به رامتین ش شت جوراب میپوشید.. کمكش کردمو کف شو دیده بودو دا فیلم

پاش کردم.. با هم از اتاق بیرون رفتیم.. لیدا هم حاضاار شااده بود و با یه دامن مشكی و یه پالتو مشكی و شال مشكی منتظرمون ایستاده بود

شكی ، خیلی این تو سر تا پا م سرد دامن پوشیده!.. تیپش با وجود رنگ هوای قشاانگه.. تاحاال به یاد ندارم لیدا تیپ بدی زده باشااه.. همیشااه خوش پوش و

شیك...ولی میترسم سرما بخوره.. با این وضم میخوای بیای؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 173: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

173 و تیشهسنگ

مگه چشه؟ - تو این سرما ، با دامن؟! - زخم پام شلوار بپوشم!توقم نداری که با وجود این - شلوار چه ایرادی داره؟ - تنگه ، نمیتونم بپوشم.. اذیت میشم.. - خک یه شلوار گشاد بپوش! -ندارم.. کال از شاالوارهای گشاااد خوشاام نمیاد.. بریم دیگه ، چقدر بح -

میكنی!شو لبمو ستها سمت در رفتم.. رامتین رفت جلوی لیدا و د به دندون گرفتمو به

از هم باز کرد تا ب*غ*لش کنه....عمو جون ، مامانت پاش زخم شااده ، نمیتونه ب*غ*لت کنه ، بیا ب*غ*ل -

من! اشكال نداره ، ب*غ*لش میكنم.. - كنی!میمیخوای بهت فشار بیاد ، خونریزیت بیشتر بشه؟ چقدر ليبازی -

زانو نشستمو دستامو از هم باز کردم تا رامتین بیاد ب*غ*لم.. رو بدو بیا عمو جون! - مامانم چی شده؟ - پاش اوش شده ، میبریمش دکتر تا خوب بشه... بیا ب*غ*لم عزیزم! -

نذاشت و رو به مادرش کرد.. محلم مامان خیلی درد میكنه؟ - ترسوئه ، وگرنه منكه چیزیم نیست.. ببین!نه فدات بشم ، عمو زیادی -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 174: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 174

عا این زنو درك نمیكنم ، یه به!.. واق باورش بشاااه خو که رامتین ید دور چرخصدتا مرد قویتر به نظر میاد.. مطمئنا ضی وقتها با همه ی ظرافتی که داره از بعشه ، به سوزه ، ولی به خاطر اینكه رامتین نترسه و ناراحت ن کف پاش خیلی می

خودش نمیاره!روی دستشو گرفتو با نگرانی به لیدا گفت رامتین

بیا مامان جونم ، دساات منو ساافت نگهدار که اگه پاهات درد گرفت نیوفتی! - من مواظبتم!

شقونه با هم حرف چقدر شنگ باهم رفتار میكنن!.. چقدر عا سر ق این مادر و پ!.. بابا چطور میزنن.. عشااقو میشااه تو نگاه هر دوشااون نساابت به هم ببینی

میخواست اینارو از هم جدا کنه!که یه پلی شدم برای با هم بودن این دوتا ... حتی اگه فشارشون رو نتونم خوبه

تحمل کنم ، بازم راضیم!لبخند عمیقی رفتم کنارشااون ، رامتینو رو دساات راسااتم بلند کردمو دساات با

چپمو دور لیدا حلقه کردم..سااتم! بیایید بریم که قراره بعد از دکتر رفتن با هم خودم مواظک جفتتون ه -

جشن بگیریم! جشن چی عمو؟ - جشن تولدم دیگه! - از همونا که مامان پری گرفته؟ - نه! یكی ده برابر بهتر از اون! چطوره ؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 175: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

175 و تیشهسنگ

آش جون! -یه ماچ محكم کردم که صااداش در اومد.. به لیدا نگاه کردم.. لبخند رو رامتینو قشنگترش کرده بود!لبش

ستم جدا جلوی صار د شو از ح شی بیرون آورد و خود شو از جا کف در بوت ها کرد تا بپوشتشون..با تعيک نگاهش کردم

اینارو میخوای بپوشی؟ - آره! - پات درد میگیره ، یه چیز راحت بپوش! - ؟!خیابونتوقم نداری که با این سرو وضم و اسم و رسمم با دمپایی برم تو - نه ، ولی حداقل یه کفش گالشیی ، طبییی ، یه کفش راحت پا کن! -همین خوبه ، اونا به تیپم نمیان ، در ضاامن ، من از اون مدل گالشاایا ندارم ، -

کفش طبی هم فقط یه بار تو عمرم پوشاایدم ، اونم وقتی بود که رامتینو باردار بودم.. همون اولین و آخرین بارم بود!

کيا معلوم آخرین بارت بود ؟! شاید دوباره حامله شدی! از -این حرفم چشاامهاش گشاااد شااد و صااورتش رنگ شاارم گرفت.. نگاهشااو با

دزدیدو پله ها رو پایین رفت..لت ساارش شاااد.. فكر حرفمو يا یدا از خ بدون فكرو بی منظور زدم ، ولی ل

نمیكردم تا این حد از من شرم داشته باشه!شه با هم راحت حرف میزدیم و حتی از شناختمش همی شدو وقتی زن رامین

گاهی تو ساارو کله ی همدیگه هم میزدیم.. اما االن که اساام شااوهرشااو یدك میكشم ، بیشتر ازم خيالت میكشه و شرم دلنشینی رو صورتشه!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 176: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 176

الناز افتادم... هر وقت خیلی به کم غذا خوردن و رریم بودن و خوب نگه یادهیكلش حساسیت نشون میداد با خنده بهش میگفتم ه خود کشی نكن داشتن

برا هیكلت ، آخرش که باید حامله بشیو قد یه فیل چاق شی! ابدون هیچ خيالتی میخندید و میگفت ومن از خدامه هیكلم به خاطر بچ اونم

ی تو بی ریخت بشه! ورام شاایرین تر از ! چقدر تفاوت بین آدماساات... اما این شاارمو حیای لیدا بهه

شیرین زبونی الناز بود....راستی چطور امشک از الناز خبری نیست ؟! تا حاال نشده بود تولدمو یادش بره!... عيیبه!

پله تا پایین رفتم.. جلوی در ورودی مامان اینا که رسیدم در باز شدو مامانمو ازیدا جلوی در ایوان و من با دیدن ل گاه کردن.. له پروین از الی در بیرونو ن خاروبروی در خونه اشون ، در حالی که رامتین ب*غ*لم بود و لباس بیرون تنمون

بود ، نگاهشون رنگ تعيک گرفت.. ر به خودش اومد..زودت خاله

جایی میری خاله جون ؟! - سالم خاله ، بله ، میریم رستوران شام بخوریم.. شما هم بفرمایید! -دسااتت درد نكنه خاله ، ولی مامانت بنده خدا از دیروز تا حاال داره برای تو -

تدارك میبینه که برات تولد بگیره و خوشحالت کنه! پس چرا به من حرفی نزدین؟ - این حرفم مامان بیرون اومدو با اخم غلیظی به لیدا نگاه کرد و گفت با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 177: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

177 و تیشهسنگ

میخواسااتم سااوپرایزت کنم ... نمیدونسااتم بعضاایا موش میدوئونن و گربه - ر*ق*صونی میكنن!

ستوران رزرو کردم ، به لیدا هم حرفی نزده - به هر حال من از چند روز پیش رلم میخواساات اولین تولد متاهلیمو با زنو بودم.. بنابراین اونم بی خبر بوده...د

بچم باشم!نگاهم تو چشمهای میشی رنگی که با بهت جلوی در ، پشت سر مادرم ناگهان

ایسااتاده بود گره خورد... این اینيا چكار میكنه؟ پس بگو چرا لیدا ناراحته!.. ناراحتی و شاای با خبر بود.. دیگه ناز بل از رابطه ی منو ال كه از ق ما اون شاااه ا

شكستنش برا چیه ؟! کردم فعال به این چزا فكر نكنم.. اخم غلیظی کردمو با تشر به الناز گفتم سعی

تو اینيا چكار میكنی؟! - خورد!.. توقم این برخورد ، اونم تو جمم رو از من نداشت.. جا من... منظورت چیه رادین؟! -اینيا نمیایی!.. برا چی منظورم واضااحه!.. مگه من اون دفعه نگفتم دیگه -

دوباره راه افتادی اومدی ؟ مادرت دعوتم کرد.. میخواستیم خوشحالت کنیم... -من با کارهای خودسری خوشحال نمیشم.. خوشم نمیاد چشممو دور ببینینو -

برا خودتونوبرنامه بچینین و نقشااه بكشااین!... گفته بودم دیگه اینيا نیا!.. گفته ؟!بودم یا نگفته بودم

گفته بودی! - پس اینيا چكار میكنی؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 178: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 178

دادم ترسااید.. تا حاال ساارش داد نكشاایده بودم..تو چشاامش اشااك حلقه اززد..ازم توقم نداشت.. حتی لیدا هم توقم این رفتارو ازم نداشت.. اومد کنارمو

بازومو کشید.. چكار میكنی رادین؟ چرا داد میزنی ؟ .. میخواسته خوشحالت کنه! - شما برو تو ماشین! - رادین.. - میگم برو تو ماشین لیدا! -

جلو آورد تا رامتینو بگیره.. دستشو خودم میارمش.. برو! - طرف حیاط رفت.. دوباره به الناز نگاه کردم.. به خک.. میگفتی! ... قول و قرارمون چی بود ؟! - مامانت دعوتم کرد.. - پس مهمون مامانمی ؟! - آره.. - خوش بگذره! -

از چشم هاش گرفتمو به سمت حیاط راه افتادم.. صدای مادرمو از پشت نگاه سرم میشنیدم که با غیظ حرف میزد..

همه اش زیر ساار اون مار هفت خطه!.. معلوم نیسااات از کی این بچه رو - کشیونده باال و پرش کرده...بیایید بریم تو.. بیا دخترم...

الناز رو هم شنیدم....بغض آلود صدای

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 179: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

179 و تیشهسنگ

نه دیگه ، به اندازه ی کافی پذیرایی شدم.. من دیگه میرم.. -براش سوخت.. شاید اون بی تقصیر بود.. شاید به خاطر عالقه اش به من دلم

تحمل میكنه این وضااعیت رو.. شااااید برای با من بودن اومده اینيا...برای خوشااحال کردنم.. ولی من به زمان احتیاج دارم.. بهش گفتم نمیتونی صاابر

گوش رفمح هکنی برو دنبال زندگیت ، ولی خودش میخواد بمونه... پس باید ب میكرد و برام احترام قائل میشد.. گفته بودم تحت هیچ شرایطی اینيا نباید بیاد!

سفانه ساس خطر میكنن .. فقط متا سطه و اح شون و زن ها ویتی پای عالقه ا کاریو انيام میدن که خودشون فكر میكنن درسته!

ماشین شدم.. رامتینو عقک نشوندمو استارت زدم.. سواریدا رو گرفتمو وارد بخش اوررانس ب*غ رامتینو *ل کردمو زیر ب*غ*ل ل

بیمارستان شدیم.... بعد از معاینه ی لیدا گفت بریدگی وسیعه و باید بخیه بشه.. دکتر

این حرف دکتر ، لیدا نگاهی به منو رامتین کرد.. با میشه برید بیرون؟ - تنهات بذارم؟ - ببرش بیرون دلم نمیخواد رامتین ببینه ، میترسه.. - آهان ، باشه.. رامتینو میبرم رو صندلی بیرون بشینه.. - نه.. خودتم پیشش بمون! - منكه نمیترسم.. من چرا نیام؟ - نباید بچه رو تنها بذاری.. ممكنه بدزدنش! - خک میبرم میذارمش تو ماشینو درو قفل میكنمو میام.. -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 180: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 180

ها اتفاقی براش بیوفته.. بچه رو که نباید تناوا ، نه!.. بچم میترسه.. تازه ممكنه -گذاشت.. من نمیترسم.. تنها نگرانیم برای رامتینه ، لطفا بمون پیشش و باهاش

صحبت کن تا نگران من نشه و نترسه! مطمئنی که نمیخوای من پیشت باشم؟ - همین که مواظک پسرمی یه دنیا ممنونم... - بسیار خک.. ما بیرون منتظریم... -

کاری داشتی صدا بزن بیام.. پشت در میشینیم.. هر باشه! - فعال -

محكم تو ب*غ*لم گرفتمو از اتاق بیرون رفتم... رانیتنو وقتها تو کار زنها میمونم... حس مادری! بعضی

دکتر گفت باید بخیه بشااه رنگش به وضااوح پرید.. اون وقت میگه نمیخوام تا بچم بترسه.. خک خودت که بیشتر میترسی!

رو صندلی نشوندمو خودم شروع کردم به راه رفتن.... رامتینوشو تو هم شاید ستها سیده بودو د شتم.. رامتینم تر سالنو رفتمو برگ ده بار طول

مین بود و حرفی نمیزد.. خیلی بچه ی حساسیه!قفل کرده بود.. نگاهش به ز حا داره نگران احساس رامتین باشه... دلم براش ریش شد... لیدا

نشستمو دستشو گرفتم.. کنارش میخوای بریم یه آبمیوه برات بخرم بخوری؟ - نه.. مامانم تنها میشه... -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 181: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

181 و تیشهسنگ

نگرانشی؟! - عمو؟ - جونم؟ -دیگه نیاد... آخه کوچولو بودم بابام همه اش میرفت نكنه مامانمم مثل بابام -

بیمارشااتان.. آخرم مامان گفت بابام باید همیشااه همونيا بمونه.... گفته من نباید ببینمش.. باید صاابر کنم بزرگ که شاادم خود مامانم منو میبره اتاق بابامو

نشونم میده..نكنه مامانیمم نگه دارن عمو؟!مامانت فقط پاهاش بریده.. االن دکتر دارورمیزنه به پاشااو نه قربونت برم... -

خوب میشه..ب*غ*ل کردمو روی سینه ام فشردم... بیخود نبود لیدا نگران بود... این رامتینو

بچه با این سن کمش خیلی میفهمه و همه چیزو درك میكنه... رفتن باباشو هم یادشه! حتی

ستمو زیر لنگان شدمو کنارش رفتم ، د سریم بلند لنگان از اتاق بیرون اومد... ب*غ*لش گذاشتم تا بتونه راحت بهم تكیه کنه!

شنگیه.. این شدم... تكیه گاه دوتا از عزیزترینام... حس ق روزها زیاد تكیه گاه اینك بدونی اگه نباشی ممكنه دیگری سقوط کنه

ولی ته دلم میدونم که لیدا هم این تكیه گاه رو اینكه زیادی جو گیر شدم.. مثل دوست داره...

سه ، همگام ، مثل رامیتن ستم... هر صار د رو بازوم جاخوش کردو لیدا در ح یه انواده ی کامل قدم برداشتیم..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 182: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 182

چی لیدا اصاارار کرد بریم خونه ، قبول نكردم.. به زور رفتم غذا خریدم تا هربخوریم.. اگه به لیداربود ، فقط اجازه ی خرید سااه تایی تو خوخه ی خودمون

کیك رو میداد ، ولی امشااک شااک تولدمه و میخوام خاطره اش براش شاایرین باشه..

از دست الناز دلگیرم.. اون حا نداشت خودسر رفتار کنه.. باید مالحظه هنوزی شاارایط من میكرد.. گیریم مامانم دعوتش کرده ، اون باید با من مشااورت

.. باید میپرسید دوست دارم بیاد اونيا یا نه!میكرداین کارش خوشاام نیومد.. مكر زنانه.. حسااادت زنانه.. چیزهایی که باع از

میشن از هرچی زنه فراری بشم!سااكوت رانندگی میكنم.. رامتین وابیده و لیدا ، در سااكوت به خیابون خیره در

شده.. اره؟!اونم از این حسعدت ها و دسیسه ها د یعنی

حاال ندیدم خورده شیشه داشت باشه.. بی شیله پیله ست! تا خودم رکه! مثل

شاید اگه من زن تفاوتمون صبوره و زیادی تحمل میكنه.. در اینكه اون زیادی بودم ، هیچ وقت امرو نهی های پدر مادرمو قبول نمیكردم..

مه مه ی یاد یداد.. از ه قدر بهش گیر م مان چ ما یدا و رامین یل ازدواج ل اواکاراش ایراد میگرفت ، همه اش بهش ساار کوفت میزد.. بعضاای وقتها من به شمنی فقط به شد که چرا؟! چرا این همه کینه و د صدام بلند می ستوه میومدمو

خاطر اینكه صادقانه و خالصانه پسرتو دوست داره!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 183: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

183 و تیشهسنگ

بم یه جمله بود و به تو ربط ندارهوهمیشه جوا ولیاینبار فرق میكنه! نمیذارم دردو غم هایی که به خاطر کم رویی رامین کشیده اما

، بازم تكرار بشه.. نمیذارم براش حد و حدود تعیین کنن! آه همخونه ی سینه اش بشه! نمیذارم

باشه!ام تكیه گاهش بشم.. مردش بشم.. حتی اگه برا همه ی عمرش آماده به النازو سر میبرم تا مردونه زندگی کنمو دل نشكنم... عشقم

چند که از روز اول برام حد و حدود تعیین کرد که مبادا پامو کج بذارم... هر بعد ازرامین به هیچ مردی نگاه نمیكنه.. حتی به اون آرش مارموذ! میدونم

لناز ، لیدا رو عذاب دوساات دارم ولی اجازه نمیدم کساای به واسااطه ی ا النازو بده!

.. با قاعده یا بی قاعده.. اسمش تو شناسنامه ام حك شده... نمیخوام غمو زنمه تو نگاهش ببینم.. نمیذارم قربانی دسیسه ای زنانه بشه...

شه..واینكه جلوی خاله ام کوچیك شوهرشم و کمترین کارم دفاع از حا و قوق نشه... و بخواد باید صبر کنه...باید ادب بشه.. اگه من النازم حسادت به دلش و عشقش غلبه کنه! نباید یاد بگیره به من اعتماد کنه و به واسطه ی من به عزیزانم ضربه نزنه باید :لیدا

شن گرفته.. همه امروز سونش ج ست پایان فیلممون تو ویالی لوا آرش به مناامونو با خانواده دعوت کرده.. از خانواده ام فقط به ویدا و رادین گفتم.. ویدا که مثل همیشااه گفت حسااوحال اینيور مهمونیارو نداره.. اوایل کارم منتظر بود

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 184: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 184

که یاد ، ولی االن بالم ب تا دن یه مهبگم ایی مهمون ها و افراد ی ه هنرپیشاااه معروف رو از نزدیك دیده ، دیگه حوصله ی این جشن های رسمی رو که همه سر نزنه رو نداره... ترجیح داد شتباهی ازمون شیم حرکت ا اش باید مواظک با

بمونه خونه و رامتینو نگه داره... که اول گفت کار دارمو بعدش که پرسید مهمونی چی هستو میزبان کیه! رادینم

با شنیدن اسم آرش ، گفت کارهاشو میكنه و میاد تا باهم بریم...چرا انقدر رو اساام آرش حساااس شااده... نمیدونم این غیرتشااو پای نمیدونم

دوست داشتنش بذارم.. یا اینكه این یه واکنش عادی در برابر میراث باقی مونده از برادرشه!

کت و شاالوار شاایری رنگ پوشاایدمو موهامو به حالت ل*ش*ت اتو کردم... یه کمی آرایش طالیی رنگ کردم... صورتم خوب شده بود...

و کفش کرم رنگمو برداشتمو رو تخت گذاشتم.. خواستم مانتومو بپوشم کیف که در اتاق باز شدو رادین داخل اومد..

شكی پوشیده بود یه شلوار م ستش پیراهن مشكی با ، یه کروات دودی رنگم د بود..

لیدا ببین این خوبه... -بلند کردو با نگاه به صورتم لبخند زد.. قدمی جلوتر اومدو کمی سرشو سرشو

کج کرد.. چه خوشگل شدی! -

زدمو نگاهمو به چشماش دوختم.. لبخند

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 185: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

185 و تیشهسنگ

تو هم خیلی خوب شدی! - برد.. لبخندم عما گرفت.. قدمی به سمتش برداشتم.. دستمو جلو بردم ماتش

کرواتت رو بده برات ببندمش! - کرواتم؟! - اوهوم! - ولی خودم بلدم.. -

باال رفت.. انگار زیاده روی تو جلد همسری فرو رفتم.. ابروهام امو باال انداختم و با گفتن هرطور میلته قدمی عقک رفتم.. شونه

صبر کن! - سوالی نگاهش کردم.. ایستادمو

میشه برام ببندیش؟! -دوباره به لبم برگشت... سرمو به تاکید تكون دادم و فاصله امونو با قدمو لبخند

بلندی از بین بردم..ستمو بلند کردم تا اونو دور گردنش بندازم.. با اینكه قد کراوتو ستم داد.. د به د

چهارشونه و درشت رادین نمیرسم.. یه کم رو پاشنه ی بلندم ولی بازم به هیكل پا بلند شدم.. تك خنده ای کردو گردنشو خم کرد تا کارم راحت بشه..

ریز میبینمت! - عینكتو نزدی خک! -

بلند خندید.. لپمو کشیدو گفت اینبار کارتو بكن.. حرف اضافه نزن فسقلی! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 186: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 186

ساتم سا شم هاش گرفتمو به اح شد... بدنم گر گرفت... نگاه از چ دچار تغییر سم نا منظم ستم میلرزید.. نف سینه اش بود... کمی د سرم تو یقه اش دوختم.. شاااد.. فكر کنم زیادی بی جنبه شااادم.. ساانگینی نگاهشااو رو خودم حس میكردم... تنفسااش عمیا و طوالنی تر شاااد... جرات نداشااتم نگاهمو باال

. احساس میكنم با دیدن نگاه و صورت پر از التهابم دستم رو میشه..بكشم..طاقت ندارم غرورم بشكنه و خورد بشم.. از خیر رادین میگذرم ، ولی اجازه من

نمیدم غرورم لگدمال بشه!ستم نا فرمانی کنه و روی کار سریم ، قبل از اینكه د شد.. ستن کروات تموم ب

جرات کردم سرمو باال بگیرم... رادین موشكافانه قلبش بشینه عقک رفتم.. تازه داشت نگاهم میكرد...

انگار خیلی هیيان داری!.. چیه ؟ نكنه میخوای زودتر به مهمونی آرش خان - برسی! هان؟! نكنه اون ساعتم برا اون خریدی؟!

اون ساعت به جنابعالی ربطی نداره.. میشه تمومش کنی؟! -لی وای به حالت اگه ببینم باهاش گرم گرفتی!.. تا باشاااه تمومش میكنم.. و -

من کتمو میپوشم بیا بریم! باشه -دن و خورده بو وندیکه جفت جفت بهم پ ییلبخند نشااسااته بودم و به آدم ها با

، نگاه از زمی... با اومدن آرش مقابل مكردمیبودن نگاه م یهرکدوم مشغول کارصورت خندون آرش خ تیجمع ست یشدم... کم رهیگرفتمو به شد و د خم

راستشو مقابلم گرفت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 187: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

187 و تیشهسنگ

؟ دیدیدور ر*ق*ص رو به من م هیافتخار -پر یگرم و محكم رو دسااتم نشااساات و صاادا یجواب بدم که دساات خواسااتم

صالبتش گوشمو نوازش داد متاسفانه قبال به من قول ر*ق*ص دادن ! - ... درسته ؟یجناب.... فتوح ادهیتا آخر شک مونده.. فرصت ز یلیخ - ..یبله ول -. .نیبا هم بر*ق*صاا نیتونی... تا آخر شااک فرصاات هسااتو مكردمیعر م -

! دایخانوم ل نیبا من همراه بش شمیخوشحال م فشرده شد... زبون باز کردم شتریبه چشمام شد.... دستم ب رهیخ من ... من .... -

ادامه دادن رو به من نداد.. یاجازه نیراد باز، به گمیدورم که م هی نی... اسااتنین دنیاهل ر*ق*صاا یلیجان خ دایل یول -

زور تو خونه ازش قول گرفتم ! منه.... پس با اجازه... یاز بدشانس نی! خک... انگار ا نطوریکه ا -

سرشو خم کردو دور شد....دستم هنوز تو دستش بود... بلندشدو دستمو یکم هاش همراه بشم...... ميبور شدم بادیدنبال خودش کش

نیبود که افراد حاضاار در ا نیميلس به ا نیا ی.... خوبمیميلس رفت وسااطصاحک هنر بودنو تازه به دوران رس شون شن خود نمونیب دهیآدم ند یها دهیج

شن.. و من م زمونینبود تا مدام در حال آنال ستمیبا شن تون یبعد از مدتها تو ج بكشم... یباشمو نفس راحت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 188: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 188

و كنیو کوچ فیمن ظر یو تو دساات بزرگش گرفت.... دسااتهاراسااتم دسااتت کارتون دوس ادیبزرگ.... با نگاه به دستش یلیاون... بزرگ... خ یدست ها

شتن ست ها یو دلبر افتادم.... وقت وید یدا ست بزرگ کیکوچ ید وید دلبر تو د گرفته بود... یجا

اون ، کمرمو در بر گرفت.... گریچپم رو شونه اش نشست و دست د دست.. آورد نییسرشو پا ی.... کممیشروع به حرکت کرد یبا آهنگ.. به آروم همراه

رهیچشاام هاش خ اهیبزنه... ساارمو باال گرفتمو تو ساا یحرف خواسااتیانگار م شدم..

تو ب*غ*ل اون مترسک ! یبر ومدیانگار بدت نم - درست صحبت کن ! - یامشااک بهش بد یبود دهیخورد ؟ ! نكنه اون ساااعتو خراوووو ! بهتون بر -

؟ اون شی؟ آورد ی؟ اون کارت عاشقانه رو چ یکن مشیتقد ی؟.. هان ؟ آورد ؟ ! ینوشت یروشو بخونم.... حداقل االن بگو روش چ یشک که نذاشت

و ت ادی؟... تو خونهه هم بهت گفتم خوشاام نم یبح رو تموم کن نیا شااهیم - ! یدخالت کن ستیکه بهت مربوط ن یلیمساو موهام نشست نیکه تو دستش بودو رو شونه اش گذاشت و دستش ب یدست

ابروش.. نیاخم ببد تورو نم نیبب - . ..ساااتیآدم اهل دلِ تو ن نی!... ا خوامیدختر جون ! منكه

یتو هم مثل هر انسااان دونمی! م سااتین یدو روزه ساات.... ابد یكیمهمون سر باز کننو ب یگاه دیشا دونمی... میهمدم دار هی به اجیاحت از شیزنانه هات

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 189: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

189 و تیشهسنگ

ساس تنها یهر وقت سم ی! ول یکن ییاح سم به روح خورمیم...باور کن.. ق .. قه ، دوست داشته باش نیاز رام شتریشد که تو رو ب دایپ یمرد یدادشم ، اگه روز

! كنمیم مشیتو رو تقد یخودم دو دست نگاهش کردم یوجودم...با دلخور یگرفت... بغض شد همه دلم

شكشیبه صالحمه ! ... درسته که پدرت منو پ یچ دونمیمن آدمم ، خودم م -ر وقت که ه سااتمیبه تو ن نیرام ی هی.... ارثسااتمیتو ن راثیمن م یتو کرد.. ول

منو ! یکن یگرید شكششیدلت خواست پ خرمن موهام... تر شد.. دستش چنگ شد تو ایعم اخمش

وسطه ؟ یکس ینكنه پا - هیدوستش داشته باشم... مطمئن باش نیاز رام شتریباشه که ب یكیهر وقت -

! شمیتو هم نم یو منتظر اجازه كنمیبا اون بودن درنگ نم یلحظه ام برا هست ! یكیپس -

تاب تر ! یتر شدو قلبم ب رهیخ چشمامهنوز به احساااساات یهساات .. ول یكی... یگیم ینطوریهساات که ا یكی -

ای یدوسش دار نیاز رام شتریب یدونینم ی، ول ی.. دوستش داریستیمطمئن ن کمتر ..... درسته ؟ !

به خودم مربوطه ! -نه ِد ! ا - ناموس مثال شااوهرتم... اساامًا و یبه منم مربوطه ! .. منه ب نباریدِ

سما ً... ا ش یتونیکه نم نویر از دین بارفت گهید یكیبا ی.... حداقل برایمنكر ب یو بار یکار فیاهل ک شناسمتیکه م یی... هان ؟ .... تا اونيایمن جدا بش

؟ ! ی.... هستیستیبه هرجهت هم ن

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 190: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 190

...نمكیم شینفر به خودت معرف نیشد.. اول دایپ یگیاون آدم که تو م یوقت -که ازت دارم هنوز یشناخت شده... فقط با دایکن ! .. مطمئنم پ یخک معرف -

به خودت رحم کن... دلم نم یدو دل نگ گرگا یوفتیب خوادی!... ث ییتو چ ل م نی، ا یزندگ یمزرعه ایچمنزار نیتو ا خوادی... دلم نمیبز شیمردک ر نیا

! یو بعد شكست بخور یمترسكو آدم فر کن نگران من نباش ! -

...رمیکردم از حصار دستاش فاصله بگ یتموم شد... سع آهنگشو رو ميبور شه.... زبون ش یشد عقک بك سمت م دویدندون هاش ک یزیبه

رفت.... میکه نشسته بود ! هیاز حد عصبان شیب یعنیحالتش نیا

به جوش اومده و رتشیرفته غ یا گهیفكرم به ساامت مرد د نكهی، از ا دونمینم و . هیاون مرد ک نهدوینم نكهیاز ا ایشده.. یعصبان

: نیرادم .... همیرسااینم یا يهینت چیبه ه ی، ول كنمیدارم با الناز بح م دوساااعته

....كنهیدرکم نم نكهیپا داره ، هم ا هیمرغش صااورتم تو چشااماش یو واضااح رو ظیغل یبرام نمونده.. با اخمها اعصاااب

شدمو دستمو به حالت استپ جلوش گرفتم تا سكوت کنه... رهیخرو صااورتش نشااساات و با نازک کردن یفیتعيک و نگاهم کرد.... اخم ظر با

پشت چشمش ، نگاه ازم گرفت... .... مگه من از اول حرفامو بهت نزده بودم ؟رهیتو کله ات نم گمیم یهرچ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 191: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

191 و تیشهسنگ

با یخک ... که چ - در هوا نگه نگی.... منو لینمنو معلوم ک فیتكل دی؟ تو ؟ یکه چ یداشت

با هم ی؟... از روز اول یگیم نویا یکرده ه ری؟ سااوزنت گ یفیچه تكل - که شد ست شمستمیبهت گفتم اهل ازدواج و زن گرفتن ن میدو ... گفتم ازت خو

ام رفتار کنمو تن به دهیکه بخوام خالف عق سااتمیاونقدر عاشااقت ن یول ادیمشد م!... قرار بود هر کدو یازدواج بدم.....گفتمو خودت قبول کرد سته مویخ

یکرد دای..... بهت گفته بودم اگه بهتر از من پمونیدنبال زندگ می، بر مینخواستشت و آ سرنو ست ندهیخودتو حروم من نكنو برو دنبال . ..یات !... خودت خوا

یوقت... پس منت الك چینكرده بودم.. ه یاصرا .... منیخودت به پام نشست سر من نذار !

پاره كهیت یخواستیم نداختینگاه چپ بهم م یكیهر وقت یبرو... ول یگفت -ستت دارم میاش کن ستی.... راه به راه دو شته ام.... حاال که ل شیبه ر یب دایندا

؟ ! یزنیحرفارو م نیا مونیتو زندگ دهیجفت پا پرفا - به ل یحر به نفم خودت خوادینداره.... تو هم نم یربط دایمن حرفو م رو باها یکساا ادیاخالقت متنفرم.... خوشاام نم نیکه از ا یدونی.. میچونیبپ

که روز هییامروز منم همون حرفا یحرفا ینكنه... بخصوص تو !... همه یباز انگار ! یترفگ یاموشفر دنویبه نشن یاول بهت گفتم... منتها تو خودتو زده بود

مه رمینخ - فاتو ی.. ه مهیحر مهیطور نی.... هماد قت یگفتیکه م اد هر وگه ا یول یسااتیاهل ازدواج ن یسااراغ من.... گفته بود یایم یازدواج کن یبخوا ! گهی... نه کس دیكنیبا من ازدواج م یبه ازدواج گرفت میتصم یروز

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 192: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 192

نیب یوندیم یبابام بود.... وگرنه تو که بهتر از هرکس یبرنامه دایازدواج منو ل - ....ستین یزیمنو اون چ

گفت یا رهیچشماش اشک نشستو با نگاه خ تو ! ورهنطیکه ا دایل یهست..... حداقل برا نتونیب یزیچ هیکه نهیدرد منم از ا - ....كنهیبه من نگاهم نم دایباز حسادت زنانه ات گل کرد ؟... ل - دوستت داره... دونمیاز ترسشه.... وگرنه من که م خک - مثل برادرش.... یدوسم داره ، ول -شت و کارخونه ها به نامت هی! قرار بود یكنیفكر م ینطوریتو ا - مدت که گذ

ار بود .... قریاز من دوستش نداشته باش شتری.... قرار بود بیشد ، ازش جدا ش فقط زن برادرت بمونه...

... هنوزم زن داداشمه....یمونده لعنتد ِ -ض نی! اون زنته.... هر دوتونم به ا ستین - ست یازدواج را وگرنه تا حاال ن،یه

! یكردیمنو معلوم م فیو تكل یکارو تموم کرده بودبرو ! ... من از اولم رو تو یخوایبمون... نم یخوایتو معلومه..... م فیتكل -

یساایكرده بودم.... نه تعارف کن.. نه رودرواازدواج حساااب ن سیبه عنوان کتار باش... تو آزاد و مخ ته جازه نمیکه بر یداشاا قاجونم ا ماً آ ... دهی... دو

تا به هدفم برسم.. کنمبه حرفش گوش دیازدواجمون به حرف اون بوده... با ؟ یگوش بد دیبچه بكار تو شكمش.... با هیآقاجونت بگه دیشا -

ستم شم نگاهش کردم..... منو ل د شدو با خ شت ؟... نه... امكان نداره.. دایم ...وفتهیاتفاق نم نیوقت ا چیه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 193: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

193 و تیشهسنگ

....یزنیبزرگتر از دهنت حرف م یدار -شت آقاجونت قا یتو دار - س یشیم میپ سته ات بر .... همون طوریتا به خوا

.... یخوایه که اونو م.. از نگاه تو هم معلومخوادیبود تورو م دایکه از نگاه اون پبا یهانه ب نویکه به خاطر باباته.... جفتتون رامت یگی.... دروغ میدوسااتش دار از من بگذرم.... یراحت نیا بهکه ینبود ی... وگرنه تو کسنیهم بودن کرد

...ی... از هرکسگذرمیکه بهم اعتماد نداشته باشم م یمن از هرکس - هنیهم ختنیتو ر یچند سااال عشااا به پاخوبه ! جوابمو گرفتم... حاصاال - !ی.... خوب جواب محبتامو دادگهید الناز... - شد... سرشو از پنيره داخل کردو با خشم جوابمو داد.. ادهیپ نیماش از، ی! ... حاال که منو سااوزوند یدیمنم د یدیالنازو درد.... پشاات گوشااتو د -

قدر امروزت..... جناب کیو رغ روزید ایشااف ای..... رفیبذار خودتم بسااوزستگاریکوروش حقان نی.... همسادهیوقته به پام وا یلیکرده... خ ی.. ازم خوا

نامزد مدمیامروز بهش جواب بله رو م باهاش تا آخر هفته هم ... تو كنمی.... جونت خوش باش.. دایهم برو با ل

! نیتو ماش نیبش ای... باریمنو باال ن یالناز اون رو - برم بشر !.... تموم شد...... الناز.... پااااااَـر...روتو -

قدم برداشت.... نیتند.. خالف جهت ماش یبا قدم ها دویعقک کش سرشو شد..... دهیمشت شدو رو فرمون کوب دستم

شش ش ش ش ش ست بذاره ممیقد ای........ نامرد.... رفکوووروووو عدات داره د که مال منه ! یزیرو هرچ

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 194: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 194

دشمن تره.... یاز هرکس رتیپشت یوسته... ولروت د جلو بهم نگفته بوده... شویخواستگار ی هیعيبم از الناز که چرا تا حاال قض در ! ازی! معلومه گداشته بودتش تو آب پ هه

به پرواز در آوردم.... امشااک نویساارعت ماشاا نیرو گاز گذاشااتمو با آخر پامو من معلوم بشه... فیتكل دیبا

رو زنگ گذاشتمو بدون مك فشردم... ودستم چه خبره؟... ا... رادین تویی؟! بیا باال.. -

زد و من با قدمهای محكم به خونه اش رفتم.. درو در منتظرم بود.. جلوی

به به ، ببین کی اینياسات... ساتاره ی ساهیل.. نه! اصاالح میكنم حرفمو.. - یاد ما کردی!شوهر ستاره ی ایران... هووم؟! چه عيک ،

راه بدی بیام تو بهت میگم.. - اختیار دارید.. بفرمایین.. -

کوتاهی کردو منتظر شد تا وارد شم.. نگاهم چرخی تو خوخه اش زد... تعظیم کج خندی زدو به سمت میز بارش رفت...

انگار حسابی توپت پره! - دلم پره! -سااااعت دیگه غم به دلت پس خوب جایی اومدی.. کاری میكنم که تا یه -

نمونده باشه.. برداشت.. گیالسی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 195: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

195 و تیشهسنگ

چی میخوری؟ - برا مهمونی نیومدم.. - میدونم.. میخوایم گپ بزنیم... از کدوم بریزم؟ - یه قوی شو بریز.. - ای به چشم! -

سو شیدم... خیلی قوی بود.. از همین االن گیال سر ک مقابلم گرفت.. یه نفس حس کردم الكلش منو گرفت... ولی اون قدر عصبانی هستم که اهمیت ندم..

یكی دیگه میخوای؟! - بریز! -

دومم یه نفس خوردم... گیالس خک ، بنده سراپا گوشم.. - چرا؟! - چی چرا؟! - یدونی هم من... راستشو بگو!بازیت گرفته؟! هم تو م - پس باالخره بهت گفت... - چشمام خیره شد و با جسارت بیشتری حرفشو ادامه داد تودوسااتش داشااتم... از همون روزای اول.. از همون زمانی تو هرجا میرفتی -

چشمش دنبال تو بود.. از همون ساالیی که منو نمیدید.. حا نداشتی... -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 196: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 196

ود یه روزی خوش گذرونیات تموم بشه و ازش خواستگاری چرا؟ چون قرار ب -کنی! یا اینكه قراربود تا آخر عمر منتظر تو بشااینه و حتی بزرگ شاادن بچه هاتو

ببینه ؟! کووورش! -این همه سااال ، به خاطر اون دوسااتی قدیمی حرف نزدم.. دم نزدم... ولی -

نداشت سكوت کنم.. به الناز وقتی با زن داداشت ازدواج کردی... دیگه دلیلی گفتمو اونم طبا معمول پسم زد... خواهش کرد بهت چیزی نگم ، چون قاطی شتمو سید بیای دعوا و اتفاقی برات بیوفته.. دندون رو جیگر گذا میكنی... میترشو در آوردی... شك شت ا شدم.. ولی وقتی هر دفعه به خاطر زن دادا ساکت

سااراغمو باهام درد دل میكرد... وقتی با ها وقتی با چشاام های دریایی میومد ها اومدو از بساااطی که شااک تولدت ساارش آوردی گفت، اون موقم دیگه

، اگه قرار بود رهنتونسااتم سااااکت بشااینمو نگاه کنم... تحمل منم حدی داستم... ولی حاال که داغ ش ساکت می ساال خوشبختش کنی ، مثل همه ی این

یذاری نمیتونم... ازش گاری کردم... جواب منفی داد.. رو دلش م خواسااتاونقدر دلیل براش آوردم که باور کنه تو دل ازش شااسااتی ، آخر ساار گفت رو شد یه فرصت دیگه بهت بده و باهات حرف بزنه.. شنهادم فكر میكنه.. قرار پیحاال خودت نه برای همیشاااه ترکش میكنم... گه رادین ترکم ک بار ا فت این گ

تو ؟!بگو... من بد کردم یا من دوسش داشتم.. - اما اون میگه تو لیدارو دوست داری! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 197: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

197 و تیشهسنگ

توهم زده... حسادت کورش کرده... -تو خودتو به کوری زدی! همه ی عكس العمالتو دربرابر لیدا بهم گفته.. من -

از بیرون گود دارم میبینم... تو.. لیدا رو .... دوست داری! نه! -شی.. - شونه خالی بهتره واقم بین با اون موقم که لیدا نبود ، از زیر بار ازدواج

یه بچه هم داری!.. کنار بكش از زندگی یه زن و به حاال که میكردی... وای الناز... میخوام خوشبختش کنم..

دردم اینه ه نمیكنی!.. تو فقط چشم داشتی به داشته های من.. از همون اول! -نداره... گفته بود الناز برام فرق داره... در ضاامن - ... اون دیگه بهت اعتماد

وقتی ازت ناامید شاادو دل ازت برید ، جریان منو بهت میگه و به پیشاانهادم جواب مثبت میده... الناز فراموش کن... واقم بین باش!... تو فرصااات با اون

بودنو از دست دادی... حال خراب خونه رفتم... نیمه شک بودو همه جا تاریك... با بود و سوت و کور... کش

سیدم... نفهمیدم چند پیك خوردم.. نفهمیدم ستمو ر ش شت فرمون ن چطور پ حتی نمیفهمم م*س*تم یا نه!

کشان از پله ها باال رفتم... درو باز کردمو خودمو رو کاناپه پرت کردم.. کشانو آرامش خونه رو دوساات داشااتم... چشاامامو بسااتمو نفس عمیا سااكوت کشیدم...

زنونه ، بینیمو نوازش داد... اوومممم... بوش عالیه... عطری

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 198: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 198

شم باز کردم... نگاهم رو اون صدای ست.. چ شك شبو سكوت قدم زدنش ضاد شكیش ت اندام ظریف... در پس اون لباس خواب بلند حریر... که رنگ م

زیبایی با پوست تنش داشت ، نشست...بارور نورپردازی. کاملیو رقم زده تاریك و روشاان فضااای خونه.. که با نور آ تو

بود... خیره شدم به اون پاهای کشیده و خوش تراش... باالتر رفت و... صورتشو نشونه گرفت... نگاهم

دیگه ای نزدیك شد... دستش رو دسته ی کاناپه نشست و سرش به سمتم قدمشونه هاش.. و سر سر خورد رو بدنش... رو شمش ، شد... نگاهم از چ خم

ی کمی پایین تر... شاید فقط پنج سانت..حت رادین... چقدر دیر کردی... چرا قیافه ات بهم ریخته؟! کيا بودی؟ -سی... - شنا سر وظیفه هنوز نخوابیدی؟ منتظر من بودی!... امممممم چه هم

وظایف یه زن شوهر دارو خوب بلدی... نه؟! چی میگی رادین؟! م*س*تی؟! -

شت ی آرومی زدم و قهقه شدم... انگ صورتش خیره سكه تو سك همراه با یه شتم کردم... از بینی شروع به حرکت با انگ شونیش شاره امو باال بردم و از پی ا

گذشتمو رو لبش مك کردم... خیلی خوشگلی... میدونستی؟! -

عقک کشید.. صاف ایستاد... دستشو چنگ زد به موهاش.. سرشو نم..بهتره برات شربت عسل درست ک - عسلش مثل چشمای تو هست؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 199: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

199 و تیشهسنگ

وقتی ظرفیت نداری نخور! - چیو ؟ هنوز که شروع به خوردنت نكردم... - بهتره بری بخوابی... - بهتر از این نمیشه... پیشنهاد بيایی بود...بریم بخوابیم.. -شدم... وارد اتاقش به شیده سمت اتاقش رفت و من... اتومات وار دنبالش ک

شد و من تو چهار چوب اتاقش پشت سرش میرفتم... و با دیدنم چهره اش اول رنگ تعيک و بعد رنگ خشم گرفت... برگشت

اثرات م*س*تیه یا همیشه اخمش انقدر شیرینه! نمیدونم تو کيا؟! - لیه؟!خونه ی آقا شياع! مشك - برو اتاق خودت رادین... -

سارتم صداش و این نگاش.. ج صال این تحكم شدو جلوتر رفتم... ا شتر بی بیشتر وسوسه ام میكرد..

زنو شوهر باید پیش هم بخوابن!.. هنوز اینو نمیدونی؟! -من حوصااله ی بح با یه آدم م*س*تو ندارم... برو همونيایی که اینقدر -

ی...زهرماری کوفت کرد دیگه ای جلو رفتم.. چونه اش اسیر دستم شد... قدم

نچ نچ نچ... بی ادبی!... زن باید از شااوهر فرمان ببره.. باید به دل شااوهرش - راه بیاد... نه اینكه فقط دلبری کنه!

:لیدا ترسیدم... رادینو درك نمیكنم... معلوم نیست چشه! خیلی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 200: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 200

سرمو عقک بكشم که بازوم اسیر دستش شد.. چونه امو بیشتر فشرد و خواستم خیره شد تو چشمم..

تو زن منی... زن من!... زن و شااوهر.. میدونی یعنی چی؟! نگو نمیدونی که -شک مال منی... مال سته هاته.. تو از ام ضره... و مدرك بر دون رامتین حی و حا

ها دختری که به خاطر خودم دوساام من.. من امشااک النازو از دساات دادم.. تنکارخونه ها تاوان نداشتو از دست دادم.. خیالی نیست.. من برای بدست آورد

یدونی بدی.. م تاوان ید با ناز بوده... تو هم تاوانم از دسااات دادن ال دادم.. چيوری؟!

جلو تر آورد و ادامه داد.. صورتشوا کساای که دوسااش داری با تقساایم کردن روحت با من... دیگه نمیتونی ب -

باشی... درست مثل من...کت نمیكنم... تو م*س*تی نمیفهمی چی میگیو - رادین تمومش کن... در

چی میخوای! به بهانه ی از دساات دادن الناز میخوای به نیازت برساای... بهت اجازه نمیدم..

کاری!من از تو اجازه نمیگیرم... هرکار که دلم بخواد انيام میدم... هر - از در دوستی وارد بشم تا کوتاه بیاد.. دستمو رو صورتش گذاشتم.. خواستم

االن حالت خوب نیست... بذار صبح صحبت کنیم.. باشه؟! -شو کمی چرخوند نگاهم صورت تو نگاهش دو دو میزد و منتظر تاییدش بودم..

و کف دستمو ب*و*سید...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 201: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

201 و تیشهسنگ

شک به - شک حرفم میزنیم... ولی بهتره ام سیم.... تو ام کارای واجک تری بر خیلی خوشگل شدی... خواستنی شدی... اصال خود خود دلبر شدی!

به دلم اجازه میدادم غنج بره... ای تا ته دلش بود.. کاش این حرفش واقعا از کاش..

تر رفتم... جلوتر اومد... عقک عقک تر رفتم... پام خورد به تخت... نشستم لک تخت... باز رو لبش نشست... سرش جلوتر اومد... خندلب رادین! - جون رادین؟ -

سم ضربان شدید که حس میكنم قلبم از روی لبا شدت گرفت... اونقدر قلبم معلومه و گویای حال خرابمه...

رو سینه اش نشست... دستمسرش جلو اومد و مچ شدم... شد...با ترس بهش خیره ستاش سیر د ستم ا د

رو پیشونیم.... پلكم بسته شد... نفس عمیقی کشید و فوت پیشونیش نشست کرد تو صورتم...

تا حاال بهت گفته بودم مشااكی خیلی بهت میاد؟ مشااكیو زرد.... البته من - قرمزم دوست دارم برام بپوشی!

از چشاامم فرو ریخت... چقدر بده که برای عشااقت حكم یه برطرف اشااك تر... یه تاوان باشی...کننده ی نیاز باشی!... یا حتی بد

راحتم بذار رادین... - جدا شدو با دستاش صورتمو قاب گرفت...خیره شد به نگاه پر آبم... سرش

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 202: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 202

نكنه از من بدت میاد؟ آهان! شایدم پای صاحک اون ساعت وسطه ؟! - دلم تازه شد... حقیقتا پای صاحک ساعت وسطه... ولی.... داغ

به ساامت راساات چرخوندمو نگاه از چشاامای خمارو ملتمسااش صااورتمو گرفتم..

این کارا همون ناز زنونه ساات؟! نازتم میخرم... هر چی نباشااه زن نازه و مرد - نیاز!

با سرخوشی کشید... نیازشو عقک کشیدم... خودمو

تنهام بذار... تو... تو... االن نمیفهمی چی میخوای... برو... -ن بیشتر از هر وقت دیگه میدونم چیو میخوام!... من تو رو میخوام... اتفاقا اال -

همین امشبم میخوام... تو م باید زن حرف گوش کنی باشیو به دلم راه بیای!.. بس کن رادین... تن من پل رسیدن به ه*و*س تو نیست! - از این حرفای قلمبه سلمبه تحویل من نده... کاری که میگمو بكن... - داتو باال نبر... رامیتن خوابه ، میترسه ...ص -حاال که انقدر مادر نمونه ای اگه نمیخوای بترسااه و صاادای من باال نره... -

بیا... بیا یه کمم به وظایف زنانگیت برس!با آدم م*س*ت بی فایده ساات.. نمیخوام تن به خواسااته اش بدمو بعدا بح

سوس بخورم... الناز براش خاص و تك ب ستش بهش اف ود ، چون هیچ وقت دست شد و خوا شته بود برای وقتی که از جوونی کردن فارق سید... اونو گذا نر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 203: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

203 و تیشهسنگ

ست چون او سراغش... در واقم اونو میخوا شه بره شته با شترك دا ... نزندگی م چون اون دختره.... و من... من حتی دختر که نیستم ، هیچ! بلكه مادر هستم...

و بخورم که فقط همسر یك شبش بودم..بعد افسوس این نمیخوامتا رساایدم لک تخت...رادینم باز رو تخت عقک عقک رفتم... اونقدر رفتم

ندازه که من عقک میرفتم جلو میومد... امشاااک انگار دسااات بردار همون ا نیست.. وای خدا چكار کنم؟

میچرخونمو دورتا دور اتاقو نگاه میكنم... دنبال یه روزنه هسااتم.. یه راه ساارمو فرار... چشمم رو میز پاتختی کنار تخت ثابت میمونه...

لیوان روشاااه... خوشاابختانه انگار از این کریسااتاالی ترکیه ای... نازك و یه ظریف... و البته.. شكننده!

زود میشكنه.. هم صدای زیادی ایياد نمیكنه.. همرامتین بیدار بشااه... دسااتمو جلو میبرمو لیوانو برمیدارم... صاادای نمیخوام

تمسخر آلود رادین بلند میشه..کار خوبی میكنی... بخور - به؟! ... میخوای آب بخوری اسااترسااات بخوا

جونم.. بخور...به کنار تا یاد بفهمه چی شاااده لیوانو با ضااربه ای ظریف و ب تخت میزنم..

صدایی ظریف تر میشكنه.... تكه اشو بر میدارمو مقابل چشمهای متعيبش میگیرم... یك

جلو نیا... یه قدم دیگه بیای خودمو میكشم! - رو لبش میشینه... پوزخند

با این خورده شیشه ؟! قمه ایه واسه خودش.... -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 204: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 204

قهقه میزنه! بلنداین خنده های مسااخره اتم ببر با خودت بیرون.. رامتین خوابه برو بیرون... -

میترسه!امشااک تا یه کام از تو خوشااگل خانوم نگیرم از اینيا جم نمیخورم... قبال -

گفته بودم خیلی خوشگلی ؟!نگاه پرخواهشش میشم... ضربان قلبم اوج میگیرنو دستم میلرزه... سعی مات

میكنم به خودم مسلط باشم و تحت تاثیر قرار نگیرم...االن م*س*ته... نمیفهمه چی میگه و چكار میكنه.. چه بساااا صاابح که اون

بیدار شد هیچی یادش نیومد و من... من بمونمو دلی خورد شده... رو حرکت میدم... تیكه شیشه دوباره

گفتم برو تا نزدم خودمو خالص کنمو راحت بشم از دستت! - رو صورتش میشینه... حقا که با این گره بین ابرو خوشگلتر میشه... اخم

شم.. بكش بینم... البد از - سخره بازیو بذار کنار... یعنی چی؟ خودمو میك ميا ها بنویساان زنی برای ن مه ت از تعر شااوهرش فردا هم قراره تو روزنا

ست... از خودش در برابر ستار ایرانم ه سوپر ا ضا اون زن شی کرد! از ق خودک شوهرش دفاع کرده.. حتی تا پای جونش...

رو تخت بیشتر به طرفم میكشه و دستشو جلو میاره... خودشو بده من ببینم اینو... خيالتم نمیكشه! -شیشه رو عقک بردمو بعد... تا خواست شیشه رو از دستم بگیره هول شدمو تا

خواست به سمتم جهش کنه شیشه رو به سمتش به حرکت در آوردم...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 205: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

205 و تیشهسنگ

چی شد... فقط صدای آخش بلند شدو شیشه از دستم افتاد.. نفهمیدم :رادین

خواستم برم طرفش ، دستم سوخت... نگاه به محل سوزش کردم دیدم بازوم تا دو تقریبا باصدای بلندی گفتم:داره خون میاد... عصبانیتم بیشتر ش

چه غلطی کردی؟! -شمش موج میزد... دلم براش تو شك تو چ شدم... رد ا سرش رنگش خیره نگاه

سوخت... ولی حا نداشت به خطار حا طبیعیم این همه ادا و اصول بیاد...به از با ترس هاش حرف نزده بودم... با حاال اینطوری تا جا خورد... لحنم

دستم نگاه کرد و با صدای آرومی گفت: هیس... رامتین خوابه.. میترسه! -

به جوش اومد... تو این شاارایط هم بيای اینكه نگران من باشاااه فكر خونم رامتینه!

م نگرانم بشه...برادرمه.. دوستش دارم... ولی توقم دارم یه ک پسر صدای کنترل شده ولی پر از خشمی بهش توپیدم.. با گانگستر شدی واسه من!... برای من الت شدی ؟! -

بازوی زخمیم بود... زخمم خیلی عمیا نبود ، ولی اینكه از نگاهش به خیره زنم این ضربه رو خورده بودم برام گرون تموم شد...

مام..تو هم رفتو خیره شد تو چش اخمش حا ات بود! -

باال اومد... با دسااتم بازومو گرفته بودم که خونش نریزه... وگرنه بالیی به کفرمسرش میاوردم که.... پوفی کشیدمو از روی تخت بلند شدم... رو تختی خونی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 206: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 206

شده بود... نگاه هر دومون به تخت بود... شک اولی که میخواستم با هم باشیم ست.... از خندیبدون با هم بودن ، تخت رنگ خون گرفت.... پوز ش رو لبم ن

اتاق بیرون رفتم.... اومد... صداشو از پشت سرم شنیدم... دنبالم

کيا میری ؟ باید بریم درمانگاه پانسمانش کنیم... -نگاهش کردم.. از اون نگاه هایی که فقط یك معنی میداد و دهنتو برگشااتمو

ببند... و صداش خط انداخت رو اعصابم... دوباره

خودت بود... میخواستی حد خودتو رعایت کنی....تقصیر -شورشو در آورده..... برگشتمو میخ نگاهش شدم.... اونقدر تند برگشتمو دیگه

سرمو به طرفش بردم که سرجاش میخكوب شد...حدم! حد من کياساات ؟! یه اتاق فاصااله با زنم!.. با زن عقدی و شاارعیو -

که با خودت کنار بیای... منم آدمم... رسمیم!.... این همه وقت طرفت نیومدم تحمل منم حدئ داره... منم مردم... نمیتونم زیبایی های زنمو ندید بگیرم...

دارم بعضی شبا یا حاهر روز یه مدل خودتو درست میكنیو جلوم رره میری... اصال هر شک بخوامت!

شد تو صورتم... براقتا دیروز زن د - حدود تمومش کن رادین!... چطور حد و اداشااات بودم ؟!

رعایت میكری ، احترام نگه میداشااتی... حاال تا الناز جونت از دسااتت رفت یادت افتاد لیدا هم یه زنه و میتونه نیازهای کوفتیتو براورده کنه ؟!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 207: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

207 و تیشهسنگ

به الناز ربط نداره! -داره... خودتم میدونی که داره.... از ناراحتی رفتی ناکيا آباد و م*س*ت و -

یل اومدی خونه.... یه کاره دنبال من راه افتادی اومدی تو اتاق خوابم... اونم پاتبدون اینكه از من اجازه بگیری... ببینی نظر من چیه! بپرسی اصال دوست دارم

یا نه...مثل همیشااه نیساات.... حس میكنم. رنگ و بوی حسااادت گرفته... حرفاش

یعنی ممكنه....ومدم حالم بهتره... یه کم م*س*تی از ساارم به نیم ساااعت پیش که ا نساابت

پریده... اعصااابم از دساات خودمم خوده..منكه این همه وقت به چشاام بد تار ید خوددار تر رف با به آب میزدم... گدار ید بی با بارم ن نگاهش نكردم... این

موهای باز و ونمیكردم.... ولی امشک لیدا... با اون پیراهن نازك مشكی... با ابا نگاه خمار از خوابش... بدجوری تو دل برو شااده بود...فقط یه ندا مواج....

کافی بود قید هر مالحظه ای رو بزنم.. و اون ندا یه جمله بود ... این زن لوند زنته! زن تو...

این افكار بی ساارانيام بیرون اومدم.. . ساارمو تكون دادم و به طرف اتاقم ازه شد... ایستادمو از گوشه ی چشم نگاهش رفتم... دوباره قدمهاش باهام همرا

کردم... کيا؟ نكنه اینبار تو میخوای دنبال من راه بیوفتی ؟! - حرف بیخود نزن... میخوام زخمتو ببینم! - الزم نكرده.. از کی تا حاال ضارب برا مضروب دل میسوزونه ؟! - از وقتی که مضروب به اصطالح شوهر باشه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 208: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 208

؟!چرا به اصطالح - چون فقط اسمشو یدك میكشی! -

شتمو شمامو باریك کردمو با نگاه به جز جز برگ شمهاش...چ شدم به چ خیره صورتش گفتم..

من که میخواستم دیگه یدك کش نباشم.. خودت طاقچه باال گذاشتی! - میدونی مشكل شما مردا چیه ؟ -

نگاهش کردم که ادامه داد.. سوالید بودن و شااوهر بودنو فقط تو تخت خواب میبینین!.. مشااكلتون اینه که مر -

ذهنتون خالص شده تو یه موضوع.. اونم اینكه زن... یعنی... هم خواب! ابروم باال رفت... یه

رو لبم نشست... این حرص خوردنا خواستنی ترش میكنه! لبخند مگه غیر از اینه ؟! - واقعا که برات متاسفم.. - م که زدی شوهرتو ناکار کردی تازه زبون درازی هم میكنی!منم برا تو متاسف -انقدر خوردی که مخت از کار افتاده... بشااین زخمتو پانساامان کنم... انگار -

خیلی هم عمیا نیست که به دکتر احتیاج باشه! اون وقت شما اینو تشخیص دادین ؟! - مزه نریز! - اتاق بیرون رفت و چند دقیقه بعد با جعبه ی کمك های اولیه برگشت.. از تو که هنوز وایسادی! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 209: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

209 و تیشهسنگ

پس چكار کنم ؟ بر*ق*صم ؟! - تو که جنبه نداری ميبوری تا خرخره بخوری؟! - من ظرفیتم باالست... االنم اصال م*س*ت نیستم.. - داری!... بشین...از شل حرف زدنت معلومه که چقدر ظرفیت باالیی - تخت نگاه کردمو قبل از نشستن پیراهنمو در آوردم... به

هینی کشیدو نگاهشو به زمین دوخت.. لیدا چكار میكنی؟! چرا لباستو در آوردی؟! -میخوام کار پانسمان کردنت راحتتر بشه... در ضمن.. نترس.. دکتر محرمه ، -

رمه!اونم دکتری که زن آدمم باشه... دوبله محدنبال حرفم خنده ساار دادم که لیدا با تمسااخر زیر لک مسااخره ای گفت و به

اومد جلوم رو زانو نشست... تو دستش گرفتو با نگاه بهش نچ نچ اش بلند شد... بازومو

چیه ؟! نچ نچ میكنی! دستپخت خودته دیگه! - دستم درد نكنه! -

رو گاز ریخت و آروم رو زخمم کشید... کمی سوزش داشت... لبمو رو بتادین هم فشردمو چشممو بستم...

پلكمو باز کردم.... سرشو جلو آورده بود و نگاهش به بازوم بود... داشت آرومیاد گاه ازش بگیرم.... این نزدیكی برام ز بازوم...نمیتونم ن ید دور ند میپیچ با

ی ظرفیت شدم...بود... به قول لیدا امشک ب بود داره سعی میكنه که نگاهش به جای دیگه ای کشیده نشه! معلوم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 210: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 210

سینه نگاهم سه ی صورتش به گردش در اومد... رو لبش ثابت موند.... قف تو ام باال و پایین شد... چشممو بستمو نفس عمیقی کشیدم....

!عطرش معرکه ست... خودمم نمیدونم امشک چی به سرم اومده اوممم من خیلی بی جنبه شدم یا لیدا فرق کرده... یا

غلظت عطرش بیشتر شده... لباسش نازکتر شده و لبهاش..... از همیشه مثال سرش تر!

شد... با نگاه خیره کارش شمام خیره سرشو بلند کردو تو چ شد... کمی تموم ز ااش دلم ریخت... قلبم لرزید... دلم میخواست این دو سه سانت فاصله رو

که تو گه ای ثل دخترای دی یدا م یدم از عكس العملش... ل بین ببرمولی ترساااحساااساام بی ززندگی من بودن نیساات... اون فرق داره...منم فرق دارم... ا

خبرم.. نمیدونم این حس و حال مال امشبه یا.... از هم گرفتیم.... بلند شد و با شک بخیر آرومی از اتاق بیرون رفت.... نگاه

به خاطر کاری که کرد معذرت خواهیم نكرد! حتی قول خودش حقمه! به

:لیدااتاقش بیرون رفتم.. دلم ریش شاااده بود.. حتی بدتر از اون... خون شاااده از

بود... اما چكار میتونم بكنم.. من نمیخوام حكم هم خوابش باشاام... میخوام ون ابدی اگه حساای هساات عشااا باشااه... نه ه*و*س.. میخوام با هم بودنم

باشه... نه یه شک دوشک

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 211: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

211 و تیشهسنگ

اتاق خودم رفتم ، بالشو پوموبرداشتمو به اتاق رامتین رفتم... امشک به رادین بهاعتباری نیساات.. ممكنه بیاد ساار وقتم.. اگرم بخوام درو قفل کنمو بخوابم ،

ممكنه رامتین بیدار بشه بیاد اتاقمو بترسه... برم اتاق رامتین بهتره..رو زمین ، نزدیك تخت رامتین گذاشااتم... درو از داخل قفل کردمو رو بالشااو

زمین دراز کشاایدم... خوابم نمیبرد... به صااورت رامتین خیره شاادم... خیره شدمو فكر کردم... فكر کدرمو چاره اندیشی کردم...

شدمو با احتیاط تا ساعت هفت از جام بلند ست بخوابم... ستم در صبح نتونکردم.. به بیرون اتاق سرك کشیدم.. خبری نبود... رو پنيه ی پا راه در اتاقو باز

سمت اتاق رادین رفتم... غرق خواب بود.. لباس تنش نبودو طاق باز رفتمو به خوابیده بود... نگاهم به دست باند پیچی شده اش کشیده شد... الهی بمیرم...

ودم که اگه میكشتمشچطور دلم اومد! دیشک انقدر تو شوك کارو رفتار رادین ب هم تعيک نداشت..

ستمو به اتاق رامتین بدون ش صورتمو ستو صدایی عقک رفتم... د کوچكترین رفتم.. صورتشو ب*و*سیدمو موهاشو ناز کردم..

رامتین جان... عزیز دلم بیدار شو... -نكرد... انگار زیادی آروم صداش زدم... کمی بلندتر ولی در حد همون حرکتی صداش زدم تا رادین نشنوه و بیدار نشه.. زمزمه

رامتین.. عشا مامان.. پاشو دیگه! - وردو قد کشی کرد.. تكونی

خوابم میاد... - پاشو دورت بگردم.. پاشو میخواهیم بریم خونه ی مامان جونی! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 212: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 212

کامال باز شد.. چشماش راست میگی؟ - آره فدات بشم... - خاله ویدا هم هست ؟ - آره جیگرم.. پاشو حاضر شو بریم... -کمترین صااادا ، همراه با رامتین از خونه بیرون رفتیم... وقتی خونه ی بابام با

رساایدم گوشاایمو خاموش کردم... فعال که کار ندارمو کساای هم باهام کار نداره...

همه تعيک کردن... ولی گفتم دیشااک خوابشااونو دیدمو دلم هواشااونو اول هم با روی باز پذیرامون شدن..کرده... اونها

ظهر بود که مامانم تلفن به دست اومد پیشم.. تلفنو به سمتم گرفت.. نزیكای بیا ، با تو کار داره.. - کیه ؟ - شوهرت! -

گرفتمو زیر لک غر زدن مامانمو شنیدم... گوشیو که دلت تنگ شده.. ما هم گوشامون درازه! - بله ؟ - وشه ؟ سر صبحی کيا گذاشتی رفتی ؟!چرا گوشیت خام - میبینی که خونه ی بابام! - چرا به من نگفتی؟ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 213: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

213 و تیشهسنگ

چون به تو ربطی نداشت. - با صدای کمی بلندتری گتمو گوشیو قطم کردم.. اینوست که به خونه ی پدریم اومدم... رادین بعد از اون روز که تلفنو سه روزی ه

نه گار که ان حاج فتوحیم خانوم و نه گه زنگ نزده .. پروا روش قطم کردم دیانگار عروسی داشتن... نمیدونم البد اینطوری راحت ترن... شایدم رادین بروز

نداده که قهر کردم..از کنارم رد میشااه با افسااوس نگاهم میكنه و این سااه روز هر وقت مامانم تو

سرشو تكون میده...یدا درد و دل کردم و مقداری از اصااال ماجرا رو براش گفتم ، عقیده کمی با و

داره که رادین به من عالقه داره وگرنه ساامتم نمیومد... میگه رادین خیلی هم رای الناز خویشااتن داره و اینكه اون شااک اومده سااراغم به خاطر ناراحتیش ب

یكی شده.... شنبوده ، بلكه با رفتن الناز خیالش راحت شده و با دلبه نظرم رادین اون شاااک ولی ندارم... یدا رو قبول من این خوش خیالیهای و

دنبال یكی بود که شبشو باهاش بگذرونه و غم نبود النازو فراموش کنه...دارم دیوونه میشاام.... از ...تو این سااه روز انقدر فكر کردم که دیگه نمیدونم

طرفی دلم برای رادین تنگ شااده... برای حمایتاش... برای لودگیهاش... برای مهربونیاش....

اتاقم نشسته بودمو داشتم به بد و خوب زندگیم فكر میكردم که مامانم صدام تو زدو گفت رادین اومده...

قلبم به اوج رسید.... نمیدونستم چكار کنم! ضربان

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 214: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 214

لت دلم يا نگ شاااده بود ، ولی هم ازش دلگیر بودم و هم ازش خ براش ت میكشیدم...

رادین برام اون برادر شوهر سابا نبود که بخوام راحت کنارش راه برمو رره دیگه برم...

سته شو در ست بیارم... ولی من دل صت بودم تا دلش به د خودمم منتظر یه فر میخواستم ، نه نیازشو...

ظار این برخوردو ازش نداشااتمو االن روی مقابلش ایسااتادنو این زودی انت به ندارم...

مامانم صدام زد... چاره ای نیست... باید برم دوبارهعو کردمو کمی آرایش کردم ، موهامو باز گذاشااتمو روی شااونه ام لباساامو

ریختم... کمی عطر زدمو از اتاق بیرون رفتم... انتهای راهروی اتاقم رسیم که.... به

جلوم سبز شد.... رادین اخم ای در هم و نگاهی طلبكار! با

که پساار حاج فتوحیه و مثل اون همیشااه طلبكار... و مثل پروانه از خود حقا راضی و از خود متشكر!

به تبم اون اخم کردمو نگاهمو تو چشم هاش دوختم... منم غلیظ تر شد.. اخمش

سالمتو خوردی ؟! - خودت چی؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 215: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

215 و تیشهسنگ

من مردم ، اصولن وقتی میام زنم باید بیاد استقبالمو بهم سالم کنه! - برو بابا... مردم!... بابا مرد... -

غلیظ تر شاااد.... با قدم بلندی فاصااله ی بینمو نو از بن بردو مقابلم اخمش کشوند... ایستاد... مچ دستمو گرفتو منو به همراه خودش به سمت اتاقم

اتاقمو باز کردو با یك حرکت پرتم کرد تو اتاق... در اومد تو اتاقو درو بست و قفل کرد... خودشم

سختی خودمو نگه داشتم تا نیوفتم... بهصبانیتم ستم خارج ع شت کنترلش از د صدایی که دا سید... با به حد عال ر

میشد بهش داد زدم ، پرو پرو اومدی جایزه هم بگیری! هوی.. چته ؟! خیلی کارخوبی کردی - هوی تو کالت! درست حرف بزن لیدا.. نیومدم برا دعوا... -خدا رحم کنه ، اگه برای دعوا اومده بودی چكار میكردی؟! این مساااالمت -

آمیزته دعوات چیه ؟!سااه روزه ول کردی رفتی.. زنگ میزنم وسااط حرفم قطم میكنی... اومدم از -

یارم ک نت کوچیكم میكنی.. هر چی هم دلت در ب ما ما م محلیم میكنیو جلو مامان بنده خدات صاادات میزنه محل نمیذاری! خودت بودی چكار میكردی

؟!من اگه جای تو بودم روم نمیشد تا ده کیلومتری اینيا بیام ، چه برسه به اینكه -

بیام زل بزنم تو چشم طرفو خط و نشونم بكشم! دمی بهش نزدیك شدمو تو صورتش خیره شدمخشم نگاهش کردم.. ق با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 216: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 216

از این دمدمی مزاج بودنت بیزارم.. از اینكه برای رساایدن به خواهش دلت پا -رو خیلی چیزا میذاری چندشم میشه ، از اینكه یه روز میگی خواهرمیو یه شک

میای سراغم متنفرم.. حالم ازت هم میخوره! خونسردی نگاهم کرد.. با تموم شد؟ -دید حرفی نزدم جلوتر اومدو مچ دسااتمو گرفتو منو به ساامت تختم برد ، قتیو

خودش نشست و با فشار آرومی به دستم ميبورم کرد کنارش بشینمست نبوده ، ما دوتا آدم - ست نبود ، ولی رفتار تو هم در شک من در رفتار اون

کساای عاقل و بالغیم ، میتونیم مشااكالتمونو خودمون حل کنیم.. طوری که متوجه نشه بینمون شكرابه.. هان؟!

بيای جواب دادن در سكوت نگاهش کردم.. بازمببین لیدا... تو زن منی.. بخواهیم یا نه همینه.. زنمی! منم دروغ چرا ، دیگه -

حس برادری نسبت بهت ندارم.. دلم میخواد مثل یه خانواده ی واقعی باشیم... ی نه زنم ب یام خو ظایف دلم میخواد وقتی م به و بالم ، دلم میخواد اد اسااتق

شدن من اره بدیو ارشوهرداریت برسی ، تمكین کنی... نه اینكه با هرب نزدیك تیشه بگیری!

من وظیفه ای در قبال تو ندارم... تو... تو یه آدم دمدمی مزاج بی غیرتی... یه -یدونی.. فقط میخوای عاطفه نم که هیچی از احسااااس و گذرون آدم خوش به به من ، با الناز و نزدیك شااادنت کارت پیش بره... مطمئنم کات کردنت

خاطر کارخونه ایه که بابات هنوز به نامت نكرده!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 217: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

217 و تیشهسنگ

الناز داره ازدواج میكنه ، منم ازدواج کردم.. شاید سرنوشتمون این بوده ، باید - باهاش ساخت.. نمیشه که با تقدیر جنگید ، میشه؟!

با عشا چی میشه؟! -شدم ، خوبه اونی که بین - شقت یه جوری حرف میزنی انگار من مانم تو و ع

منو عشقم اومد خود تو بودی! همینه دیگه ، همیشه طلبكاری... همیشه خودرای بودی ، مثل پدرت! - بهتر از اینه که مثل تو ترسو باشمو بچپم خونه ی بابام! - ت بیوفته!از ترس نبود ، دلم نمیخواست نگام به ریخت -شده ، - صابت آرومتر ستی بریو منو نبینی... االنم اع شه بابا ، قبول... خوا با

منم قول میدم تا خودت نخوای نیام طرفت... خوبه؟! میفهمی چی میگی رادین؟ منظورت چیه؟! -یای... من نمیگم - با خودت کنار ب ماه وقت داری تا یك منظورم واضااحه!

ستت دارم ، نه! از ا ست.. ولی نمیتونم بی توجه ازکنارت بگذرم.. دو ین خبرا نییعنی هیچ مردی نمیتونه از کنار زن نوشااگلی مثل تو که زن خودشاام هساات

بگذره... درست نمیگم؟! فقط به فكر دل بی صاحابتی!.. پس قول و قرارمون چی؟! -تو زبیخیال! یه حرفی زدم.. حاال نظرم عو شااده.. نكنه توقم داری بگذرم ا -

دو دستی تقدیم اون کارگردان جلف بكنمت ؟! من نمیتونم... اگه برات سخته برو زن بگیر! -ندن ، منم همین - تا! مردم تو یكیش مو تا دو ته؟! دو گازم گرف گه خر زن؟! م

طور.. اون وقت برم زن بگیرم ؟! این بحثو تموم کن.. تا االنم زیادی به دلت راه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 218: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 218

داداشاامه ، نامردیه بهت سااخت بگیرم ، اما من مردم.. اومدم.. گفتم دلت با بریم! شنمیتونم ببینمتو انگار کنم که ندیدمت! پاشو بپو

:رادینجلوی خونه پیاده کردمو خودم به سمت کارخونه رفتم.. خیلی حرفها با لیدارو

بابا دارم ، باید جواب حرفای دیروزشو بدم.. به حرفای دیروزش فكر میكتن آتییش میگیرم.. وقتی

انگار دو روزه زنت ول کرده رفته؟! - رفته خونه ی باباش یه آب و هوایی عو کنه! -تابلوئه رفته قهر.. خيالتم نمیكشاااه ، فكر کرده بچه - برو خودتو رنگ کن!

ست ، ازدواج دومشه هنوز شوهرداری بلد نیست! ی بح ندارم!بیخیال بابا ، حوصله -شم - شوهر شه ، شت با صله ی چی داری ؟! خونه ی زن باید براش به تو حو

شه شتش جهنم ب شده که زنت ازت فرمان نبره و به خداش... حاال چی باع ید هرچی با نه بره.. که قهر ک بدی قدر بهش رو ید ان با براش؟! اصااال چرا

بلد نیسااتی زنتو شااوهرش میگه گوش کنه! همینه دیگه... همینه! بچه ای... کنترل کنی!

شوهر خدای زنه دیگه چه - ستانیا حرف میزنین ؟ بس کن بابا! چرا مثل هندو صیغه ایه ؟!

آره دیگه ، از وقتی این زنا تو خیابون جار زدن حقوق برابر حقوق برابر شااما -مردا پخمه شاادین! نمیدونین مردونگی یعنی چی! چشاامتون به دهن زنتونه...

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 219: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

219 و تیشهسنگ

شتن.. تا حاال کاش شنوی دا شیدن ، یه ذره ازتون حرف با این همه بیگاری ک !میگیرنآرنيتونو عسل میكنین میذارین تو حلقشون ، بازم گاز

میبینم چقدر مامان از شااما حرف شاانوی داره! یه جوری حرف میزنین انگار - مامان مثل بنده کلو دستتون وایمیسته!

صلحت مامانت زن عاقلیه ، منم چون میدونم - صالح و م عاقله تو کارا ازش میخوام..

آهان ، اون وقت کيای دنیا گفته خدا با کساای مشااورت میكنه؟! خدا دانای -کله ، احتیاج به مشورت نداره... اشتباه نمیكنه.... تمام دنیارو با تدبیر آفریده.. چطور به خودتون اجازه میدین خودتونو که ساارتاپا ایرادین با خدا مقایساااه

نین؟!کاسااتغفرا.. من کی خودمو با خدا مقایسااه کردم ؟ من فقط میگم زن باید از -

شااوهرش مثل خدا فرمان ببره.. حاال بگذریم.. گفتم بیایی تا تكلیف کارخونه هارو معلوم کنم!

زادی بعد رز این همه تنش تو جونم نشست ، ولی با حرف بعدیش به کل شوق شوقم که رقت هیچ ، عصبانیت همه ی وجودمو گرفت..

باید بچه دار شااید... من نوه میخوام ، هر وقت برام نوه آوردی منم کارخونه - رو به نامت میكنم!

چی ؟! بازیتون گرفته؟! شماکه نوه دارین! - اون بچه ی رامینه ، دلم میخواد بچه ی تو رو هم ببینم!دارم ، ولی - شرمنده بابا ولی من یه بچه دارمو دیگه هم بچه نمیخوام! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 220: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 220

بیخود.. مگه دساات خودته ؟! با زنت درساات رفتار نمیكنی...هنوز با اون -ته... فكر که از خونه قهر کرده و رف دختره مراوده داری.. زنتو عاصاای میكنی

شك ندارم میخوای کارخونه به نامت کردی نمیفهم سوار کردی؟ م چه کلكی شد قید همه چیو بزنی!

نخیر این طور نیست ، النازم داره ازدواج میكنه ، پس نگران نباشید... -ا؟ باالخره دساات از ساارت برداشاات ؟ خک ، بازم جای شااكر داره.. کلی -

ه اعصاب نداشتم حرص و جوش خوردیم تا لیدا اینی که االن هست شد ، دیگ یه دختر نابلد دیگه هم عروسم بشه و منو مامانتو عذاب بده!

به همه چی تموم بود ، - یه جوری حرف میزنین انگار لیدا چطوری بوده! خو چه از نظر زیبایی ، چه از نظر تحصیالت و خانواده!

ار زنیت چی؟ داشت؟! ... نداشت!... منو مادرت این لیدا رو خانوم و عاقل ب - آوردیم ، برای همین میگم بهترین زن برات همینه!

خک منم که گفتم چشمو گرفتمش! -گرفتی ، ولی چه گرفتنی... هیچ فرقی با نگرفته نداره...خوشاام نمیام احما -

فر بشاام...هر وقت بابا شاادی بیا کارخونه اتو به نامت کنم.. دیگم بح نكن!

اشته باشم ، شاید مشكل داشتم و نابارور اصال شاید من توانایی پدر شدنو ند - بودم ، این چه حرفیه شما میزنین ؟!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 221: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

221 و تیشهسنگ

شو - شه... بدون هیچ ایراده و توان سل من... ناقص نمیتونه با سر من... از ن پداره برای من وارث بیاره... رامتین جای خود ، پسر تو هم جای خود... برو زنتو

بیارو امنم بح نكن!.........

دیروز تا حاال صدبار به حرفهاش فكر کردم... صدبار خشم همه ی وجودمو ازشته رو تو چنگم گرفتمو تا جا داره گرفت.. مثل همین االن که فرمون بخت برگ

فشارش میدم! بیا بشین رادین! -

سی خک ست ، به هرحال تنها ک سخت نی شخیص اینكه من اومدم خیلی ، ت د اتاق حاج فتوحی بشه منم!که جرأت میكنه بدون اجازه وار

سالم آقا جون! - رو لبش نشست و سرشو بلند کرد لبخند

هروقت کارم داری میشم آقاجون ...آره؟! -ندگی خودم هنوز معلوم نیسااات ، - فاتون فكر کردم... تكلیف ز به حر من

نمیخوام یه بچه رو هم اسیر این زندگی سر در هوا کنم!صل مطلک... هولی انگار ...بچه دار شید تكلیفتونم چه سریم هم رفتی سر ا -

با خودتون معلوم میشه... پسر جان ، من این موها رو تو آسیاب سفید نكردم... حرف که هیچ ، نگاه به جایی کنی من تا ته مغزتو میخونم!

پاش - ید با بار حرف زور نمیرم... قول دادین کارخونه امو میخوام.. زیر من وایسین!

ه ریگی به کفشت نیست ، پ چرا از بچه فراری هستی؟اگ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 222: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 222

چون برام زوده که پدر بشم! -هیچم زود نیست... اتفاقا برخوردت با رامتین نشون میده که وو یه پدر نمونه -

ای! آ قربون دهنت آقاجون... رامتین پسر منم هست خک! -سرته - ست میگی ، رامتین پ صال تو در ،.... من یه نوه هرکس بيای خود... ا

ی پسااری دیگه میخوام.. یه داداش برا رامتین میاری ، منم کارخونه رو به نامت میزنم!

بیا درستش کن! حاال رو صندلی بلند شدم... ازآقاجون ، قربون ساایبیالت برم ، آخه این چه حرفیه شااما میزنین ، گیریم ما -

یست!بچه دار شدیم ، دیگه پسر دختر شدنش که دست ما نتا ساااال دیگه همین - دیروز بهت گفتم مونده بری دوا درمون کنی ، میكنی

موقم بچه دار شین.. حاال میگم مونده بری دکتر میری تا پسر دار شی!... حاال اگه بازم با همه ی تالش تو بازم بچه دختر شااد ، دیگه خدا خواسااته و ماهم

شاایرینه ، هرچند که امتما برراضااییم به رضااای اون... اتفاقا دخترم ندارم ، ح داشتن دختر تو وضم نابه سامان جامعه یعنی مكافات و دردسر!

من هرچی میگم نره ، شما میگین بدوش! -درساات حرف بزن رادین ، صاابر منم حدی داره... حرف من یكیه ، دوتاهم -

نمیشه ، دیگه خود دانی! بله حرفای شما یكی یكی اضافه میشه! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 223: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

223 و تیشهسنگ

ی نمونده برو منم به کارم برسم!اگه حرف -مشاات کردمو نفس عمك کشاایدم.. هرچی باشااه پدرمه و احترامش دسااتمو

واجک! فعال هم اون سواره ستو من پیاده ، پس باید کوتاه بیام..باشه آقاجون ، اینبارم شما بردین ، ولی یادتون باشه اگه بچه دار شدمو باز یه -

میزنمو میرم!شرط دیگه گذاشتین قید همه چیو رفتارت با زنت درسااات بود ، منم انقدر طولش نمیدادم... حاالم برو دنبال -

زنت تا دیر نشده! صبح رفتم آوردمش.. - باریكال... راه افتادی! برو ببینم چكار میكنی... - حرفش لبخند رو لبم نشست.. خداحافظی کردمو از کارخونه بیرون زدم... از

ظهر شاااده ، بهتره برم یه رسااتورانی جایی ناهار بخورمو یه کم به فكرم خک سروسامان بدم ، بعد برم خونه...

ساعت هشت بود که راهی خونه شدم.. جالبه این همه ساعت گذشته ، حدود لیدا یه زنگ نزد بگه کيایی!

شه زنمه و من خک ست بیارم... هیچی نبا شو بد محتما خیلی دلگیره... باید دلیه کم مهرش به دلم افتاده و همچین بی میلم نیستم نسبت بهش... شاید حا ا

آقاجون باشه... راه یه گل فروشی دیدم... بد نیست برای شروع! سر

شینو سید چه ما سوال مغازه دار که پ شدم ، با شی پارك کردمو وارد گلفرو گلی میخوام ، آه از نهادم بلند شد..

چی بگیرم ؟! حاال

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 224: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 224

چه گلی دوست داره ؟! یدال خاك بر اون سرت رادین ، که نمیدونی زنت چه گلی دوست داره... ای

شقه ، زنها هم که از بیخیال شونه ی ع سرش بگیرم... به هرحال ن بذار اینبار رز این لوس بازیا خوششون میاد...

گل تزئین شده رو دستم گرفتمو با لبخند به سمت ماشین رفتم... دسته :دالی

درست کردن شام بودم که صدای در اومد.. از آشپزخونه به راهرو سرك مشغولشده.. ظهرم صبح که رفته خبری ازش ن شیدم... رادین بود ، چه عيک.. از ک

خونه نیومد..از قیافه ی مثال مظلمش که دستاشو به پشتش گرفته بود ، گرفتمو مشغول نگاه

کار خودم شدم..قدم ها و نزدیك شدنش رو شنیدم.. محل نذاشتم... دستش رو شونه ام صدای

شت جلو شو از پ صورت ضربان قلبم اهمیت ندم... سعی کردم به ست... ش ن آوردو کنار صورتم قرار داد.. صداش نزدیك گوشم شنیده شد..

خانمم با من قهره؟ - !.... خانمم؟ چه حرفا.. این رادینه ؟!بله؟

به ساامتش برگردوندم ولی چون یه دفعه ای بود ، پیشااونیم ساارعت ساارمو به خورد به بینیش...

از شونه ام برداشتو بینیشو ماسار داد.. دستشو وای ببخشید.. حواسم نبود ، دردت اومد؟! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 225: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

225 و تیشهسنگ

کشتی منو دختر... حاال دماغم بشكنه تو پول عملشو میدی؟! گذشته از اون - اولش عمل کنه؟!، دکتری پیدا میشه که اونو مثل

لحن لوس و اوا خواهری حرف زدنش خنده ام گرفت.. نتونسااتم خنده امو ازبا نده ام شااادو به کيو کوجه شااادن لبم ختم شاااد.. متوجه خ هار کنمو م

خوشحالی گفت: خندیدی.. خندیدی ، پس دیگه آشتی هستی! -

جوابشو بدم که یه دسته گل رز جلوم ظاهر شد! خواستم م ماسید...تو دهن حرفم

میخوام یه شروع نو داشته باشیم... میخوام مرد خونه ات باشمو تو هم خانوم - خونه ام... از این همه بالتكلیفی خسته شدم... بیا از نو شروع کنیم..

نگاهش کردم.. چی میتونستم بگم ؟! فقط یحرفایی که تو دلم بودو گفته بود.. همه ی خواهش دلمو.. سكوتم طوالن تمام

شد که با لحن غمگینی ادامه داد..خسااته ام لیدا.. درکم کن.. زن دارمو انگار زن ندارم ، بچه دارم اما فقط یه -

عمو هسااتم.. اصااال ما هیچ.. به رامتین فكر کن.. این بچه االن متوجه چیزی شد چطور میخوای رابطه ی منو خودتو براش سال دیگه که بزرگ شه.. چند نمی

سااختش انقدرتوضاایح بدی؟ بگم عموشاام و به ظاهر شااوهر مامانش؟! چرا میكنی؟ بذار مثل یه خانواده ی واقعی زندگی کنیم ، منو تو و رامتین.. با هم..

هان؟!ماد کنم.. منم یدونم چرا نمیتونم بهش اعت دلم همینو میخواد.. ولی... ولی نم

ته دلم بهش قرص نیست.. نمیدونم.. نمیدونم با خودم درگیرم..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 226: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 226

باهم بودنم - که ازدواج کردیم ، از ون چیزیو از دسااات نمیدی... من دلم ما میخواد با زنم باشم.. نه اینكه به فاصله ی یك اتاق و دیوار ازش جدا باشم..

پس الناز.. -اون برای من تموم شاااده.. داره ازدواج میكنه و منم عاشااقش نبودم.. فقط -

دوستش داشتم.. یه دوست داشتن ساده.. پس از طرف من دنبال بهانه نباش.. اگه خودت دلت با کس دیگه ایه حرف دیگه اس!حاال

نه ، نه کسی در کار نیست فقط.. - فقط چی؟ راحتم کن لیدا.. میذاری مردت بشم؟! -ست و تو ش صورتم ن ستش رو شقم غالبه.. د شدم... ترسم بر ع نگاهش خیره

نگاه منتظرشااو به لبام دوخت.. منتظر بود... بیشااتر از این منتظرش نذاشااتم.. بخند زدمو با گفتن باشه فاصله بینمونو از بین برد...ل

خيالت خودمو عقک کشیدم.. با تعيک نگاهم کرد.. مطمئنم صورتم سرش باستش شوهرم بوده.. هرقدرم که دو شه رادین یه زمانی برادر شده.. هرچی نبا

داشته باشم نمیتونم به این زودی چشم رو خیلی چیزها ببندم.. به سمت سینك چرخیدم..دزدیدمو نگاهمو

میشه.. میشه رامتینو بیاری؟ شام آماده ست! - اگه برای فرار نیستو فقط برای خوردن شامه آره.. -

طولی نكشید.. پر سرو صدا برگشتن.. رامتین با وجد داشت از کارهایی رفتنش که امروز کرده براش میگفت..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 227: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

227 و تیشهسنگ

گاهش دلخوره... به گاه کردم.. حس کردم ن حت رادین ن نارا دلم نمیخواد شدن نگاهمون بهم دلم بیش از قبل لرزید..نگاه دزدیدمو ببینمش.. با طوالنی

تیر خالص رو زدم.. رادین.. - جانم؟ - تا من میزو میچینم شما برو وسایلتو ببر اتاقمون! -

حالتشو ببینم ، اما صدای شادش گویای حس خوبش بود.. برنگشتمآروم آروم نی... رادگذرهیم نیماه از صاالح منو راد کیبه روی جفت چشااام! -

وجودمو مال خودش کرد... یشد و آرومتر از اون همه کیبهم نزدد و بع كنهیم دایپ انیتو خون جر واشی واشیکه مونهیمخدر م یماده هی مثل

گذشتن ازش مثل جون دادنه..گه بخواد م نیماه راد کی نیا تو که ا بت کرده ثا نهیبهم یبرا یمرد خوب تو

همسرو پسرش... یهمسرش باشه.. برا دوستش دارم و جونم به جونش بند شده... شیاز پ شیب

يک انگ آرامش مام ا زهیخونه مون تع رو یو روح یآرامش جساام نیو من ت ...نمیراد ونیمد

.. نهیو نگاهش پر از تحساا كنهیباهام رفتار م یشااتریشااوهرم با محبت ب پدر میخانواده تو ت یاعضااا یهمه نباریچون ا دهیم ریم کمتر بهم گمادرم شااوهر

منن..کرده اریفعال پروانه خانم سااكوت اخت نیو هم حاج محمود... بنابرا نیراد هم

..كشهیرو م رویو با چشماش برام ز

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 228: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 228

شحالمو شحال نیا خو شده... مگه یخو سرم هم منتقل شیزن از زندگ هیبه پ ؟! خوادیم یچ

س بيز صدا یبرا دنشیکه تپ یا نهیآرامش و شه و یتاپ تاپش نيوا یاون با دوستت دارمو تو گوشهاش زمزمه کنه...

ین زماناز او شتریب ی... خوشبختم.. حترهیلحظه هم از لبم کنار نم کی لبخند زنده بود... نیکه رام ی، ول نهویمتعلا به اون م شهیقلبم هم یگوشه هیبودمو نیکه عاشا رام درسته

از حدش مقابل خانواده اش بارها شیبه خاطر سااكوت ب نیبا رام یتو زندگ... حرف حرف نیراد ینقص شوهرم بود...ول نیاشک مهمون چشمام شد و ا

شق شه.. کله صوص نیو ا هیمثال زدن شیخود ند چ هر.. كنهیجذابترش م تیخ نی. اما همکالم بودنش حتما به ضاارر منم خواهد شااد. کیو یليباز نیکه ا

س دهیکه اجازه نم ص شیزندگ یدخالت کنه و خودش برا شیتو زندگ یک میمت مثبته.. نیپو کیمن یبرا رهیگیم

داریو اشاره اش ، از خواب ب یانیانگشت م نیروز صبح با نگرفتن صورتم ب هر ...رمیبه خواب م میشونیآرامش رو پ ایو هر شک با تزر شمیم

شقانه اش ب یها نيواها یتازگ ست شتریشده... انگار هرروز ب شتریعا ه ام دلب ...نهیریمن ش یچقدر برا نیوا شهیم

... شهیکم کم داره به درد عشا گرفتار م دیشا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 229: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

229 و تیشهسنگ

ش یشک قبل از خواب از خاطرات نوجوون هر شيو یطنتهایو شییدوران دانسادت قلبمو نوازش م میت ی.. گاهگهیم شكر م كنهیح که منكیو تو دلم خدارو

فقط دوسال دانشگاه رفته...رو امضااا یمنم کارمو کم کردمو فعال قرارداد هیخوب و عال یکه همه چ حاال

...خونمیرو از نگاهش م نیراد تینكردم و رضاه رو بسشتر ب یو شوهر دار یهنرم تو خونه دار رسمویبه خودم م شتریروز ب هر

....یتو معرکه ا گهیو م شهیم ریکه غافل گ ی.. جوركشمیرخش م کیشوهرم... یها فیاز تعر شمینو بالم ذوق زده م یمن مثل دختر بچه ها و

نكهیبر بچه دار شاادن شااروع شااده... با ا یمبن نیرادیهفته ساات که زمزمه هانها نباشه ت نمیداشته باشم تا رامت گهید یبچه هی خوادیعاشا بچه هستمو دلم م

ندارم... یموضوع حس خوب نیچرا نسبت به ا دونمینم ی، ول یهم نداشااات ، ول یزندگ لیتشااك یآمادگ نیما زوده... راد یبرا یلیخ آخه

کنه... نتریسنگ تشویولیمس خوادیحاال مسخته... از طرف درکش ض نیبه ا یبرام به ادیدلم نم یو از طرف ستمین یامر را

...بچه دار شدنمون معقوله یبرا لشینه بگم..مخصوصا که دال نیراد یساا ریتو ساان ز یهر چ یو نه سااالته ... حاملگ سااتی، تو االن ب دایل نیبب -

و ذرهگیه سااال م یتو باردار بشاا مویاقدام کن میباشااه بهتره... تازه تا ما بخواهر.. طو نیساله... منم هم کیو یس یشیم ادیب ایساله. تا بچه دن یس یشیم ..دمیپدر شدنو نچش یو نه سالمه و هنوز طعم واقع ستیب

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 230: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 230

ست دارم ، ول تنویکه رام یدونیخوب م خودتم سر خودم دو به هر حال یمثل پ، میداشااته باشاا تنیرام یایكیبچه مثل کوچ هی خوادی؟ دلم م یآخرش که چ

بود؟! یچقدر خوشمزه و خوردن ادتهیسات نیرامت ادی با سا ست... اما االن وقت اح ش ، تسیشدن ن یلبخند رو لبم ن برم.. شیبا عقل پ دیبامورد تو کامال حا نیو در ا خوادیخودتو م یدلت بچه دونمیجان ، م نیراد -

به رامت هی ی.. ولیدار طه نیکمم با منو هضاام یفكر کن.. اون هنوز راب تو چه ب هی ی! اون وقت پا خوابهیتو اتاق تو م ادیچرا عمو م پرسااهینكرده... هنوز م

ه !پسرم ساخته بش یبرا یهولچند مي یمعادله هیباز بشه که مونیهم تو زندگ ..دمیم حیتوض نیرامت یمن خودم برا -رکش بزرگتر بشااه ، د تنیکم رام هیکم بگذره.. هی؟! بذار یدیم حیتوضاا ویچ - بشه ، اون وقت... شتریبو شاااهیمنطا م یکه ب ییوقتا ی... مثل همه یحرفم اومد.. با اخم و جد نیب

شهیقابل تحمل م ریغحا من باشااه که دلم بخواد بچه نیا كنمی... فكر مخوامیمن بچه م دا،ینه ل -

ریبچه دار شاادنمون د یبرا گهیامو ب*غ*ل کنم... از کيا معلوم چندسااال د نشده باشه ؟!

ندارم ! ی؟! من االن آمادگ یتو اصال درک ندار -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 231: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

231 و تیشهسنگ

ه آماد یلیخ نی؟! مگه ساار رامت ینآپلو هوا ک یخوای.. مگه مخوادینم یآمادگ - یواخی... نكنه مشكل منم و نم ی؟ تازه اون موقم کم سن و سالتر هم بود یبود

؟! یاز من بچه دار شبه حر ی... من وقت نیراد یگیم یبفهم چ - جازه دادم یوارد بشاا ممیبه تو ام همسر... به نا ی... معنایکرد دایبرام معنا پ یعنی.. یفرق دار هیبرام با بق یعنی

طرفت؟! امیباع شده ب ازمین ینكنه فكر کردشو ست ش د صورتش ک شده.. انگار دویبه سالن راه رفت... کالفه چند قدم تو

بروز بده.. خوادیکه نم داستیپ ی.. ولبرهیموضوع رنج م هیداره از هست که الزم باشه من بدونم؟ یزیچ ن؟یراد - ، كنهیم یامتناع کردنت منو عصااب نیا یول ، سااتین یزینه.. نه... چ ؟یچ-از اون بچه دار بشاان... خوانیدوساات نداشااته باشاان نم ویزنها اگه مرد گنیم

توهم از من... دیشا یبردمو دسااتمو به معن نیندادم ادامه بده.. فاصااله امونو با چند قدم از ب اجازه

سكوت گذاشتم رو لبش.. وقت.. چیه ن،ینگو راد نطوریوقت ا چیه - ...یخوایهستم که نم یپدر بد دی؟ شا میمگه من مرد بد ه؟یپس دردت چ -

عاشا یزنها ی... مثل همه شهی، نه قانم م ادیحرف خودشه.. نه کوتاه م حرف کوتاه اومدم.. فتمویخواست شوهرمو پذر ایدنشه راد - شدنمون یمنم حرف یخوایم نطوری، اگه تو ا نیبا ندارم.. اگه بچه دار

شک نكن یکه تو منو باور کن شهیباع م سم سا که نمكیمن قبول م یو به اح بشم... نیمطم خوامیم زیچ هی... فقط از میبچه دار ش

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 232: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 232

نگاهم کرد که ادامه دادم.. یسوال ..ای یبچه ا نی؟ از دوست داشتن خواهان ا هیحس تو نسبت به من چ -شتنه.. من مرد ند !ه؟یچه حرف نیا - ست دا ، مستین یدیبد دیمعلومه که از دو

امخوی.. مییخود تو ایدن یمادرها نیاز بهتر یكیبهت عالقه دارمو شک ندارم چیه گهیمحكم تر بشاااه... اون موقم د مونیزندگ یها هیتا پا میبچه دار بشاا

شكل شتنم ب كنمیو بهت ثابت م مونهینم یم ست دا رو مرزه.. فك حدو یکه دو ...میكنیم یباهم زندگ یتنش چیو بدون ه شهیکمتر م المونیخ ؟! یگیم نطوریروته که ا ی، مگه االن فشار نمیصبر کن بب -بابا ، چه فشاااار - نه تداوم خانواده امونه.. ین.. .. منظورم کاملتر شااادن و ؟! هیادیز زیمرد خونه بشمو روزمو با زنو بچه هام شک کنم.. چ خوامیم نه ! -

: نیرادمن خلا یزنو برا نی... اصال انگار خدا اشمیم دایل ی فتهیش شتریبه روز ب روز

کرده.. و گشااتمیجورواجور دنبالش م یکه مدام تو دخترا ی... همونخوامیکه م همونه

نكردم... دایپ ا میگردیدر خانه و ما گرد جهان م اریقول معروف ه به

که یتا به خونه برم.. به خونه ا دمیکارخونه رو زودتر انيام م یروز کارها هر چشم به راهمه... یروزها زن نیا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 233: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

233 و تیشهسنگ

یول گفته... یپوست دیکه دوستم داره.. خودشم چندبار ز داستیچشماش پ ازساعت و اون یگاه سمت اون شتیوقتها ذهنم به متعلا دونمی.. نمرهیم اددان ز کیمثل دای.. اون موقم لساااتیه مهم نبود ی، هر ک الیخیبوده.. ب یبه ک

.. ودی دهیندببنده.. از من که محبت یميرد بود.. حا داشاات که دل به کساانایمطم بت نم ن که تو خونه اش مح بت رونی، ب نهیبیزنس بال مح از خونه دن

..گردهیمبا مهم که قدم هیاالنه به من ی.. اون زمان تعهدادیساامتم م هیقدم من ده

فرق یاالن... همه چ یخودم نخواسااتم که داشااته باشااه.. ول یعنینداشاات.. مه عادالتم تو زندگ یکرده.. ه باتم غلط از آب در همی یم حاساا خورده.. م

اومده...االن اگه نشه هم مهم یزودتر کارخونه ام به نام خودم بشه ، ول خواستیم دلم

. فقط .ستیهم برام مهم ن ایمشت خاک از دن هینداشتن دای.. با داشتن لستین داشتن اون برام مهمه...

ستش دارم... فكر نكنم تو دن یلیخ س چیه ایدو ست د دایل یرو به اندازه یک و داشته باشم...

یاض... قلبا رمیمضاعف شد که ازش خواستم بچه دار بش یداشتنم وقت دوستبه خاطر خوشااحال کردن من... رضاااا ی، ول ودین داد... تیبه خاطر من..

که بارداره... مهیماه و ن کیداد که مادر بچه ام بشه.. و االن تیرضاسر درد داره و برا ادیتهوع ز حالت سك یداره... دردش ، به خاطر بچه اش نیت

و رهیتا سرش آروم بگ خورهی.. قرص نمخورهینم یمن.. قرص ی.. به خاطر بچه ..گذرهیخودش م فرزندش از یشک راحت بخوابه... به خاطر سالمت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 234: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 234

قشنگتر از مادر هست ؟! ایتو دن واقعا وجود داره ؟! یتر از رفتار مادر خالصانه

و شنیمادر م یکه زنها وقت نهیهم یدونه ست... برا هی.. هیكی.. نداره... مادر نه ...كننیخودشون م ی فتهیمردو ش شتریب كشنیگذشتشونو به رش شوهراشون م

درد ندارم.. گهیمهربون من که درد داره و به من م یدایمن... مثل ل یدایل مثل خوبم... گهیبده و به من م حالشنشاام...با داریکه من ب كشااهیو مدام تو اتاق ساارک م رهیتا صاابح راه م شااک

ساد رو خورمیکه م یتكون نیکوچكتر شهیتخت دراز م یم و دارهیکه نفهمم ب ك بد خواب نشم..

به خواب هیو تا نخوا شاامیم داریتخت ب یش از روکه با بلند شاادن نهیهم یبرابه روش نم اشاااهیمهربون نیهم ی.. براادیچشاامم نم یتا برا دارمیب ارمیکه

نشه! تیمراعات کردن من خودشو به خواب نزنه و اذ باشه ! یا گهید زیچ تونهیکارا بيز عشا م نیا یمعن مگه

....كنهیم دادیرفتارش ب یاز همه عشا زنم... یو مادرانه ها یزنانگ یعاشقشم.. عاشقش شدم... عاشا همه منم

شدم... داریتكون خوردن تخت از خوابب با ... مگه ساعت چنده ؟رفتیم رونیشده بودو داشت از اتاق ب داریب دایل

سل یکه رو یساعت به ش یع ص شیکنار تخت بود نگاه کردم.... بح صبحه... شده ؟! داریچرا ب یزود نیبه ا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 235: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

235 و تیشهسنگ

ودو ... پشتش به من بومدیرفتم.. از آشپزخونه صدا م رونیشدم و از اتاق ب بلند ..گشتیم یزیدنبال چ خچالیداشت تو

ندتا چ دویکشاا یبلند نیموهاش فرو کردم... ه نیدسااتمو ب سااتادمویا پشااتش دنمیبه ساامتم... با د دیچرخ میکه دسااتش بود از دسااتش افتاد...ساار یپرتقال

..دیکش ینفس راحت ..می؟! ترسوند نیراد ییتو - ؟! كنهیدست تو موهات م یچرا؟ مگه بيز من کس -سخره ... - ست زد کیدفعه حس کردم هیم شتمه و بعد که بهم د مردم از یپ

! یترس... توکه خواب بود بشه و من از خواب نپرم ؟! داریمن ب یموش موش شهیمگه م - ؟! یگرفت ادیحرفا نیتاحاال از ا ی؟! از ک یموش موش - ! تیاز دوران طفول -

ختمیآب براش ر وانیل هی... دمشیکنار کشاا خچالی یگرفتمو از جلو بازوشااو بستم.. خچالیدادم دستش و در

!؟یشد داری.... چرا انقدر زود بادیبخور نفست جا ب نویا نیبش - کنم !مال شوهرم صبحانه درست خواستمیبابا ، م یچیه - درست ییچا هی ؟یشد داری، پس چرا انقدر زود ب زمیکار هرروزته عز نكهیا -

داریب خوادینم گمینداره ! خودمم مونم درسااات کنم.. بهت م یکردن که کار !یدی.. گوش نمیبش .. نمیشاهانه بچ زیم هیبرات خواستمیمثال م - شاهانه ؟! زیم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 236: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 236

داریروزم من از خواب ب هیکاش یمگه نگفت میدیدیکه م لمهیتو اون ف شکید - صبحانه ؟! یبرا رامهیپذ یشكل نیا زیم هی دمیدیم شدمویمشم م - ش یول اد،یهان... خک گفتم... خو شمم ینگفتم تو زحمت بك که ! چ

..میایم میخوریمفصل هست ، م یرستوران همه چ برمتیکور م یبر یخوایخودم برات درسااات کنم... دوما ، شااما م خوادیاوال که دلم م -

رتقال آب پ هینداره ، ی.. کارشااهیم رتید مییایرسااتورانو ب میکارخونه... تا براملت درساات کنم و کره و مربا و عساال و خامه رو هم هیو رمیبگ خواسااتمیم

!اتدرست کنم بر یخوایهم م سی.. البته اگه سوسزیرو م نمیبچ ؟! یدرست کن یخوایمن م یبرا نارویا یجانم؟! همه - بله! - من قراره همه اشو بخورم ؟! یعنی - بله ! - ؟! یوفتیبهتر بدم که تو هم تو زحمت ن شنهادیپ هیاممم... - بگو.. - ! یکه خوشمزه تر خرمیاونا تو رو م یبيا - ؟! یچ -ست تعيک کنه تا سمتش رفتمو مثل پر کاه از رو ایخوا سن یبخنده ... به زم

نیلباشااو بهم فشاارد تا از صااداش رامت یبلندش کردم... خواساات بخنده ، ول نشه.. داریب

و زمزمه کردم.. دمیگوشش رو ب*و*س کنار

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 237: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

237 و تیشهسنگ

اتم ! وونهید - تو چشمام جوابمو داد.. یا رهیکردو با نگاه خ یپر عشوه ا ی خنده

شک ندارم ! تیوونگیبه د -که خرج من کرده و از ییها یهمه دوست داشتن نینگاه خاص و ا نیا دنید با

شدو از صدبرابر سونه ولتار برقم سته ام بر خوابش به خاطرم زده تا منو به خوا خوردن صبحونه گذشتم.. ریخ ! خوامیصبحونه خودتو م یمن سر حرفم هستم ، بيا - ..شهیم رتید نیلوس نشو.. بذارم زم - سرت ! یفدا - ! یبر رید شهیبابات ناراحت م - رفتن عادتمه ! رتریساعت د می...ناریبهونه ن - ! نیراد الیخیب -شوهرت نه ن - متفاوت کردم یصبحونه هی... من امروز ه*و*س اریرو حرف !

...فتهیش شتریاتاق بهانه آوردو ناز کردو منو ب تا.........

که صداش در اومد.. دمیرو هورت کش ییفنيون چا یهول هول بشه ! رتیکه د یکن اریو یاول صبح یميبور بود - زن هنرمند و پر مغز نعمته ! هیحرفش خنده ام گرفت... واقعا که داشتم از

چكار کنه که هر دونهیبگه که لبخند رو لبت بنشااونه ، هم م یچ دونهیم هم !یبش رشیاس شتریروز ب

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 238: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 238

شت.. لطف کن از ا یخوردم... عال یا ارونهیچه و اومم - نیبود... حرف ندا صبحونه ها برام درست کن ! لیقب نیبه بعد از ا

؟! گهیمنظورت دسر بعد از شامه د -کم یاصل یکه از غذا ی.. البته به شرطچسبهیم یلیاونم خوبه .. کال دسر خ -

! ینذار پر اشتها ! یآقا یرو دل نكن -

بهش گفتم.. رفتمیم رونیکه از آشپزخونه ب یدر حال دمویکش لپشو مخوامت بانوووو ! یلیخ -

که بشنوم زبون باز خطابم کرد .... یلک جور ریو ز دیخند رفتم.. رونیاز خونه ب دمویصدا خند ر :دایل

کردم... زییکارامو کردمو خونه رو تم ازدهیساعت تاچند برابر شااده... میعالقه ام به خونه و زندگ نیاز حد راد شیب یمحبت ها باکار نیخسته کننده تر یاز خانواده اش کمتر شده و کار خونه که زمان میریگیدل

شده... قمیبرام بود ، االن جزء عالشگتامو م زییتم یخونه دنیبا د نیهر روز راد یوقت سهیو مرتک ان ازم و ک*و*

و ک*و*سااهیم مویشااونیپ ونیبا عو کردن دکوراساا ی... وقتكنهیتشااكر م به ذهن خالقم... گهیم كالیباررو و نه خدا گهیو با خنده م كنهیهر دفعه بعد از غذا نگاه به انگشااتاش م یوقت

شكر هنوز سر جاشونن و نخوردمشون و

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 239: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

239 و تیشهسنگ

لباس نیکه خط اتو به ا یفداس اون گهیو م پوشااهیلباس اتو شااده اشااو م یوقت شم !انداخته ب

! كنهینم دایبرام معنا پ یخستگ گهیدکه ی... اونم خونه دار خونه اشاااهیم یخونه دار ایکار دن نیبخش تر لذت

باشه... نیمردش راد ..هم بهتره. نیاز موارد از رام یلیتو خ نیکه راد دمیرس يهینت نیروزا به ا نیا

...دمیاومدم و پسرمو به آغوش کش رونیب یپرداز الیاز خ نیشدن رامت داریب با یلی، اما خدا خ رفتمیرو پذ یزندگ نیکردم و ا یکه به خاطرش فداکار یپساار

بهم داد... ویفداکار نیخوب جواب اده مادر افسر هی، االن شدمیدوباره عاشا نم كردمویازدواج نم نیاگه با راد دیشا

وقته که اشاااک مهمون یلیخ نیراد ریاخ یها یبا خوب یو رنيور بودم... ول چشمهام نشده...

یببرمش خونه خوامیدادمو لباسااشااو عو کردم... م نویرامت ی صاابحانه مادرم..

يا یخونه برمشیقول دادم م نیبه رامت شاااکید از مادرم... قراره دو روز اونيا... و یلیبمونه... در واقم خودش خ ها دایدوسااات داره بره اون چه ثل ب م

ه...مواظبش شتری.. مادرمم که از خودم بكنهیو سرگرمش م نهكیم یباهاش باز خلوت دو نفره داشته باشم هی نیبا راد خوامیم امشبم

اصرار داشت رشتیاون که ب ی، ول وفتهیبرام ب یاتفاق ترسمیليباز..من م ی پسره الیخیبهانه آوردم که امروزو ب ی..هرچسااتین الشیخ نیبه بچه دار شاادن ، ع

بشه قبول نكرد که نكرد..

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 240: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 240

! خوامیبود که صبحانه م رکردهیگ سوزنش !زمیقول خودش صبحونه... عز به

شون حال و احوال کردم ، یکه خونه یساعت کیاز بعد ستمو باها ش مادرم ن دستشون سپردمو برگشتم خونه... نیرامت

کنه... ممیج میتا س ومدین رونیپروانه خانم هم ب خوشبختانهره.... ب نیاز ب میزندگ يانیبذارم شااور و ه دی، فقط نبا میخوبه و راضاا میدگزن

...نهیهم یامشبمونم برا یخلوت دونفره ... مثل خودم..هیباز وونهیعاشا د نیراد

خوشحالم... یلی.. خخوشحالم ...نیدار ی... اونم مادر بچه شمیدوباره دارم مادر م نكهیا از

فندق هم نشااده فكر هیکه هنوز قد یبه بچه ا ذارمویشااكمم م یرو دسااتمو ...كنمیم ...دایب نیزودتر شک بشه تا راد كنمیو دعا م نهیشیوجودم م یتو همه يانیه

و صورتم شد خط چشم شیموامو باز گذاشتم... آرا دمویپوش یسبز رنگ لباسروح بودن لبم نزدم.. به یب یخط لبم برا هیرنگ... یمساا یو رر گونه ملیر

نمكیم ی.. اکثرا سعزنمیو وجود سرب در ررلبها ، به ندرت رر م یخاطر باردارلک بزنم.. دلم نم ، چه ادی.. چ زهکن دیبچه امو تهد یخطر چیه خوادیخط

ی... برارهیکه جونم براش در م نیبچه حاصاال عشااقمه... مثل رامت نیکم... ا ! دمیودمو موج یجون که سهله ، همه نمیا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 241: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

241 و تیشهسنگ

سفارش دادم برا ی... آماده خک ستوران یآماده ام.... غذا هم ساعت ده از ر ...ارنیب

هم برداشتمو تو جعبه گذاشتم تا امشک بهش بدم... نویراد ساعتکارت نوشااتم هم تو جعبه گذاشااتم... انقدر یهم که رو یكیکوچ ی نامه

نامه ! گمیم کیکارت تبر یدارم که به دو خط نصفه رو يانیهتو یامروز من از دعا یدارم شاااد نیقی.. ی... مرساانیشااكرت..... رام ایخدا

هستش...ست یصدا دنیشن با ش ریز یدر د شمم ک شک دمیچ شكمو پاک کنم... ام تا ا

باشم.. نیغمگ دینبا رفتم و به استقبال شوهرم رفتم... رونیکردم لبخند بزنم.... از اتاق ب یسع

نه تار خو هان شاااده و راد کیتو باس سااف نیو روشاان پن در یجلو دیبا ل ...درخشهیم ! یسالم.. خسته نباش - گرفتم؟! ی، من شک کور نمیسالم... بب - شده؟! یباز چ -جلو ای، ب نمیبینم یزیچ یلی... اصااال انگار خنمیبیم کیآخه همه جا رو تار - ! ستین ری! صدا هست تصو ییتو کيا نمیبب

تو و شهیشونه اش باز م ی... دستاش به پهناشهیسكوت خونه م یام ملود خنده ...رمیگیآغوشش جا م

..كشهینفس م ایو عم ک*و*سهیم موهامو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 242: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 242

... ی! انگار امشااک کدبانو شااد ی، چه عطر ییاوووممم ، به به.... چه بو - ...دهیچیخوشمزه تو خونه پ یغذا یبو یحساب

..كنمیبا تعيک نگاهش م رمویگیازش فاصله م یکم.. گفتم من از یكنیم فیتعر یغذا؟! منو بگو فكر کردم از عطرم دار یبو -مامانت یغذا یشااانس ها ندارما... در ضاامن ، من غذا نپختم.. حتما بو نیا

...تینیب ریرفته ز.. منم از بدو ورود شااكممو ادیخودمون م یغذا از خونه یمامانم؟ نه ! بو -

... دبه نكن !دمیصابون مال رو گاز غذاست ! نیکدوم غذا شكمو ؟! اصال بب -

د..ش رهیکردو تو صورتم خ یزیبه آشپزخونه نگاه کرد... اخم ر دویکش گردن ! نياستیمن هم یخوشمزه یمن به گاز چكار دارم؟! غذا -

باره به اون جا دمویمتوجه منظورش شااادم... از ته دل خند تازه امن پناه یدو دم ....بر

:نیراد با هم مویگذاشاات کیموز یساافارش داده بود ، کم دایکه ل ییاز شااام عال بعد

..میدیر*ق*ص ! یخوبه که تو زنم - ! یبگم چه خوبه تو شوهرم خواستمیاتفاقا من م - ا؟! خک بگو.. - بگم؟! یچ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 243: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

243 و تیشهسنگ

خوبمو تو شانس در خونه اتو زده ! یلیمن خ نكهیا - ! فتهیخود ش - ..ییبای.. زی، ماه یخوب نیپسر به ا گم؟یمگه دروغ م - دم!اتو بهت ب زهیتا جا نیبش ایب یباشه بابا قبول... حاال که انقدر خوب - !؟یكنیمسخره م - گرفتم! زهی؟ برات جا هیدلم.. مسخره چ زینه عز -

دور کمرش حلقه کردمو نذاشتم ازم دور بشه.. دستمو ! گهید ای! ب؟یكنیپس کيا فرار م - !ارمیب رمی! مستیکه ن بمیتو ج - ..رهی... کاله سرم نمرمایگیمن نقد م - امیصبر کن االن م -

ستمو ش د شو ک سمت دمیاز دورش باز کردمو محكم لپ ... خرامان خرامان به اتاق رفت

تاق ب هی با به از ا با د رونیجع مد.. ند زد و روبروم دنیاو كاوم لبخ گاه کني ن ..ستادیا

چشماتو ببند.. - گرفته ؟! تیباز - ببند ! - ! یچشمان بسته ! ... فقط سرمو نبر نی؟! بفرما ا یزنیخک بابا ، چرا م -

شد که انقدر عاشقش یشد... واقعا چ نینفسم سنگ دمویخنده اشو شن یصدا شدم؟!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 244: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 244

همون جعبه بودو تو دستم گذاشت... كنمیکه فكر م یزیچ باز کن !حاال چشماتو - ؟! یخشک و خال یطور نیهم - ! ستین یخشكو خال ینیبیم یباز کن - ! كنمیچشمامو باز نم یتا ماچم نكن - !نیلوس نكن راد -ندار یناز کش دار گنیم - ناز م یناز کن ، ... كنمیپاتو دراز کن.. منم دارمو

زود باش ! م..شد... با تعيک چشمامو باز کرد دهیتو سرم کوب یزیچ به سرم؟ یكوبی! چرا مشت م؟یچته وحش - ادب کرد! دیلوسو با یبچه ها -

با اخم نگاهش کردم.. دمویمال سرمو آهن پاره ؟! ایمشت بود نیهم داره... ا ینیمرده چه دست سنگ لیذل - !نیراد -صدا - ش یاه اه ، چه سرم رفت... یبود ؟ عيک کاله میج نی! ا یا دهینخرا

! یهست یچ یقبال رو نكرده بود ...كردیکرده بود و با اخم نگاهم م زینگاهش کردم.. چشماشو ر طنتیش با دم..ز ییکه تو دستم گذاشته بود نگاه کردم و لبخند دندون نما یجعبه ا به برام؟ یدیخر یحاال چ - ؟ ی! قهر؟یدیچرا جواب نم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 245: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

245 و تیشهسنگ

تو ب*غ*لم... رو موهاشااو دمشیجواب نداد... دسااتشااو گرفتمو کشاا بازم ..دمیب*و*س

کردم قربونت برم ! یشوخ - ! لرزهیروزا با هر بار نگاه کردنش دلم م نیچرا ا دونمیناز نگاهم کرد... نم با

هست ؟! نمیقشنگتر از ا ی... تو زندگشمیهر بار دوباره عاشا م انگار ؟ینیکادوتو بب یخواینم -

زدمو در جعبه رو باز کردم... لبخند که برام آشنا بود با تعيک نگاهش کردم... یساعت دنید با ؟! ومدیخوشت ن هیچ -

کرده؟! دایکه ل هیچه کار نیرو صورتم نشست... ا اخم !؟یكنیکش من م شیساعت اون کرگدن مزخرفو پ - کرگدن؟! - بود؟ ... آرش ! یچ منظورم اون کارگردان سبک سره... اسمش - ! تو جعبه رو نگاه کن..؟یگیم یچ یفهمیم چیه -

دمنگاهش کر یتو جعبه بود.. سوال یكیکه گفتو کردم... کارت کوچ یکار برش دار! -

برداشتمو خوندم.. کارتو ست که حرفا داره یعشق دیحس چه معنا داره.... ......شا نیا دونمیه نم

از تو پروا ضاامیقلک مر نیانداخته....... که ا چه در فال دلم ریتقد دسااات داره....

ا یباد وایاز : ش شعر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 246: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 246

درک کنم .... تونمینم که اون روز... هیکارت همون نیا - آره ! - !؟یبود دهیمن خر یساعتو برا نیتو ا - اوهوم - از اون موقم... یعنی - دوستت دارم ! دمیاز همون روزا فهم -

صورتمو پر کردو با غرور در بر گرفتمش.. یهمه لبخندشتیم میرفتم دکتر زنان... چهارده هفته از باردار امروز مو الز شاتی.. آزماگذ

کی ممیهيدهم باردار یهفته یخوب بوده... دکتر برا زیانيام دادمو همه چ نوشت که انيام بدم.. نیجن یغربالگر یسونوگراف

یعال یهمه چ مونیبچه تو زندگ نیر اخوشحالم.. با حضو یلی.. خخوشحالمبه یهم بهتر شااده.. دساات یپروانه خانمو حاج فتوح یرفتارها یشااده.. حت

..شمیم نیسوار ماش كشمویم ستیمشخص ن شیشكمم که هنوز برآمدگباردار نیراد یهرچ ندگ میاصاارار کرد تو نكنم قبول نكردم.. از دکترمم یران

نم و ک یآروم رانندگ دینداره.. فقط با یو مشااكل هیعیطب طمی، شاارا دمیپرساابهم گفته که قراره از یباردار یهم ورزش ها یساار هیکمربندمم حتما ببندم..

..رمیانيام بدم تا کمر درد نگ ستمیب یهفته تو خونه یبه ساامت خونه رفتم.. ساااعت هفت بعداز ظهره.. کساا یشاااد با هستن.. یحاج ی.. حتما خونه ستین

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 247: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

247 و تیشهسنگ

پدر شوهرم.. یدمو رفتم خونه عو کر لباسامولند از جا ب دنمیبود.. با د نیمشااغول صااحبت با رامت ییرایخانم تو پذ پروانه

کرد.. یسالم و احوال پرس یرسم شهیشدو مثل هم منم مادرانه ب*غ*لش کردم.. دویبه آغوشم پر کش نیرامتشكل دمونیجد یدر مورد بچه نیصحبت با رامت یاز کم بعد و و اون هیکه چه

الزمه بدونه کنار نیرامت یصااحبت ها که برا لیقب نیدوساات داره و از ا یلیخ پروانه خانم نشستم..

..ننكیو پدرشو گرفتم که گفت تو اتاق باباش دارن صحبت م نیراد سراغ یکار مهم هیکم اسااترس گرفتم.. آخه باباش هر وقت بخواد هیحرف نیا با

سه م شه دوارمی.. امارهذیانيام بده تو اتاقش جل ر د یدیجد ریگ ای دیجد ینق کار نباشه !

یرو بهش بده که بنا به ادا یحاج یخانم خواساات بلند بشااه تا داروها پروانهشدمو داروهارو با ل شتمو گفتم من م زیکه رو م یآب وانیاحترام بلند رمیبود بردا

..دمیبهشون مار ک یگیبشااه م یزیچ هی.. پس فردا یباشااه باردار ی.. هرچشااهیزحمتت م -

راه رفتم ! ادیکردمو ز .. نه خودم ، نه بچه هام !ستمین ی، انقدرم نازک نارني نینترس - اضااطراب شااتریچرا با هر قدم ب دونمیرفتم.. نم یساامت اتاق حاج فتوح به ..رمیگیم

شد.. هدیشن نیبح راد یخواستم در بزنم که صدا ستادمویدر اتاقش ا پشت شد.. زیگوشام ت ستادویدستم از حرکت ا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 248: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 248

کارخونه رو به نامت نیبچه دار بشاا نی.. گفتنی.. شااما قول داددونمیمن نم - .. الوعده وفا!كنمیمونه کارخ نی! گفتم بچه دار شااد؟یكنیم ینطوریحرفم زدم که ا ریمگه االن ز -

و منم هیبه نامته.. هنوزم ساار حرفم هسااتم.. خدارو شااكر زندگسااتونم که خو ! كنهینم کیع یکار از محكم کار ی، ول ستمینگران ن گهید !رم؟یم كنمویزنو بچه امو ول م نیشما فكر کرد ؟ییچه محكم کار - ه؟یپس عيله ات برا چ ستین نطوریاگه ا -حامله بشااه و روابط ما خوب باشااه شااما دایاگه ل نیکه شااما قول داد نهیبرا ا -

حرفتون ریعقدش کن ، کردم.. ز نیبار گفت هیبابا.. نینی.. ببنیدیحقمو بهم مبه .. اومدم گفتم کارخونه رونینكرد یبگذره بعد.. گذشااتو کار نیو گفت نیزد

حامله بشاااه تا به من ثابت بشاااه شااما واقعا زنو دیزنت با نیگفت نینامم کنست.. دنیشوهر ه چ گهید نباری.. اشتریب نیمدرک از ا گهی.. حاالم زنم حامله !ن؟یاریم یبهانه ا

بچه ها از باباشااون شاارم مایچه طرز حرف زدنه؟! قد نیکن پساار.. ا ایح - !؟یمالحظه ا یداشتن.. تو چرا انقدر ب

. اعصابم .ستیبشم کنترل زبونم دست خودم ن ی.. عصباننیشناسیمنو که م - نیبگ نویا نیكنیکارخونه امو به نامم م ی.. کدیخورده بابا.. همه اش وعده وع

؟ .. مادرت تنهاست..رونیب میپاشو بر - بابا ! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 249: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

249 و تیشهسنگ

..كنمیسره م هیهفته کارو نیباشه.. باشه ، هم - جون من؟! -از المیخ خواسااتمیدارم مال تو هسااتش... فقط م یمن هرچ ه؟یدروغم چ -

و بچه ها راحت باشه.. دایبابت ل پس تا آخر هفته حله؟ - آره ! -

تلخ... تیواقع نیا دنیزد.. با شن خشكم سند بوده؟! هیبه خاطر نیمحبت راد یهمه یعنی

خاطر پول ! بهعاشقانه کلک یاون حرفا و رفتارا یهمه یعنیداره... یاحساس چه نقش پس

بوده !شدم.. خامم کرد.. غرورم له شد.. کاش اعتراف نكرده بودم.. کاش نگفته خام

بودم دوستش دارم.. ..دمیدر باز شد.. ترس ناگهان

..دیچیتو خونه پ یبد یآب و داروها از دستم افتاد.. صدا وانیل یحاو ینیسشمهاش خ تازه سرمو بلند کردم.. به چ شمها رهیبه خودن اومدم.. ییشدم.. چ

..یکه پر بود از تعيک و ناباورصورتش ف ارینفرت نگاهش کردم.. اخت با شدو رو ستم با من نبود.. بلند ود رد

...دیچیتو خونه پ کیمه یصدا نیاومد.. دوم افسوس سرمو تكون دادم... با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 250: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 250

چه ی.. حتیفیکث یلیخ - فدایخودتم رحم نكرد یبه ب مه رو ادهیز ی.. ه .. همه رو ..یکرد اتیخواه یاباورکه با ن دمیازش گرفتمو از مقابلش کنار رفتم... به پروانه خانم رساا نگاه

شت نگاهم م س یلیحتما خ.. كردیدا سرش شده که به پ یلیبراش گرون تموم زدم..

جهنم ! به زدم رونیآلوده ب یپسرمو گرفتمو از اون فضا دست

:نیرادستم حرکت مثل شده ها نتون سخ شن یهمه دایکنم... ل یم ن و م دهیحرفامونو که به صااورتم زد اوج نفرتش بود.. یلیاز خودم دفاع کنم.. ساا تونمینم یحت که ازم متنفر شده.. زدنیشماش داد مچ

به دی... شاااكنهیم یکه به خاطر پول هر کار فمیآدم کث هیاالن از نظرش حتماشه.. ول نطوریظاهر ا شناختم. دایل شتریب یکه من هرچ نهیا تیواقع یبا .. رو

عاشقش شدم ! شتریب از دستش بدم... دینباگذشااتمو از پله ها باال كردیساارعت از کنار مامانم که هاج و واج نگاهم م به ..دمیدو

باز کردمو صداش زدم.. درو !دایل -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 251: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

251 و تیشهسنگ

ه ... بومدیم نیحرف زدن رامت ی.. به اطرافم نگاه کردم.. صاادادمینشاان یجواب رفتم.. نیسمت اتاق رامت

یرتمساف فیتو ک ومدیدم دستش م یکمد لباس هاش نشسته بودو هرچ یجلو ..ختیریم نیرامت

!؟یكنیچكار م یدار - ..ستادمیجوابم سكوت بود.. رفتم کنارش ا بازم

با تو هستما ! دایل - الل شو! گهیکه بهت م ییخشم نگاهم کرد.. از اون نگاه ها با !؟یكنیبساطتو جمم م یکه دار یبر یخوایکيا م - ! ستیبه تو مربوط ن - با عمو دعوات شده؟ یمامان - ! نیشما ساکت باش رامت -شكل دار - سر بچه خال یبا من م ش ای! ب؟یكنیم یچرا شكلمونو ح مینیب ل م ! میکن شدو در آخر ا غضک جوابمو داد.. رهیخ یشد.. طوالن رهیچشمام خ توحالم ازت بهم م رهیگیاوقم م - گاه کنم... هت ن به تو خورهیب گاه کردن ... ن

بخوام باهات حرف بزنم.. نكهیداره.. چه برسه به اکفاره جلو بچه درست حرف بزن! - برو کنار از جلو چشمم ! یبش کیکوچ نیاز ا شتریب یخواینم - ! یرینم ییجا چیتو هم ه ی.. ولرمیباشه م -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 252: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 252

.. دسااتاشااو به کمرش زد و ساارشااو محكم تكون داد و با داد سااتادیشااد ا بلند جوابمو داد..

! یبكن یتونینم یغلط چی.. هرمی.. خوبم مرمیم - ! اریمنو باال ن یاون رو دایل -اشم هی، بق ی؟! تا حاال که چندتاشو نشون داد یهم دار یا گهید یاووو.. رو -

رو کن خک !ض یچ دونمی... نمكنهیکار نم گهید عقلم شه و را شه به ب یبهش بگم تا آروم ب

ضورم از اتاق ب سرمو از اتاق رونیحرفام گوش کنه...بدون توجه به ح رفت... ست.. یبردمو نگاهش کردم... به اتاق خودمون رفت.. لبخند رویب ش رو لبم ن

فرصت باشه برام ! ی نیهم دیشا و جلوش زانو زدم.. دمیکش نیرو سر رامت یدست

..می، تا منو مامان حرف بزن این رونیو از اتاقت ب نیبش نيایعموجون ا - چشم... عمو.. - جونم؟ - ؟یمامان باهات قهر کرده؟ کار بد کرد - ، باشه؟ ارمیبرم از دلش درب خوامیکوچولو از دستم ناراحته ، من م هیمامان - چشم ! -

باز کردم.. وا رونیشااادمو نفساامو ب بلند تاقو آروم داره نكهی.. ایدادم... در ا ! كنهیلباساشو جمم م

ناز زنونه رفته تو اتاق تا منتشو بكشم ! یباش فكر کردم برا منو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 253: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

253 و تیشهسنگ

ابروهام نشست .. نیب اخم ؟یكنیچكار م یدار - ست؟یمشخص ن - ! یبر ذارمیمن نم - نه ! ای یذاریم مینیبیرفتم م یوقت - ..دایل -

بود.. در کمدو بسااتمو نگاهم کنه مشااغول جمم کردن لباساااش نكهیا بدون ..ستادمیجلوش ا

ت !.. پر از نفرنهیو طلبكار نگاهم کرد.. پر از خشم ... پر از ک نهیبه س دست ستین یكنیاونطور که تو فكر م -

شه نگاه شو جو یازم گرفتو گو شو بدیلب ست ستمو جلو بردمو د ستام نی... د د ..دیعكس العمل نشون دادو دستشو عقک کش میگرفتم... سر

ست نزن ! ل - ساعت ب ستیکه ب نییتو همونا اقتیبه من د ست نیو چهار یاد اونن ! نویا

..یدونیتو اصل ماجرا رو نم -برات یچیکه بيز پول ه یآدم کالش هیبدونم.. تو خوامی.. نمستیبرام مهم ن -

ضرستیمهم ن ی.. تو حتیهمه کس بگذر زویاز همه چ ی.. به خاطر پول حا ! یخودتم رحم نكرد یبه بچه

ه تو و بچه نداره.. یربط نی.. ارمیحقمو از بابا بگ خواستمیمن فقط م - ! خورهیدروغارو... حالم ازت بهم م نیتموم کن ا -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 254: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 254

نگفتم.. صااداتو باال یچیه یها... تو صااورتم زد خورهیداره بهم بر م گهید - ! یسوال ببر ریز تمویشخص دمیاجازه نم ینگفتم.. ول یچیه یبرد

مثل تو که فقط ادعا یی! برو بابا... حالم از مردا تیبا شااخصاا ی.. آقایوا - ! یپدر بودنم ندار اقتیل ی... تو حتخورهیبهم م نیدارن و توپ تو خال

گفتم یبلند یباال بردمو با صدا دستمو ی... گرفتن سااهم من از پدرم به تو چه ربطیاریشااورشااو در م یدار گهید -

داره؟!ستفاده کرد - سمو مهمتر از همه بچم ا سا .. مارو به یربط داره چون از منو اح

! یتا به خواسته ات برس یگرفت یبازد... مون رهیچشماش خ یشده بود به صورتم... نگاهم تو عسل رهیجسارت خ با

داد راه میکه ج سااتین گهید یجسااارتشااو دوساات دارم... مثل زنها نیچقدر ا.. صااورتمو مقابل صااورتش بردم.. بازهاشااو تو ارهیدرب دنیترساا یدابندازه و ا

کعقبازوهاشو خواستیدستم گرفتم.. سخت شدو خودشو منقبض کرد.. مبكشه.. سفتتر گرفتمش تا نتونه حرکت کنه..سرمو کنار گوشش بردمو زمزه وار

لک زدم.. ! دایل ادیمن ازت خوشم م -

پوزخندش تو اتاق نشست.. یصدا ! ستین یبیعي زیکه چ نكهی.. اادیازمن خوششون م ایلیخ -

برداشت و به سمت در اتاق رفت.. چمدونشو ! یبر یحا ندار -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 255: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

255 و تیشهسنگ

! یكنینم نییحا منو تو تع - چون شوهرتم ! كنمیم -شم ن ایتو ال - سم فیتو وجود تو بود.. ح نیرام رتیاز غ ی.. کاش کمیستیا

احساسمو خرجت کردم ! یخودیکه ب ! یبر یتونیشوهر به درک .. من پدر بچه اتم .. نم - ! رمیم گذرمویمونده از بچه اتم بگذرم ، م - : دایل

ست ش نویرامت د شو رو زم نمی...... رامتدمیگرفتمو دنبال خودم ک نیمحكم پاها نگه داشته بود..

..شهی... عمو ناراحت م میدستم.... نر یآ م؟یریمامان کيا م - ..وفتیجهنم..... دهن منو باز نكن... راه ببه -صبان - یچكار به اون دار ی؟ ! از من دلخور یکرد یسر بچه خال تتویباز تو ع ؟ ! رنیاز رو نم میکن شونیهم کم محل یهر چ ایبعض - ؟ ! گهید امنمیبعض -

شو ست رامت جواب ستمو رو د شار د باهام گفتو یکردم... آخ شتریب نیندادمو ف همراه شد..

..گذرهیشد.. به خاطر ما به اونم سخت م شیبچم ر یبرا دلمشتم صدام كردمیاز راهرو عبور م ددا شونو باز کردو که حاج محمود در خونه

زد.. ! دایل -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 256: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 256

سرد نگاهش کردم.. ستادمویاست سب ید ش لشیبه سكوت دویک ستمو به عالمت ست حرف بزنه که د خوا

جلوش گرفتم..بد - جازه بذار دیا قاجون.... به خ نیآ ما خودتون الیخودم بگم... شاا تتونی... ننیو پساارتونو پابندش کن نیپساارتون لطف کن ی وهیبه ب نیخواسااتیم

به خودش یبوده و لطف.... ول ریخ خابو کاش حا انت درسااات نبود... بدنیدادیم بد کرد نیکرد .... قاجون... با زندگنیآ با ی... تا بچم یزمنو دو

داد... مونیماهرانه باز نمیو راد نیرو شروع کرد ی... شما بازنیکرد دوستون داره ! نی... رادستین نطوریا دایل -به عنوان زن برادرو برادر زاده اش مارو دوساات یبله ، دوسااتمون داره ... ول -

داره.. پله ها اومد... یاز باال نیراد یحرفو زدم صدا نیا تاقد کرد ی...از وقتساااتین نطوریا چمیه - به عنوان زن چیه میع به تو قت و

هیکه هیاحساس من همون یدادش و به چشم زن داداش نگاهت نكردم.. همه ! كنهیمرد خرج زنش م

حرفش پوزخند زدمو با تاسف جوابشو دادم.. به پول اسیبا مق ویاتم با دو دو تا چهار تاسااات... همه چ یرفتار عاطف یحت - ! یسنيیم

حرفمو زدم.. نیازش گرفتمو پشتمو بهش کردمو آخر نگاه ! متیبی.... تو دادگاه مدمیدرخواست طالق م رمیم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 257: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

257 و تیشهسنگ

شد ..... خیاونم مثل من سرد یصدا.. ذارهی، منم بخوام طالقت بدم قانون نم یدار كمتیمنو تو ش یبچه یتا وقت -

کن ! رونینكنو فكر طالقو از سرت ب یباف الیخ یپس الك ...نهیکه از حرفش تو دلم نشسته رو بب یتا ترس برنگشتتم

رونیفشااردمو از خونه ب تنوی.. دساات رامنمیبب روزشااویپ یتا چهره برنگشااتم زدم... گرفت.. نویاومدو دست رامت داغونم به طرفم یچهره دنیبا د مامانم

جان؟ دایل یشده؟ خوب یچ - تو اتاق؟ نیببر نویرامت شهیبله مامان ، م - .نیرامت میبر ای... بارمیبرات ب یچا هیبرم نیبش ایآره.. ب -داد زدن .. تازه مامان به منم گهی، مامانو عمو دعوا کردن.. ساار همد یمامان -

دعوا کرد !اب تو اتاق تا با اسااب میبر ایکردن.. ب ی، دعوا نكردن.. شااوخ نه قربونت برم -

! یکن یهات باز یباز ندارم یباز ی... حوصله خوامینم - بخواب میبر ایپس ب - ..ادیخوابم نم -

خورد شدو سرش داد زدم.. اعصابم ! امی، برو تو اتاق تا منم ب نینكن رامت تیانقدر اذ - آخه.. - گوش کن و باهاش برو ! یحرف مامان بح نكن.. به -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 258: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 258

چشم ! - ..شهیم تیبچم سوخت.... به خاطر ما اونم داره اذ تیمظلوم یبرا دلم

خوابمیم شتیپ امیبخورم م ییچا هیبرو قربونت برم ، برو منم - تكون دادو همراه مامانم رفت.. دییبه عالمت تا سرشو

نشااسااته بود شیشااونیکه اخم رو پ یکه مامانم در حال دیطول نكشاا یقیدقا شمیبرگشت پ

گه؟یم یچ نیرامت دا؟یشده ل یچ - بگم مامان؟ یچ -

ایکردم نفس عم یاجازه نداد حرف بزنم... سااع هیجواب بدم.. ، گر نتونسااتمنداشت.. دهیبره.. تا راه گلوم باز بشه... فا رونیقلبم ب یبكشم تا بغض از خونه

س هیگر شد.. د ش یمادرم برا یتاام بلند تر شد... خودمو دنمیبه آغوش ک باز امنو پر محبتش سپردم یایدر ..شكامو پاک کردم دمویکردم آروم شدم.. دستمو به صورتم کش هیکه گر یکم

... همه اش ... همه اش نقشاااه خوادیمنو نم نی.. رادنیمامان... مامان راد - بوده.. همه اش..

..دیاشو به کمرم کش گهیدستشو به شونه ام گرفتو دست د هیشت - به فكر یستی... به فكر خودت نیآروم باش دخترم.. آروم.. توکه خودتو ک

بچه ات باش یمرد یبه وجود اومده.. بچه رنگیکه با دغل و ن یکدوم بچه مامان ؟ بچه ا -

و پدرش کرد.. معامالت خودشاا یخودشاام رحم نكردو اونو قاط یکه به بچه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 259: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

259 و تیشهسنگ

یقتتا و گهیرو داره.. برگ برنده... م ییپدرش حكم برگ طال یکه برا یبچه اچه له ا یب حام ها و گهی.. میریطالق بگ یتونینم یمنو کارخونه خاطر به

..میفشار باباش خواسته بچه دار ش گفت ؟ نارویآروم باش.. خودش ا - یلی... بعدش بهش ساا دمیشاان .. من ...گفتینه... نه .. به باباش داشاات م -

قت نم گهی.. مرمیگیزدم.. گفتم طالق م چه نیبا وجود ا گهی.. مدمیطال ب .. مامان.. من چكار کنم؟ بچمو بكشم؟شهینم کرد.. باز من موندمو نوازش سیتو ب*غ*لش فرو رفتم.. اشكام لباسشو خ باز

عمر آرامبخش روحم بوده.. هیکه ییدستا ارمذی.. نمشهی.. صبر داشته باش.. حل مشهی. درست مآروم باش فدات شم. - ذارمینم گهیکنن.. د تتیاذ

:نیرادمن یازش ندارم.. نه به تلفنها یرفته و خبر دای.. سااه روزه لشاامیکالفه م دارم

مترساای.. مدنیجواب نم زنمی، نه به بابام.. به خونه اشااونم زنگ م دهیجواب م بره.. ذاشتمیم دیتنها بره.. اصال نبا ذاشتمیم دیبراش افتاده باشه...نبا یاتفاق... مامانمم که نگه یدرسااتش کن دیخودتم با یخودت خراب کرد گهیم بابام

ولش کن .... طالقش بده ! گهیبهتره.. مدام م ..كنمیم شیراض وفتمیبرم باهاش حرف بزنم.. مونده به پاش ب دیبا

ار دادمدرشون پارک کردمو زنگشونو فش یجلو نمویماش بله؟ - ! نمیسالم خانم فرجام... راد -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 260: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 260

شتون؟ی.. فرما نمیبیبله ، دارم م - ن؟یدرو باز کن شهیم -قا راد نی... ببشاااهی، نم رینخ - نه لنیآ لطفا نه ما.. نتتیبب خوادیدلش م دای..

احترام خودتو نگهدارو برو !شر شهیم ن؟یكنیم ینيوریآخه مگه من چكار کردم؟ چرا ا - فیچند لحظه ت دم در؟ نیاریب

آخه.. - ! كنمیخواهش م - امیصبر کن االن م -صبان یلیخ شون چ دایشده ؟ ل ی.. مگه چمیع شم ندارن منو یبه گفته که چ ؟ ننیبب اومدم.. رونیب الیباز شدن در از فكرو خ با سالم - سالم ! کیعل - ..نینیبب -.. نیکن تیبچمو اذ ذارمینم گهی.... د نی.. هم گوش کن ، هم بب نینه تو بب -شما شد داره عذاب یعروس خانواده ی.. از وقتنیآزارش بد دمیاجازه نم گهیدشهیم صد رحمت به رامك بابات ی.. حداقل اون اگه جلوامرزیخدا ب نی.... باز ! كردینم تمیساکت بود ، اذ نایا

نم؟ک تیاذ خوامیگفته من م یک -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 261: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

261 و تیشهسنگ

سر پ نیدم؟.. اون دفعه قهر کرد اومد ، گفتم راد ایکردن شاش داره تیاذ گهید -اهات ب ادیکردم ب شی.. راضاایریطالق بگ سااتی.. خوش قلبه.. خوب نهیخوب

نه ، ول یزندگ باریا یک جازه نمذارمیخودشاام بخواد من نم ن دخترم دمی... ا نیامر یکه از وقت درتتو و بابات بشه... اون از پدرو ما یخواسته ها ی چهیباز

از رو ریپشاات و پناه عروسااشااون بشاان ، براش شاامشاا نكهیا یفوت شااد بياش شار بهش آوردن که با دنویک صد جون بچمو کردن... انقدر ف بده ونیرامت دیق

ض شون که آخرش را شه.. ا شیشد باهات ازداج کنه تا پ یبه از منیبچه اش با.. غرورشو خورد یکرد یباز ش، با احساسات یبه خاطر دوزار سه ش شما که

ستیکرد شك سخته که یدونی.. مشی.. زن بفهمه به حاطر پول بهش هیچقدر .. مدام از دوست داشتنت حرف شدی! اون تازه داشت عاشقت مشده؟یمحبت م

.. ون وقت تو...زدیم.. رمیبگ خواسااتمیکردم؟ من فقط حقمو م كاری.. مگه من چنیحرفو نزن نیا -

رو دایراه بندازه.. من ل یکارخونه گرو کشاا یبابام به واسااطه ادیخوشاام نمشرط بابام بود ، ول شدنمون سته پچه دار ست دارم.. حاال در صلیدو ض و هیق

سمتش نرفتم ، خودم م نهیا ستمیکه من به خاطر کارخونه ش اهاشب خوا م.. با ..كنمیکارخونه رو به نامش م یمن همه برگرده ، نیاصال بگ

ایالزم نكرده.. خدارو شااكر باباش انقدر داره که چشاام به مال شااما فتوح - نمیکه به خاطر رام یبه حاطر تو از کارشاام گذشاات.. کار داینداشااته باشااه ! ل

کنارش نذاشته بود..وال بكنم... به خدا دوسااش دارم.. به م یحاضاارم هرکار دایمنم به خاطر ل -

.. خواهش شاامیم وونهینبوده دارم د دایسااه روز که ل نیقساام دوسااش دارم ! ا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 262: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 262

باهاش حرف بزنم.. حداقل به خاطر نی، اجازه بد نیبهم فرصااات بد كنمیم بچه هامون !

..شهیمعلوم م فشیتكل یتوهم به زود ی.. بچه ستیپسر تو ن نیرامت -باشه -دوست دارم شتریاز جونمم ب نویمن رامت ست؟یگفته اون پسر من ن یک -

کياست؟ تیاون تو ندگ یجا ؟یچ دایل ی.. ولیقبول ، دوسش دار ! مهیزندگ یهمه دایل - ! زنهیسند کارخونه تاخت نم هیبا شویزندگ یآدم همه - نیخانم فرجام... شااما خودتونو بذار نینی.. ببمیافتاد یریبابا.. عيک گ یا -

ش خوادیمن.. بابام م یجا شو پ یمدام گرو ک .. بره. شیکنه و کارها و برنامه ها.. حقمه و دمیاون کارخونه ها زحمت کشاا یبرا ی.. از طرفخوامیمن نم یولابا ب دمینامم بشاان.. بعد د همال خودم بشاان.. اول قرار بود بعد از ازدواج ب دیبا

گذاشاات بود که شاارط نیو در کل به روابط ما مشااكوکه.. ا كنهیامروزو فردا معالقه مند دایبود که من خودمم به ل یزمان قایدق انیجر نی.. امیبچه دار بشاا

شد.. ول مونیکه.. اول زندگ نیدونیشده بودم.. م شروع ن نیباور کن یبا عالقه از چند ماه ازش خوشاام اومد.. حس کردم همون بعد.. به جون خودم قساام

آرامش رسااوندن مرد بهیرازن ب هیاونچه که یهمه دمیگم شاادمه.. د ی مهینآروم آروم عاشااقش ن؟یبهتر از ا خواسااتمیم یچ گهیداشااته باشااه رو داره... د

وجودم یکردو جونم شد.. همه دایپ انیاش شدم.. تو خونم جر فتهیشدم.. ش گذرمینم دایبچه و کارخونه.. من از ل یشااد.. چه با بچه چه با کارخونه و چه ب

سااندارو به نامت نیهم نكردم.. بابام گفته بود بچه دار شااد ی! کار اشااتباه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 263: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

263 و تیشهسنگ

ده وفا الوع نكهیبود.. ا نیبه نامم کنه .. حرف منو پدرم تو اتاق هم دی.. باكنمیم ! دونمیبهش برخورده.. من نم دای! حاال چرا بد بوده و ل

ش نیتمام محبتت بهش به خاطر ا كنهیفكر م دایل - ت بابا نویبوده که بچه دار ب کارخونه رو به نامت کنه !

سم ا نویبه زم - سمون ق صحبت ستین نطوریآ شما باور کن.. باهاش ! حداقل ضنیکن صال ب نیکن شی.. را باهام حرف بزنه.. ازش معذرت ادیبرگرده خونه.. ا

نام خودش مكنمیم یخواه به باور کنه فقط خودشااو كنمی.. کارخونه رو که ! خوامیمست ن دایل - ساتستیپول دو سا شم نداره... اون فقط اح و به هی.. به مالتونم چ

یونتیم ؟یبهش بد یتونیجو معرفت.. به صااداقت.. م هیداره.. به ازیعشااا نشن کن کیتار یاتاق ها شو رو ستش دار ؟یذهن که بهش خودتو یاون قدر دو

؟یثابت کن تامل جواب دادم بدون

! تونمیصد در صد م -خونه دخترم به یپا گهید خواستمیبه حرفهات گوش کنم.. نم خواستمیمن نم -

شه.. نم ستمیات باز ب شه.. مخالفت بودم.. ول خوا . با حاال. یدخترم عذاب بكچشمات باهام صادقنو حرفهات از كنمی.. حس مدونمیحرفهات... نم دنیشن

فاتو حر ی همه.. كنمیصااحبت م دای.. با لدمیبهت م گهیفرصاات د هیته دلته.. سع گمیبهش م ض كنمیم ی، شرط یکنم باهات حرف بزنه.. ول شیرا که یبه

نشه.. بهش فشار وارد نشه.. اون االن بارداره و فوق العاده حساس... اگه تیاذ گهید نیا ..یناراحتش کن ی، حا ندار یاگه نتونست یکن.. ول شیراض یتونست

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 264: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 264

کنم کمک كنمینم تالشمو م.. مهدار یبه خودتو هنر دل به دست آوردنت بستگ ادیب رونیسوتفاهم ب نیاز ا دایل

گهی.. دكنمیکنم.. خوشاابختش م شیراضاا دمی... قول منیلطف کرد یلیخ - تونمیم ... االندمی... قول مسازمیم نوی.. براش بهترنهیغصه تو دلش بش ذارمینم

باهاش.. امیب جلوم گرفت ستیبه عالمت ا دستاشو

شهیر مکه بدت ییایکم آروم بشه.. االن ب هیباهاش صحبت کنم تا دیاالن نه ! ا -باردار حسااااس ترن .. یبارداره.. خانوما داینره که ل ادتی.. كنهیم رونتیو ب ..یاز قبل درکش کن شتریب دیبا چشم! - :دایل

ساعته مامان شمیم وونهی.... دارم دیوا ص زیر هی.. دو كهنی.. اكنهیم حتمیداره ن دارن... یینقص ها هیهمه اشون رادنویمردا همه سرتاپا ا

به دوتا بچه دیبا گهیهم م ی... گاهكنهیدفاع م نیحرفهاش هم از راد ی گوشااه حكم فرارو داره.. یگاه ستویکار ن یچاره شهیهم یی.. جدایاتم فكر کن

تمومش کن.. اصااال معلومه شااما تو کدوم كنمی.. مامان خواهش میوااااا - ن؟یمیت

تو ! میواه ! مگه فوتباله؟ خک معلومه.. تو ت - ! نیپاس ند نیانقدر توپو به راد نیمن میپس لطفا اگه تو ت - بهش پاس دادم؟ ی.. من کایزنیحرفا م -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 265: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

265 و تیشهسنگ

ه؟یحرفاتون چ یپس معن - دیو هم بات یاشتباه کرده.. قبول.. ول نیبشه.. راد ایبختت س خوادیمن دلم نم -

اباش ب یجلو دیبوده.. شااا یعلت کارش چ ینیبب دی.. بایبه حرفش گوش بد !رهیرفتارو کرده تا بتونه سهمشو ازش بگ نیا

شقمو بچه ام ما - سه؟ م هیاز منو ع سهمش بر شته تا به سال خوامیگذا صد ن؟یحساب به دست شد نیچرا؟ شمام مثل اونها ماش گهینرسه.. مامان شما د

کنن ! تتیاذ ذارمیطرف تو هستمو نم نباریا نیگفتیشما که مو بده.. تو حرفاشاا حیتوضاا یفرصاات برا هیبهش گمی... فقط م گمیهنوزم م -

دکش کن پایبا ت یگوش کن.. اگه قانم نشد ! نمیبب ختشویر گهید خوامینم -ضر م یفكر کرد شه؟یم یبچه چ فیپس تكل - م طالقت بده؟ واق شهیاون حا یجدا ش یتونینم تیباش دخترم.. با وجود باردار نیب

!ندازمشی... فوقش مكنمیم نیا یهم برا یفكر هیحاال -به ا یگیم یچ وایل ؟یچ - يا يایتو؟ از ک قدر ب ؟یدیرساا ن یدختر من ان

احساس بود؟.. دمیچشمم د یاحساسمو کشتن مامان... من اون روز مرگ احساسمو جلو -

یزمزمه ها یهمه یبفهم نكهیچقدر درد داره ا نیحس کن دی..بانیخودتون زن شوهرت به خاطر چند کاغذ منگوله دار بوده ! یعاشقانه

یگفتن حرف می... از قدشااسااتیاون اگه زمزمه هاش خالص نبود به دلت نم - نهیشیبه دل م ادیکه از دل در ب

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 266: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 266

ست.. اول ا لیبه دو دل - ش هیاون نكهیمم اآدم احمقم.. دو هیمن نكهیبه دلم ناز روایدن ینامبر وانا یفوق العاده که دست همه ی شهیهنرپ هیسوپر استاره..

هم هستا... شیشارالتان یپشت بسته.. البته به خاطر دوز باال.. من پاشاام برم به طانهیحاال حاالها خر شاا یکه سااوار ی.. انگار خررینخ -

یکردمو تو حرف خودتو زد حتتیکارم برسم.. سرسام گرفتم از بس نص :نیراد

چه و ب دایندارم منتظر خانم فرجام بمونم تا بهم خبر بده.. چند روزه از ل طاقت ها خبر ندارم!

سقل بچه سش م ومدهیهنوز ن یها! اون ف رمدوای.. امكنمیجاتو دلم باز کرده و ح ..رهیدوبار رنگ آرامش بگ مونیبشه تا زندگ ادهیپ طونیاز خر ش دایل

خودم به خانم فرجام زنگ بزنم.. بهتره بوق جواب داد.. نیدوم با بله؟ - نمیسالم... راد - سالم ، حال شما خوبه؟ - !ن؟یحرف زد دای.. با لدیممنون.. ببخش یلیخ -له ، کل - فعال گوش شاانوا یکردم.. ول حتیهم نصاا یحرف زدم... کل یب

داره ازین یشترینداره..فكر کنم به زمان بصبان یعنی - شا نیخک اجازه بد ه؟یهنوزم ع شه. دیباهاش حرف بزنم . آروم ب

گذاره ریتاث دایرو ل یلیباهاش صحبت کنه ، اونكه خ دایحداقل و

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 267: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

267 و تیشهسنگ

با احسااااس دینبا نیراد گهی... مداساااتیهم طرفدار ل دایو یدرسااته ، ول -اها هم ج یلیباهاش حرف زدم.. خ یلی.. راسااتش من خكردهیم یخواهرم باز

ش یپا سط ک شده کوتاه ب دمیبچه ها رو و هنوز ی.. ولادیکه به خاطر اونها هم نده پا یاز د مدهین نییلج بذار.. امروز قراره برو حاال نهیبب ی.. وقتدکتر می..

و تنتیبب شااهی، اون وقت ميبور م هیاومدن بچه وجود شااوهر الزام ایبه دن یبرا باهات حرف بزنه !

.. .كنمیمونده.. من تا اون موقم دق م یلیخ ادیب ایبچه به دن خانم فرجام تا - ؟یچ ی، دکتر برا نمیبب یراست

سونو شویو انيام آزما یکنترل باردار ی، برا گهیدکتر زنان د - ؟یبره ؟ با ک خوادیم ی.. کنطوریکه ا - ..میریو ما دوتا م مونهیم دایو شیپ نی... رامتمیریم گهیساعت د هی - ام؟یمن ب دیخواهیکنه؟ م یرانندگ خوادیخودش م - گفتی.. چند وقت مكنهیبدتر م دمیها.... بفهمه آمارشااو بهت م ییاینه ! ن -

.. حاال که دارمیباشااه از ساار راهم برش م نیاز راد مییبچه مانم جدا نیاگه ابذار بره دکتر بب ندازش.. تشیوضااع مینیآرومتر شاااده و کوتاه اومده رو لج ن

دمیبشه من بهت خبر م ی.. هر چهیچطور نتظرم... مدیبه من خبر بد نیامروز که از مطک دکتر برگشت نیپس لطفا هم - ؟یندار یبرم ، کار گهی... دكنمیراحت.. خبرت م التیباشه... خ - .. خداحافظنیفرجام سالم برسون ینه ، ممنون... زحمتتون دادم.. به آقا - خدانگهدار - : دایل

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 268: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 268

به خاطر شااتریاسااترس دارم .. ب یلیمطک دکتر .. خ میبا مامانم اومد امروزچه برخوردب دونمیکه گرفتم نگرانم.. نم یمیتصاام به دکتر بگم گه یا

درکم کنه.. دوارمیام ی..ولكنهیم به خودم جرات دادمو گفتم: ناتیاز معا بعد

..خوامیعذرم- ؟ یشده ؟ نگران یزی...چزمیبگو عز -

مادرانه... نگرانم بمونه... یها ینه از نوع نگران یگرانم.... ولن آره ..مسخواستم ... سقط کنم! خواستمیراستش من م -

مامانم بلند شد.. یلحظه به سكوت گذشت که صدا چند ؟ دای؟ سقط؟! عاطفه ات کيا رفت ل یچاااااااا - ..كنمیمامان.. خواهش م -هم یجدا بشاا نیاز راد یتو کارهات دخالت نكردم.... بخوا یبسااه هر چ -

یفكر مرد ؟ی...فكر جون خودتو نكردیچی.... بچه هیکارو بكن نیا ذارمینم !ه؟یشوخ

فت.... از ا حرصاام مادرم.. نیگر نک بودن..... خوب منم جا به مه حا ه حرف.. نیباا رهیگیاحساس کشته شدم جون م

اه کردم..تفاوت و سرد به مامام نگ یب ؟ نمیکه از بچه اش بب دمیاز باباش د یریچه خ - دایانصاف نباش ل یب -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 269: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

269 و تیشهسنگ

هی خواسااتمی... تازه مدمیکشاا یکه چقدر سااخت نیدی؟ د گمیمگه دروغ م - ! هیا شهیآقا چه هنرپ دمیبكشم که فهم ینفس

دکتر ساکت شدم.. یصدا با ؟ هیبپرسم گ*ن*ت*ه بچه چ تونمیم - ..یکه باباش اون مردک دروغگو نهیگ*ن*ت*هش ا - ! دهی.. از شما بعكنمیخانم فرجام.. خواهش م -ست خودم ن یول خوامیعذر م - صابم د شكل دارمو ستیاع ... با پدر بچه م ! شهی.. نم تونمیبچه نم نیبا ا یجدا بشم... ول خوامیم گه؟یم یشوهرت چ - زنو بچه اشه...... عاشا شهینم یامر راض نیشوهرش عمرا ً به ا - پس چرا .. -کرده که همه باورشااون ی... انقدر خوب نقش بازلمشااهینه خانم دکتر.. ف -

شده.. ! دایل - حساس شدم.. یادیروزهاز نیتوجه به تشر مامانم از جام بلند شدم... ا یب

صحبت کنم. اهاتونیتنها گهیروز د هیفكر کنم بهتره - خيالت نكش !... رمیمن مزاحمم م - گهیروز د هی ی...باشه براستینه مامان ... امزوز حالم خوب ن - مامانم شروع کرد.. میدیبه خونه رس نكهیمحض ا بهودتو خ یکه بچه یعاطفه بود یتو انقدر ب ؟یبكن یخوایم كاریچ یفهمیم -

شااوهرت یبدون اجازه ؟یبد یخوایم یچ نوی.. جواب راد ی! در ثان؟یبكشاا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 270: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 270

کنه.. اصاال اگه بفهمه تیازت شاكا تونهی... مشاهیبرات دردسار م یساقط کن كنهیخون به پا م

بچه خود به خود سااقط گمیبفهمه.. م دینبا نی.. رادكنمیمامان.. خواهش م - كنمیم شیکار هیاز حرص و جوش افتاد.. گمیشد.. م

یخوایم یجواب رسانه ها رو چ ؟یکنه چ تیاگه ازت شكا ؟یاگه بفهمه چ - ؟یبد یخوایم یاصال اونها به جهنم ، جواب خدارو چ ؟یبد نمتوینم گهی.. من دكنمیسااروصاادا کارو تموم م یبفهمه.. ب یکساا ذارمینم -

!ی.. هرکاركنمیم یازش هرکار ییجدا ی، برا خوامینم نویمامان.. راد ؟یزیخون بچه اتم بر یحاضر ییجدا یلج.. برا یرو دنده یافتاد - نیاز ا كشاامویخودمم م نیساار به ساارم بذار ادمی، ز كنمیم یهرکارآره.. -

! شمیراحت م یزندگ ! دایل -

یاز نگاه دلخور مامانم.. برا ییرها ی.. براختیاز زندان چشمهام فرو ر اشکجدان فرارو بر قرار ترج عذاب و ندامتو به حیفرار از حس گاه گرفتمو دادم.. ن

اتاقم رفتم.. درو پشت سرم بستمو قفلش کردم..شكمم گذاشتمو زار زدم... یبالش گذاشتمو زار زدم... دستمو رو یرو سرمو

ميبورم... چاره یبكشاامش... ول خوادیبچهرو دوساات دارم... دلم نم نیمن ا هی خوامیآدم پسااتو دروغگو باشاام... نم هیبا یميبور به زندگ تونمیندارم ... نم

! دنیدروغ م ینگاه کنم که فقط بو ییعمر تو چشما از جونم... خونم.. از فرزندم بگذرم.. دیحس نفرت با نیاز ا ییرها یبرا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 271: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

271 و تیشهسنگ

خدااا یمشااات گرفت... ول ریاتاق به لرزه افتادنو مامانم درو ز یوارهاید ادمیفر ازس خوامینم خوامیکنن... نم شتریعذاب وجدانمو ب خوامیمحرف بزنم.. ن یبا ک بشم .. مونیپش :نیراد

... دخترهیسرتا.. زنک از خود راض ی... دختره شمیم وونهیرسما دارم د گهیدناحسااااب ی نه... رهیخ ی.... دختره یخودخواه مغرور... زن نه.. ز ساار...

با یبابام زنگ زده بهش.. ول روزیگفتم... د زیگرفتم از بس بهش چ يهیاه!سارگ گردمیبه اون خونه برنم ام گهیمن تموم شده.. د یبرا نیگفته و راد ییکمال پررو

ومن براش تموم شده باشم... نه نكهیا یخونه حا داره.. ول نیتو ا ادینخواد ب اگه

! نداره! حا کردم؟ یکارم اشتباه بودو کوتاه یبراش کم گذاشتم؟! کيا یچ مگه

ره؟یآدم سهمشو.. حقشو بخواد بگ هبد گرفت! دیحقو با گنیآدم م عالمو

همتو بده بابات س دیبه فكرمم باشه و بگه کارت درسته و با نكهیا ی... بيازنمه ، قهر کرده گذاشته رفته!

عقله! ی... بگهید نهیهم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 272: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 272

صال سرشون نم یزنها ب یهمه ا یعقل یب یجور هی... هر کدوم شهیعقلن... گه ا كنهیبا عروسااشااو داره و فكر نم یناسااازگار ی.. اون از مامانم که بناكننیم

پسرشم بده! یجدابشه برا !رهیو م بندهیبشه چمدون م یچ هیاز زنم که تا اون

!شهیم كدوممونیطرفدار ونیدر م یكیاز مادر زنم که اونم حرف بزنم.. دایقرار جور کنه من با ل هیقرار بود مثال

اصال زنم آدم بود خدا خلا کرد؟! ...اه !میمردیم میرفتیم دیکه ما مردا با كردی.. اگه خلا نم هرچند

ن جو یعنیمدت بدون زنم مردم ! نیکه تو ا یكیخودم که تعارف ندارم.. من با دادما...ا ... جون مزنیعقل باشنو کله شقو زبون نفهم.. بازم عز یهم ب یهرچ المصبا

!رهیممردا براشون در !میبره و وا بد نیتا تمام غرورو جبروتمون از ب هیکه بگن کاف زمیعز هی

!گهیکه پررو شدن د میکارارو کرد نیهم خودم! شیپ ارمشیباباشو به زورم شده کشون کشون م یخونه رمیم امروز

برش داشته! الیخ !طالق

هارو ازت میریبذارم طالق بگ عمرا چه که ب رمیگی.. جفت ب ته یای، اون وق ..یالتماسم کن

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 273: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

273 و تیشهسنگ

ش در شون ک ش دنیحال خط و ن شماره میبودم که گو یخونه یزنگ خورد.. ..ناستیا دایل

بله؟ - گمیکه م ی... زود خودتو برسون به آدرسنیراد - ه؟..؟... بچتنیافتاده.. رام یاتفاق دایل یشده؟ برا یسالم خانم فرجام ، چ -.. بچه رو بندازه. خوادیلج م یبچه.. افتاده رو دنده یبچه ب یدست دست کن -دکتر.. باهاش مخالفت کردم ، خواستم نظرشو عو میباهم رفت شیهفته پ هی

.. تو نمكیباهاتون صااحبت م امیم گهیروز د هیپاشااد به دکتر گفت یکنم .. ولشاانوا...؟ حرف وشکو گ ی، ول كنمیم حتشیهفته هم هرروز دارم نصاا هی نیا

نیبهش گفت که بدتر شاادو گفت هم یبابات چ دونمیحرف خودشااه... نم!..بعدشاام زنگ زدو با دکتر قرار گذاشاات.. كنهیسااره م هی فشااویامروز تكل

ست شهینم ی، ول گهیروز د هی ایسقط کنه خوادیامروز م دونمینم ست رو د د کار از کار گذشته ها ! یدیوقت د هیگذاشت..

آدرس؟ -کردم... لباساامو عو کردمو با یخداحافظ میکردمو ساار ادداشااتی آدرسااو

به سمت مطک دکتر رفتم.. ستیسرعت دو میبرزخ یچشم ها دنیبا د یوارد مطک شدم.. منش نیسنگ ییخشمو گامها با

از جا بلند شد.. !كننینم تیزیآقا امروز دکتر و دیببخش - !كشنیدرمان م ی.. امروز بيادونمیبعله ، م - !رونیب دییبفرما ه؟یمنظورتون چ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 274: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 274

!رمی، با اون م ادیزنم ب نیبگ - !سیتا زنگ نزدم به پل دییبفرما ه؟یآقا؟ زنتون ک یچ یعنی - نم!ک تیتا خودم نرفتم شكا نی... زنگ بزننیكنیاتفاقا کار منو راحت م -آوردو رونیدر ب نیبلندم در اتاق دکتر باز شدو دکتر سرشو از ب یخاطر صدا به

تشر زد.. شیاول رو به منش نوبت نده! یشده؟ مگه نگفتم به کس یمعلومه چه خبره؟ چ - آقا.. نینوبت ندادم خانم دکتر... ا - یخواست با دست منو نشون بده رفتم کنار دکترو زدمش کنار.. با ترس قدم تا

عقک رفتو صداشو باال برد.. د؟یخواهیم ی.. چونریب دییآقا؟ بفرما یچ یعنی - زنمو! - !سیپل یاداره دیبر نیزنتونو گم کرد - مش!برد رونیقتلگاه ب نیدست زنمو گرفتمو از ا یوقت ی.. ول رمیبعله ، م-

خل مت پرده دا به ساا گاه کردم.. تاقو ن تاق بود نیکه ب یرنگ دیسااف یا اشه.. ول دمو بهش ميال ندا یرفتم..دکترم دنبالم اومد...بازومو گرفت تا مانم ب

با دست پرده رو کنار زدم..شمها زیخ میتخت ن یرو دایل شده بود ییشده بود.. با ترس و چ شت که در

نگاهم کرد.. !نیراد - !میپاشو بپوش بر -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 275: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

275 و تیشهسنگ

!امینم - خشم مچشو گرفتمو داد زدم باون از جفتت كنمویدکتر خراب م نیرو ساار تو و ا نياروی.. ایاین یعل یبه وال -

!كنمیم تیشكا دکتر بلند شد.. یصدا

سرت؟ یرو یصداتو انداخت دونهیآرومتر آقا.. مگه چاله م - نیا یخوایم ییراهنما یبيا ؟یساارت پزشااك ریبود... خ دونیکاش چاله م -

؟یاریبالرو سرش ب براق شد.. دایجوابمو بده رو ل نكهیا بدون

ض نیخانم فرجام.. مگه نگفت - سوخت ، فكر ه؟یشوهرتون را من دلم براتون .. بچه مانم اساات نیا نویکرد دایکردم به خاطر کارتون با شااوهرتونم مشااكل پ

!شمیثواب دارم کباب م یانگار بيا یول خودم جوابشو دادم دایل یبيا

شده ثواب؟ یآدم کش ایدن یکيا - هم فشرد.. یندادو لبشو رو جوابمو

..دییاین نيایهم ا گهیفرجام..دخانم دیبهتره بر -ستت به زنو بچه ام بخوره... نيا؟یا ادیب ذارمیم ینكنه فكر کرد - عمرا بذارم د .. زود باش!دایل

ش میمط شو پو س ستم دویو حرف گوش کن لبا شو تو د ست شد.. د باهام همراه ا خشم ب ستادویساختمون پزشكان ا ی..جلودمیکش رونیگرفتمو دنبال خودم ب

..دیکش رونیدستشو از دستم ب

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 276: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 276

از جونم؟ یخوایم یدستمو ول کن!... دست از سرم بردار.. چ - زنه؟یحرف م ینطوریمن ا با ..دمیصورتشو غر یخشم صورتمو بردم جلو باباز یبساااه هرچ - چه مل کردم... من یب خوامیکردم، م یغلط هیهاتو تح

!مونیبه زندگ یتو گند بزن دمیاجازه نم یجبرانش کنم ، ول اش گذاشت.. نهیس یرو دستشو

الی... با خكردمیم مویزدم؟ من؟ .... منكه داشااتم زندگ تیمن گند به زندگ -شتم بچه اتو بزرگ م ر .. تو چطوكردمی.. برات زنانه هامو خرج مكردمیخوش دا

تو بسااتمیداشااتم بهت دل م یوقت یبود یتو چه فكر ؟یجواب محبتهامو داد !؟یدیخندیدلت بهم م

ض میبر ای! بستین نطوریا - صک نیتو ا گمی... مدمیم حیبرات تو یچ دل الم !گذرهیم !یکه دست از سر من بردار نهینخواستم.. تنها خواسته ام ا حیمن ازت توض - !؟یبچه امو بكش یکه بر -تو و عشااا منه! به نظر یخواه ادهی.... اون حاصاال زسااتیتو ن یاون بچه -

سهم کدوممونه؟من به دیشا ش؟یبكش ادیباشه.. اگه از عشقته چطور دلت م نطوریکه ا میریگ -

یواخیموجود زنده رو م هی ؟یتو چ ی.. ولسااتین نطوریفكر منافعم بودم ، که ا ؟یبه کشتن بد

داد زد.. دویکوب نیمثل بچه ها به زم پاهاشو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 277: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

277 و تیشهسنگ

!ستیبه تو مربوط ن - ..دیو ازم پرس دایشد به ل رهیبا تعيک از کنارمون رد شد.. خ یردم کوش؟! یلمبرداریگروه ف ه؟یاسمش چ دتونه؟یجد لمیف -

شو بدم.. ل یچ موندم ست دایجواب ضطراب نگاهم کرد.. بدون تامل د هم با اباز کردمو پرتش کردم نویبردمش.. در ماشاا نمیگرفتمو به طرف ماشاا دارویل

..نیتوماش نشستمو پدال گازو فشردم.. میسر خودمم

پدر مهربان.. با توام! ی... ه اد؟یسر بچه ام م ییبال هی یگی.. چته؟ نمیآها - خشم بهش نگاه کردم.. با به جهنم! - حرص داد زد.. باود! ب لمتیف یدی.. دستیبچه برات مهم ن نیگفتم ا یدی؟ به جهنم ؟ د یچ -

رون؟یب یکشوند تیاز مطک با اون وضع ، پس چرا منو نطورهیاگه ا مگی.. بخوام مكنمی، هرکار دلم بخواد م نی.. زنو بچه مخواسااتیچون دلم م -

!برمشیم نیبمونه.. نخوام خودم از ب که.. یكنیتو غلط م -

که ساارش زدمو حرکت دسااتم که در امتداد صااورتش یحرفش با داد ی ادامه صورتش متوقف موند خورده شد.. یمتریلیم میرفتو و ن

بهت نگاهم کرد.. با ؟یتو.. تو .. تو به چه حق - نزدمت که! ؟یچ یبه چه حق -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 278: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 278

بزن! اینه تورو خدا ب -رفت.. در واقم ضااعف سااهیحرف زدنش ر نیا یخشاامم دلم برا یهمه با

!تیموقع نیتو ا یقابل انكاره.. حت ریرفت.. دوست داشتنم غ دستشو تو دستم گرفتم.. دمویکش یبه کنار نویماش

من.. یدایل نیبب - .ستمیتو ن یدایمن ل - من.. یمادر بچه نیباشه.. اصال.. بب -بچه یکارخونه یخواستی.. میخواستیم یجوجه کش ی، منو برا نیآهان.. بب -

!یدشیو فعال لنگ خط تول یهم راه بنداز داد زدم.. باز نه؟ ایزنم حرفمو ب یذاریم - نگاهم کرد.. دویچسب نیماش ی شهیترس به ش باست دارم، به روح رامنیبب - ستت دارم.. به جون خودم دو نی.. من.. من .. دو

برات! رمیمیم یقسم دوست دارم.. د لعنت یاعتراف آخرم که بازم با داد همراه بود گنگ نگاهم کرد.. نگاه از چشاامها با

متعيبش گرفتمو فرمونو تو دستم فشردم..هدفم کارخونه بود.. لیفقط اوا یمقصاارم.. ول دونمیبد کردم.. م دونمیم -

اون موقم که باهات.. اون موقم که بهت یعو شاااد.. حت یبعدش همه چ... دوستت داشتم.. با عشا باهات همراه یابراز عالقه کردمو شبمو صبح کرد

چه امو ب نكهیانه یپول بوده؟ .. درست.. پول بوده ، ول تمیمن ن یگیشدم.. تو م

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 279: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

279 و تیشهسنگ

.. نمیبیعشااقم م یبه اهدافم! منم اونو ثمره دنیرساا یبرا نمینخوامو اونو پل ببکه به بابام نگفتم چقدر دوسااتت دارمو شاارطشااو نهیمن تنها گ*ن*ت*هم ا

ستم.. م شم حقمو ازش خوا ستمیقبول کردم.. بعد حرفش بمونه.. به یپا خوا.. من نی! ببیکوره در بر ازو یحرفامونو بشاانو كردمیلش عمل کنه.. فكر نمقو

ست کنم برگرد امیداره ب یلیاالن کارخونه به ناممه.. به نظرت چه دل .. ؟یالتما !ره؟یتو بچه هارو دوست دارمو جونم براتون در م نكهیهان؟!.. جز ا

ازم گرفتو دستهاشو تو هم قفل کرد.. نگاه خونه!منو ببر - خودمون؟ یخونه - نه ، خونه پدرم.. - ، دمیبراش چ یکبر یهمه صااغر نیراه انداختمو بردمش.. ا نویحرص ماشاا با

..!دیرس يهینت نیآخرش به ا م..آخرو زد ریبشه که ت ادهیپدرش ترمز کردمو خواست پ یخونه یجلو یوقت

فردا یدیرس يهیها رو گفتم.. خوب به حرفهام فكر کن.. اگه به نت یمن گفتن -نه م یتو خو متیبیخودمون نخواساااتن منو بازم نظرت ی.. اگر و از

اومد ایپدرت بمون.. صاابر کن بچه که به دن یگ*ن*ت*هكار عالمم ، خونه به خودم! یدی.. بچه رو هم ممیشیجدا م میریم

بزنه که اجازه ندادم.. یحرف خواستتا كنمی! با بابام صااحبت مشیببر نیاز ب یخواسااتیو م یخواهینم نویتوکه ا -

مال تو بمونه.. حاال برو! نیرامت

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 280: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 280

شا ادهیپ نیغمگ یافتاده و نگاه ییشونه ها با دیاکردم.. نب یرو ادهیز دیشد.. باز گفتمیم نه.. ولهیفردا.. دختر لي نه قبول نك مو زدم.. ازمن حرف ی.. ممك

خودش برگرده! یبا پا دیعشقمم گفتم.. منم غرور دارم.. منو بخواد ، بانكردو منم منتظر جواب نشااادم.. گازو هدف پاهام قرار دادمو از یخداحافظ

کوچه گذشتم.. چیپ : دایل

.. دچار فهممی،هم نگران... حالمو نم میرخوت درو بسااتم.... هم عصاابان با تضاد شدم!

دوستم نداشته و فقط به خاطر کارخونه بهم محبت نیراد كردمیامروز فكر م تاهاش... ابراز كردمیکرده... حس م مام محبت که ت گار رو دسااات خوردم... ان

شقانه اش.. همه به خاطر یعالقه اش.. زمزمه ها س هیعا شت پول بوده ، اهیمه خرج ب یشتریب شرماگه ن دی.. شادیحرفهاش.. دلم لرز دنیامروز.. با شن یولسش م شتریب دادویم سا له که مثل خودم ک فیح ی.. ولشدمینرم م گفتیاز اح

زد تو حسم! رمیشقه.. تا خواستم از حرفهاش حس خوب بگتاده و عزم رفتن کرده... هم عقلم بهش برخورده و منعم هم به لرزش اف دلم

!كنهیم به حرف کدوم برم؟! دونمینم

نرم؟ ایبرم اصال ... زور گو!كنهیم فیتكل نیالتماس برام تع یبيا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 281: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

281 و تیشهسنگ

دنیراهرو گذشتمو به اتاقم رفتم.. مامانم با د چیسرمو بلند کنم از پ نكهیا بدون پشت سرم راه افتاد.. یحالم با نگران

سر خودت یینكنه بال یوا ؟یچرا دمغ ؟یشد؟ خوب یجان.. مادر.. چ دایل - ؟یآورده باش

حوصااله از جواب دادن رو تخت نشااسااتمو هر دودسااتمو به صااورتم یب شدم... رهیخ نیام نگه داشتمو به زم قهی...دستامو در امتداد شقدمیکش

!ش؟یانداخت داینكنه... نكنه.... ل ؟یدیچرا جوابمو نم - غم تو چشم مامانم نگاه کردم با ن؟یخبر کرد نویشما راد - چ... چطور مگه؟ - !دیکرد یبکار خو -

کنارم نشستو دستشو دورم حلقه کرد.. اومد دا؟یحالت خوبه ل - خوب؟ خوبم.. خوبم... - بحثت شده؟ نیبا راد ؟یكنیم ینيوریچت شده؟ چرا ا -

خودم یسااوالشااو جواب بدم گنگ نگاهش کردمو انگار کا برا نكهیا یبيا زمزمه کنم بهش گفتم..

دوستم داره.. گهیم - شد.. رهیبه من خ مسكوت

ستم داره.. م یلیخ گهیم - شته بوده.. گهیدو واشیقرار کارخونه رو از قبل گذا دلبسته ام شده... واشی واشیعاشقم شده.. واشی

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 282: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 282

..دمیمامانمو گرفتمو التماس وار پرس دست مامان؟ گهیراست م یعنی -ز راه نفسم با یعقک رفت .. کم می.. روسردیسرم کش یاش رو گهیدست د با

شد..گوشااه هیوقته که منتظر یلی.. خشااهیم چیوقته که پاپ یلی.. خگهیراساات م -

خوبه.. عاشقه! نیچشمته.. دوستت داره.. راد بهم گفته تا فردا فرصت دارم.. -

شونه اش افتاد.. یباز کردو کنار گذاشت.. سرم رو مویروسر بچه رو.. یخواینكنه بازم م ؟یچه فرصت -شت - شم.. نذا شت بچه امو بك عمر عذاب وجدان به جونم هینه مامان.. نذا

برام شرط و شروط گذاشته! یبكشم.. ول صاف نگه داشتو با اخم نگاه ازم گرفت.. سرشو

!؟یکرده! چه شرطو شروط خودیب -كهیا - عد از زا ن قت دارم برگردم.. وگرنه... وگرنه بمونمو ب تا فردا و مانیفقط

بهش بدم! بچه اشو تتویرعا دیبا دونهیچه طرز حرف زدن با زن بارداره؟ نم نیا ؟یچ یعنیواه! -

بكنه؟ ویچیمامان.. درسااتو غلط ه هی.. مغزم خالدونمینم یچی... اصااال هدونمینم -

.. چكار کنم مامان؟ دونمی.. نمدونمینم :نیراد

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 283: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

283 و تیشهسنگ

با دایپدر ل یخونه یشااماره دنید با لبخند رو لبم نشااسااات... لمیرو موستمیم صال ا ادیکوتاه م دون ش نیدختر هم نی، ا دتر ب یطوره جلوش مظلوم با

جلوش مقاوم بود! دی.. باشهیپروم جواب دادم.. رفتیکه از لبم کنار نم یلبخند با عشقم؟ یجانم؟ باالخره سر عقل اومد - نیراد -ارمو لحن کشد مویشونیمادرش کوپ کردم.. با دست زدم تو پ یصدا دنیشن با

درست کردم.. سالم خانم فرجام ، احوال شما؟ - !نی، البته اگه شمادوتا بذار میستیشكر ، بدک ن - برگرده؟ خوادینم دایشده؟ ل یمگه چ - گرده؟یبرم یواقعا فكر کرد - گفتم منتظرشم برگرده!من حرفهامو بهش زدم.. با صداقت تمام.. بهشم - ، نه؟ ارهیاسمتم ن گهیاگه بشه پس فردا د یعنیفقط تا فردا... یول - نبود ، منم جوش کردمو.. ایگفتم کوتاه ب ینبود... هرچ نیمنظورم ا - !یخراب کرد ویطبا معمول همه چ - زمزمه کردم.. دیترد با برگرده؟ خوادینم یعنی -س.. هیزن حامله توقع - سه، زود رنيه... تمام سا نییباال پا شیهورمون ستمیح

س هیشده و اونو ی هفیوظ نیا طیشرا نیساخته... تو ا ریپذ کیآدم زود رنج آشه که ازش دليو .. اون وقت تو نه ادیکنه.. نرمش کنه ، به دلش راه ب ییشوهر

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 284: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 284

... ؟یکرد نییبراش حدو حدودو شاارطو شااروط تع ینه برداشاات یگذاشاات !میباش میت هیتو میتونینم گهید یباش ینيوریا

ما بگ - كار کنم؟ هرچ نیشاا لد بودو بهش گفتم... یمن چ که فكرمو دلم ب !ستین ایالکردار کوتاه ب

!اد؟یکوتاه م دیبا تهد یفكر کرد - بكنم؟ دیچكار با -که هنی، مهم ا یایچندبار ب ساتی.. مهم ناریبذار از دلش در ب شیخودت پا پ -

زن ناز داره و دوست داره شوهرش نازشو بخره!روم حساااب باز گهید ینيوریدوتاش کنم.. ا تونمیمن حرفمو زدم ، نم یول -

دیقانم اش کن دیکن ی.. شما سعكنهینم رفته که بار دومش باشه؟! یبه حرف کس دایل یاز ک - طالقش بدم ، دوستش دارم! خوامیمن نم - دایپدر ل با یبه پدرت بگ هیثابت کن!... اصال نظرت چخک دوست داشتنتو -

هان! بزرگترها حرفاشااونو نيا؟یا دییایشااام ب یهماهنگ کنه و فردا شااک براش كننیم ییراهنما زننویم شما دوتا ب شم سنگاتونو نویحرفاتونو بزن نینی، بعد

س ینيوری.. انیباهم وا کن یسوخته نه کباب! نه تو از حرفت کوتاه اومد خینه شو با نكهیبا حس ا دای، نه ل شكنه مواجهه م دیغرور سی.. مشهیب ه ، ک شیشنا

مغروره! یلیخ من گفتم؟ كنهیفكر نم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 285: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

285 و تیشهسنگ

بگه پدرت صاابح زنگ زده.. اون موقم هم که شااما دوتا گمینه ، به باباش م - زنگ نزده!مشخصه که پدرت از طرف تو نویمشغول جدل بود

شم چ یقبلش از دستش ناراحته ، ول یهرچند که بابامم به خاطر برخورد سر -ض گمی، م شو هوا هیزنگ بزنه و قال ق شما هم خوب بپز یرو بكنه.. فقط لطفا

منو داشته باش! با من! دایزبون مادرتو داشته باش ، ل یتو هوا - :دایل

آب آروم یبه گلومو با خوردن کم دیحرف پدرم غذا پر دنیشااام با شاان موقم شدم.. رهیشدم.. دوباره بهش خ

بابا؟ نیگفت یشما چ - انیفردا شااک م یزنگ زد گفت برا یدخترم؟ حاج فتوح یكنیچرا تعيک م - میتا صحبت کن نيایا

ن؟یگفت یشما چ - !نیاریب فیگفتم منزل خودتونه تشر گفتم؟یم یچ - بابا.. یول - اخم حرفمو قطم کرد باس - سرت نداره ، م یبس کن دختر گلم ، ک ست زور به شونو م انید زننیحرفا

پساار نی، راد میكنیبراش م یفكر هی یتونینم یدی، تو هم حرفاتو بزن.. اگه دست... ول هی... هیخوب شا ه نیذاتش خوبه... مثل رام یکم زود جوش و کله

پدرشااونم مرد خوبامرزیخداب نده و كمی، فقط هی.. مثل حكمشاخالقش ت شهی! با مدارا درست ممونهیحكم شاه م

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 286: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 286

شون نم ستنین میم*س*تق یصراط چیاما اونها به ه - فكر ...رهی، حرف تو کت شهیبا زور حل م یکردن همه چ

به خاطر رامت خودیب - تاحاال ما باهاشااون مدارا نیکردن... مگه من مردم؟ سه.. اونها االن بيابه نیاز ا ی، ول میکرد ست هی یبعد ب شون د نوه دوتا نوه ا

شن.. اگه د شتریب دیتوست.. با شته با شنو هواتو دا حرف یادیز دمیمواظبت با اون ور آب! فرستمتیم یجور هی زننیمتا آخر عمر فرار کنم ، تازه با دوتا بچه.. خوامیبابا؟ منكه نم نیگیم یچ ؟یچ -

...ییتنها نگاهم کرد.. هیاندر سف عاقل

با منو مامانت؟ ؟یتونیم یبا ک یتونیتنها نم ؟یآخرش که چ -تا بچه... ی.. ولشااادیبود م نیکه اگه فقط رامت نهینه ، منظورم ا - با دو حاال

خک! شهینمصداهات برا نیشوهرته پس ا شیدختر بابا.. تو که دلت پ - اگه ؟هیچ یسروجداسااات ، ول یناز کن یخوایم به هی... شاااهیلوس م شیادیز یبحثش کم

فرصت بده... باشه بابا؟ تونیزندگ چشم! -

کردم یبه بشقابم دوختمو تا آخر غذا با قاشقو چنگالم باز نگاه.........

رم ... موهامو موس زدمو دویبا ساپورت مشك دمیپوش یا روزهیبلند ف کیتون هیستمیکردمو تا م یظیغل شی... آراختمیر شدم همون تون ست یعطر زدم..... در

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 287: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

287 و تیشهسنگ

از دوساات دختراش انتظار شااهیکه هم یدوساات داره... همون شااكل نیکه راد !ظیغل شیو ساده.... موها ساده... آرا کیداشت باشن... لباس ش

اق اگه تو ات شاادیلوس م یادیرفتم... ز رونیزنگ از اتاقم ب یصاادا دنیشاان با بمونم تا بعد از اومدن مهمونها مامانم صدام بزنه....

با دمویکش نیبه سر رامت ی... استرس داشتم.... دستستادمیا یدر ورود یجلو یکردم که با رو یفوت نفسمو بسرون دادم... اول پدرش وارد شد.. سالم آروم

ه طبا معمول طاقچه پر از حرف جوابمو داد... بعد مادرش ک یباز و البته نگاه اش باال بود... و در آخر خودش!

شك خودش شلوار م سته گلیدود راهنیو پ یبا کت و ... ابیبزرک و ز ی... با دبا موها یبا عطر با نگاه ییخوش بو... باال شااونه زده .... به پر از یکه رو

....دیكاویکه از سرتا پامو م ی.. نگاهیدلتنگشدم.... محو لب محو صالح یرو یخند پر معننگاهش صورت ا لبش... محو

هنكیاز ا دونهیکه تا باال بسااته بود.... م یراهنیپ یشااده اش... محو دکمه هاه که وقت یلی... خادیباشااه بدم م دایلباس مرد باز باشااه و همه بدنش پ یدکمه

شون نم هیشب یلیوقته که خ یلی.. خادیوقته که به دل من راه م یلی.. خذارهیباز شده! خوادیکه من دلم م یمرد

صاااداش پلک زدمو نگاه از چشاامهاش گرفتم... نگاهمو اطراف دنیشاان با ...ستیتو راهرو ن یبيز ما دوتا کس دمیچرخوندمو د

&&&&&&&&& سرشو خم کرد .. یشدکم شیرایو سالم عر شد بانو! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 288: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 288

لک جوابشو دادم... ریچشم نازک کردمو ز پشتگاهشو با اخم ن دیبه سرتا پام نگاه کرد... به پاهام که رساز چشمام گرفتو نگاه

باال آورد.. ؟یدیپوش هیچ نیا - تعيک نگاهش کردم... با لباسه! ؟ینیبینم - نی.. زن حامله لباس به اسااتیخانوم باردار مناسااک ن یبله لباسااه ، اما برا -

شه؟یم یتنگ ش دینبا یدونینم پو ه باردار خوبه بار دومه ک ؟یساپورت تنگ بپو ؟یدونینم نارمی، ا یشیم شدم.. رهیخ شیجد یاخم به چشمها باندار براهیخبر میفكر نكن امشاااک راهتون داد - خودت... هنوز ی... دور بر

شم؟یمن هرطور که دلم بخواد لباس م یدونینم شم نم پو یبرام امرو نه ادیخو !خودتو درست کن یگیراست م یلی... تو خیکن

تر اومدو مچ دستمو گرفت... جلوکه باباهامون یاز حرفم کوتاه اومدم... به خاطر قرار نيایفكر نكن اومدم ا -

شتن اومدم ، وگرنه حرف من همون بود که د صبح با روزیگذا دیگفتم... امروز ...برمتیبابا قرار گذاشته ، گفتم شک م دمی.. دیومدیم

حرفشو قطم کردم.. رونویب دمیکش دستمو

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 289: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

289 و تیشهسنگ

ی! از کبرمت؟یشااده! شااک م یاالتیخودش خ ی... چه برانمیصاابر کن بب -... پس یایبه احترام بابام گذاشااتم ب ؟یكنیم فیتكل نییمن تع یتاحاال تو برا

!نیآدم برو بش یحرف اضافه نزنو مثل بچه !ستمین نیمن شک نبرمت راد - !ستمین دایل امیمنم ب -

رفتم... هیبق شیز نگاه برنده اش گرفتمو پا زمویت نگاهبودن و مادرها هم با گوشاه و کنانه باهم گهیمشاغول صاحبت با همد پدرامونحوصله یساکت و ب دایپدربزرگش نشسته بودو و یرو پا نی.. رامتزدنیحرف م

کنار من...من یبه جمعمون اضاااافه شااادو کنار پدرش .. روبرو نمیلحظه بعد راد چند

نشست.. در و اون در گفته شد که حاج محمود بحثو به دست گرفت.. نیاز ا یکم

ناب فرجام... - ها پ نیب یکدورت هیخک ج چه مده.. ول شیب ما یاو بهتره بشن! ادهیپ طونیهم از خر ش نایتا ا میبذار شیبزرگترا پاپ

ش یعنیبه من بود... میحرف و نگاهش م*س*تق منظور سوار خر طونم؟یمن !ره؟یتقص یپسرش ب یعنی

حاج محمود بزرگترم... وگرنه.... نياستویکه بابام ا فیحما .. اگهمیکن شااونییراهنما دی.. به هرحال جوونن... ما بایبعله جناب فتوح -

!شنینم دهیکش راههی، اونها هم به ب میراه درستو نشونشون بد قربون دهنت بابا! یا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 290: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 290

راه مویبردار یریکه به کمک خدا ، قدم خ میموافقم... حاال امشااک ما اومد -شما به ا ستو با کمک شون بد نیدر هیو نزنن نی... بلكه حرف مارو زممیدوتا ن

بچه هاشون بكنن! یهم برا یفكر ..رسنی.. حرفاشونو بزنن.. بعد به بچه هاشونم مانیاول باهم کنار ب -ما فیلب کنن تا تكو سنگ هاشونو بهم پرتا ننیبرن بش نیدیپس اگهاجازه م -

و اون دو طفل معصومم معلوم بشه! به بابام یبا اجازه ا نمیاشاااره کرد.. راد نیبه راد دویاش خند مزهیب یشااوخ از

گفتو بلند شد...مه حاال نه... ميبورم همراه یه به م ها گاه اصااال دلم یکنم... ول شین

پررو! ی.. پسره خوادینمسرم با قدمها با شت سمت اتاقم رفتم.. پ شدمو به د.. آروم اوم ییحرص بلند

باال آورد.. میتا وارد اتاق شدم درو بستو دستاشو به عالمت تسل کم بگذره حواسشون از ما پرت بشه.. بعد دادو قال کن.! هیباشه.. صبر کن -شردهلبخن هیبا یخنده ام گرفت.. ول دیفهم تموین نكهیحالتش و ا از خودمو د ف

نشه! نیکنترل کردم تا اونم پررو تر از اتاشااو نگاهم کرد... نگاهش پر از حس بود.. پر از رهیب*غ*ل کردو خ دساا

!یگ.. پر از دلتنكشونهیکه آدمو به سمت خودش م یخواستن.. پر از موج مثبت ؟یتمومش کن یخواینم - !یدر خودتو نشون داد ی.. جلواریمظلومارو در ن یمن ادا یبرا - !ستیبچه خوب ن یبرا گم؟یمگه بد م -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 291: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

291 و تیشهسنگ

درسته ما ی، ول دهیم یمعن هیبتمرگ نوی... بفرما و بشیدرست بگ یتونستیم - م؟یاز لفظ بتمرگ استفاده کن

!ینبود ریتقص یتو هم ب ی.. ولشهیقبول.. من تند رفتم... مثل هم - ؟ینیشینم -. نگاهمو ساار دادم به چشاامهاش... لبخند زدو گفتمو رو تختم نشااسااتم. نویا

ستم حرف یکنارم رو ست... خوا ش ستش دور یتخت ن بزنم که با قرار گرفتن د کمرم ساکت شدم...

م... شک آروم نداشت هی یرفت یچقدر دلم تنگ شده..... از وقت یدونستیاگه م - نداشتم... اصال آروم و قرار نداشتم! یروز آفتاب هی

..رمیحرفها و تماس دستش قرار نگ ریسفت نگه داشتم تا تحت تاث خودمو !یزدیاگه انقدر برات مهم بودم دورم نم -

شد.. رهی... تو چشمام خدیموهام کش یاشو رو گهید دستبچه خواستم... درسته که بابا از قبل گفته هیدلم... من فقط زیدورت نزدم عز -

دلباخته بودم! میبچه دار شخواستم یباور کن وقت یبود... ولسم دار یوقت نگفت چیه - سادگیدو سم گفتمو تو... تو ی... من با سا از اح

!یدیدلت به احساسم خندشم.. شهینم لیدل اوردمیچون به زبون ن ؟یگیچرا چرت م - شته با ستت ندا دو

!دمی.. با عمل نشون مستمیداره... منم اهل گفتن ن یاخالق هی یخک هرک ین بدسرو ساما تیمال یتا به حساب کتابا میبچه دار بش یبگ نكهیآهان.. ا -

شد دوست داشتن؟! ؟یکنم باورم کن كاری.... چهیاتم شتر نهیک -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 292: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 292

خودتو ثابت کن! - با دوستت دارم؟ - لطفا خودتو مسخره کن.. -تا ثابت بشاام؟ خوامیم ینه جد - ه ک یمرد هیاگه یعنیبدونم.. چكار کنم

باشاااه ، ول نیش*ی*ا*ن*ت کمتر گه یگ*ن*ت*هش به زنش ب به راه راه است؟یزن دن نیحله و زنشم خوشبخت تر یدوستت دارم همه چ

: نیرادسوالم چشمهاشو گرد کردو به اطراف نگاه کرد.. با گرد کردن چشمهاش دلم با رمیماچ آبدار ازش بگ هی خواستیم خوبه ؟ ی؟ اونطور ینگفت -ثل تو هم خوب ن یلنه ! و - پدرت خوادی..... من دلم نمساااتیم به دلخواه

شونیا یبه خاطر امرو نه مونیزندگ ماتیتصم نیکنه و مهمتر رییتغ مونیزندگ باشه !

سرش یکه زد لبخند رو یحرف از شد فكر طالق از ست... پس معلوم ش لبم ن ! گهیم ندهیآ ماتیافتاده که داره از تصم

بدم ، آره ؟ پس به نظر شما من - ! دونمینم - ؟ یدونیواقعا نم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 293: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

293 و تیشهسنگ

یشااوخ یک یهساات یجد یک دونمیدرکت کنم .... نم تونمی... نم دونمینم - ایمن برات مهمترم دونمی! ... نم تیزندگ ایکارت مهمتره فهممی... نمیكنیم

! كنمیپدرو مادرت... اصال درکت نم جواب بدم تا قانم بشه یکردم منطق یسع

.. نیمن... مثل روز روشنه که شما از کارم برام مهمتر زیعز نیبب - از کيا معلوم ؟ - مكنیکلشو به نام بچه هامون م یاگه نخوا یاجازه بده.... کارخونه حقمه.. ول -

بره... در مورد خانواده ام هم نیمن از ب هیتا ظنت نساابت كنمیم ی..... هرکارخود... پدرو مادرمم ی... تو بيانیدارخودتونو یبگم که هر کدوم جا دیبا

خود ! یبيا ؟ یدیم حیترج یبه ک ویک -س چیه - سو.. هرک شت .... یخودش ! تو زنم یبه جا یک ... وجودت.... آرام

! كنهیکه به پدرو مادرم دارم فرق م یبا احساس یلیعشقت... خ ! یثابت کن دیبا - ؟ بگو تا ثابت کنم یچطور -

دهیجوابمو م زنهیکه چشمهاش برق م یو در حال كنهیفكر م یکمکنم.... اگه برات یتو اون خونه زندگ خوامیپس خونه رو عو کن ! ..... نم -

یبا خونه ابونیخونه که حداقل ساااه تا خ هی.. ریبگ گهید یخونه هیمهمم پدرت فاصله داشته باشه !

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 294: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 294

االن زمان ی... ولنیا داشااتم بيز ویحرفش تعيک کردم... انتظار هر حرف از یمن معنا نداره.... از طرف یباشاام... اخت برا دونیم روزیپ دیامتحانه ... با

! یدغدغه داشته باشه ... دور از هر تنش یآروم و ب یزندگ هیحا داره دایل یکه خودت بپسند یدنبال خونه.... هر خونه ا میری.... از فردا م زمیباشه عز -

؟ گهی..... درمیگیبرات م : دایل

یول رمیدوسااات دارم.. ازش دلگ نویدروغ بگم... من راد تونمیخودم که نم بهگاهش مسااتمیمتنفر ن قت ن ب شااتریب فهممیم كنمی... برعكس.. هر و ل از ق

دوستش دارمشتم تا بب نیا ... هرچند که از قبلم آرزوم بود ادیچقدر باهام راه م نمیشرطو گذا

ن زشااته به پدرم بگم دلمو گفتی.. مكردیقبول نم نی، فقط راماز اون خونه برم !میکن یزندگ نيایا خوادینمبا راد یوقت از که يا بمون نیهم غک بودم اون ما میازدواج کردم ، خودم را .. ا

گهید یجا می... با وجود بچه ها... بهتره برنمونیحاال.. با وجود عشا بشده تونمیقبول کرد.. رو حرفش م نیشكر راد خدارو ساب کنم... تا حاال ن ح بزنه یحساب یحرف ب

دهیقبول کنه حتما انيامش م ویکار هی اگهپدرش نكهیراحت شااده.. اما ا نیاز راد المیآزاد شااد... فعال خ یکم نفساام

نه مونده! ای رهیپذیم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 295: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

295 و تیشهسنگ

صورتم حوا یام رو رهیخ نگاه ستش با شت د بهش سمفرش بود که با تماس پ شده بود... رهیبه صورتم خ یجمم شد... با لبخند محو

دلتنگت بودم؟ یلیخ یدونیم - !؟یخونه رو کند یپاشنه یاومد نیهم یبرا - اجازه نداد! یول امیب خواستمیبا مامانت در تماس بودم... م - حرف تعيک کردم.. نیا دنیشن از مامانم؟! - منه! یاالنه که گربه کوچولو تو دستا... مهم الیخیاوهوم... ب -... اومدم رونیکه کرده ب ییلبخند بدجنسااش از فكر مامانمو جاسااوساا دنید با

چشمهامو گرد کردم.. دمویسرمو عقک کش ؟یبكن یخوایچكار م - ارم؟یاز عزا در ب یدل خوامیم - !نيا؟یاالن ؟ ا -

لبش نشست.. یرو یخند منظور دار کج و کيا خانوم؟ دلم تنگه ها! یپس ک -

اش گرفتم.. نهیمقابل س دستمو !رهیآبرومون م دیچقدر طول کش نایا یمكالمه گنی، االن م نمیبرو عقک بب - !یتاوانشم بد دی، با یخوشگل کرد - ؟یدیپوش نویچرا ا گفتیبود م یک - ..نمیبب ایخود... ب یشماهم بيا فیوظا یخود... ول یبعله... اون بيا - ...ستادمیتخت ا یخنده بلند شدم و رو با

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 296: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 296

شرطمو انيام ندادنیبرو عقک راد - شده تو؟ هنوز که مینی.. بذار ببی... چت کدخدا! ی... بعد بپر تو خونه یوارد ده بش یتونیم

صورتش نشست.. یرو یزیر اخم حرف بزنم تا آخر پاش هستم.. یمن وقت - کارخونه ها! ی هیبعله ، مثل قض -

شد.. ظیاخمش غل ستادویا سرجا !هیبق شیپ میبر ای... بیبارم کن كهیت ادیخوشم نم چیه -

عهیبرد.. ماتم نهیم یقاط كدف تاق رفت بك بدون ارونی... از ا كهی... تظرم من ن بشه! خلو چل! ی پسرهش مثل سوندم... نزد دهیکش دنبالش ک پدرو مادرها کیشدمو خودمو بهش ر

و با گفت یزیزدم.. آش ر نیراد یبا آرنيم به پهلو سااتادمویصاااف ا میدیکه رساا تعيک نگاهم کرد..

که جر با با بسااتن چشاامش قبول انویابرو بهش اشااره کردم خودش بگه و :نیکردراد

شروع کردم.. یبابام نشستمو با تک سرفه ا کنار... در واقم مشااكالتمون قابل میدیرساا یا يهینت هیبه دایبا اجازه تون منو ل -

.. به میریگجدا ب یخونه هیکه میگرفت میتصم شتریاستقالل ب یبرا یحله... ولبه جا با وجود دوتا بچه ر ... دمیدار اجیبزرگترو م*س*تقل تر احت یهرحال

کارام قرارش بدم.. انیجربه بعد در نیمورد کارو کارخونه هم قرار شد از ا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 297: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

297 و تیشهسنگ

ست.. نمنیراد یول - شه.. اونم با وجود رامت شهی.. زنت حامله ه به ک نیتنها با داره.. ازین ادیتوجه و مراقبت ز

کردم.. خودم کمكشاام.. فعال هم تا به ویبابا.. من فكر همه چ نیاجازه بد -سر کار نم ایدن ست شهیم تیاذ دمی.. بعد از اونم اگه درهیاومدن بچه ار براش پر !رمیگیم فرجام؟ یآقا هی.... نظر شما چنیدوخت نویدیبگم واال؟! خودتون بر یچ-و آرامش بچه ها مهمه.. هرطور خودشااون صااالح یمن خوشاابخت یبرا - همون کارو بكنن! دوننیمست.. نفس راحت یرو یحرف پدرامون لبخند دنیشن با ش ش یلبم ن به دمویک نگاه کردم.. دایل

بدون مشورت در نكهیاز ا داسی.. پدادیهم فشار م یحرص داشت لبشو رو با کار بود... اون بارداره و نیبهتر نیا یگرفتم ناراحته.. ول میمورد کارش تصاام

رس اساات یکاف یمدت به اندازه نیکنه... تو ا یسااخت زندگ طیتو شاارا دینبا بشه.. تیاذ دینبا نیاز ا شتریبهش وارد شده .. پس ب

خوشرنگش گرفتم.. یمادرش نگاه از چشما یصدا دنیشن با !دیی.. بفرمانیکن نیریدهنتونو ش دیی... بفرمایبه سالمت -

مامانم پروند.. مویلحظه ا هی یخوش همون بره! نیبشه و از ب نیریها ش نیریش نیطعم زهر با ا نیا دونمیم دیبع -

از موضم خوادی... توقم نداشتم.. مادرم هنوزم نممیبا تعيک نگاهش کرد همه اد؟یاش کوتاه ب

مامان!-

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 298: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 298

نید بزرگترمعلوم ش نی... بنابر امیدیشن نویگفت نیخواست ی! هرچنیراد هیکاف -ود اگه قرار ب دونمی.. من نمنیكنیم یما زندگ شیکه پ نهیشااما ا یمشااكل زندگ

به آوردن ما بود؟ مترسااک ساار یچه حاجت گهید نیریبگ اتونویتصاام ییدوتانه احترامیكترینه بزرگتر کوچ ن؟یخواسااتیم زیجال نه ایچی.. هی... جازه ...

شما بر کی... عیا ش دینداره.. ش نیخوش با ی... فقط هفته انی.. دور از ما با نیمن بذار شیپ نیاریبچمو ب كباری

تا.. میم*س*تقل باش میخواهیمامان؟ ما فقط م هیچه حرف نیا -سه راد - .. هم از هزینگاه کردم... اونم که هم ت آقا!با التماس به بابام می.. برنیبست زن بدن.. حداقل جلو ستین ییمردا نیا شونو د جمم و یکه اعتبار خود

طور بود ... نیمردم که ا مینیدساات خودشااون بدم ... بذار بب دونویم خوامیبار م نیخانم .. ا نیبشاا -

شون بر م شون از نظر منم انیچطور از پس خود شدن ... هیعال! ... م*س*تقل ه تونهبچ ی هی، هد دیهم کار نداشته باش متشیدنبال خونه .. به ق دیاز فردا بر

! ستین یاجیبابا .. احت نیداد هیشما قبال هد -خان ... خک .. مبارکه .... نیراد یقرار نشاااد رو حرف منم حرف بزن گهید -

سرو کله گهیبلكه د ش نیهم نزن یتو شما هم بر دای... لنیو باهم خوب با و .. خونه میجمم کن امشک بر لتویوسا

شد.. رهیبه ترس به بابام خ ختهیآم یبا تعيب دایل من هنوز .. یول -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 299: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

299 و تیشهسنگ

من ستیداره زنو شوهر از هم جدا بخوابن ؟ درست ن یلیاجازه بده .. چه دل -تم دخترم.. قبال هم بهت گف نیانگار ميبورم بگم .. بب یحرفارو بزنم .. ول نیاشو ول کنه به نیا ستی، خوب ن یمونیثل دختر خودم مم شوهر همه وقت زن

... برو کاراتو بكن بعد از رهیشااما در م یکه جونش برا نویامون خدا .. اونم راد ... میریشام همه باهم م

باال انداختم که باع شد برام پشت چشم نازک کنه ... دایل یبرا ییابرو خدارو شكر .... که از دست ندادمش .... خوبه

برداشااتمو تو دارویل لیفرجام ، وسااا یو تشااكر از خانواده یاز خداحافظ بعد گذاشتم .. نیماش که ب*غ*ل بابام بود .. مامانمم که اصال اخمش باز نشد ! نمیرامت خوشحال باشه ... نكهیا یبيا شهیبر وقف مرادش نباشه اخمش باز نم یزیطور بوده .. چ نیهم شهیهم ال کردم..باز استقب شی.. منم با ن برهیبا خودش م نویبهم اشاره کود که رامت بابا نشست شروع کرد.. دایل نكهیمحض ا به ؟ میبچمو ببرن تا مثال ما خلوت کن خوانینكنه امشک م - ! دی... شادونمینم - ! شویبه دلت صابون نزن .. من نه حوصله شو دارم نه آمادگ خودیب - خنده جوابشو دادم .. با كنمی.. خودم آمادت م خوادینم یآمادگ -بابام بمونم ، یبهتره من خونه یالیخ نی... اگه به ا نیراد گمیم یدارم جد -

! رسهیبه تو نم یچیچون از من ه

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 300: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 300

چه طرز برخورده ؟ نیهمه وقت ا نیبهم بر خورد... بعد از ا واقعا شده ! ریخونه که خوب بود .. چرا انقدر متغ تو خک بابا .. انگار نوبرشو آورده ... صدتا بهتر از تو برام هست - دیناباورو بلند پرس ییبا صدا كدفعهی

مدت که من نبودمم نی؟ نكنه ا ی؟ برات بهتر از من هساات ؟ کيا ؟ ک یچ -... اال بود..؟ توکه جنبه ت ب یكنیکردم .. چرا بغض م یشوخ -.. حسو حال ادیخوشم نم ایدله باز نی... من از ا یکرد یشوخ یکرد خودیب -

طور بودم نیهم نمیاومدنم ندارم.. از االنم بهت بگم .. ساار رامت یعشااوه خرک ! ریگب لیتحو ناشمیا نویبش یخواستیادامه داره ... بچه م ممی.. تا آخر باردار

بودم.. دهیروشو تاحاال ند نیبگم ؟ ا یموندم چ واقعا وضعه ! نیهم شیگفت ؟ تا آخر باردار یچ خدا .... ای

&&&&&&&&& :دایشدل شیرایو

باال رفتم ... خونه بو میساار ها له گاه یاز پ با ن ته بود ... یب یرخوت گرف به سمت اتاقم رفتم .. ییرایحوصله به پذ

ینگاهم کردو با لبخند و لحن ی... کمدیرس نمیدر آوردم که راد مویروسر مانتو ..دیمهربون پرس

؟ یخواینم یزیچ -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 301: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

301 و تیشهسنگ

نه ! -ست ... با د حالم مدم .. در او نیافتادم که به عقد راد یشب ادیخونه نییگرفته

... نیکه پر از عذاب وجدان بودو فرار از نگاه مظلوم رام یشب... شااهیتازه داره شااروع م ارمیهمون حالو دارم ... گذشااته از اون و امشاابم

به غذا و اریبرعكس کارام.. همه دو ساااه ماه اول و اریدارن ، من دو ماه اول طور بودم.. نیباردار بودمم هم نویرامت یبه شوهرم... وقت یدارمو از سه ماهگ

.. نی.. اما راد كردیدرک م نیرام ی... ول ادیجرات نداشت طرفم ب نیرام چارهیببوده بدترش کرده... نمونیکه ب یطوالن یفاصااله نی.. هم ا كنهیهم درک نم

نرفت .. پر از تنش و شیخوب پ می... باردار خونمیرو از چشااماش م یتشاانگ شهیم ترشیب واستنحس نخ نیتر باشه ا فیاعصابم ضع یاسترس بود ... هرچ

پس زدن ادامه داشته باشه... نیا ستی... اما درست ن ؟! یچ یعنیزن باردار یهورمون راتییتغ دونهیکه نم نیراد

شو س شو رو لبا شو به دو طرف باز یعو کردو خود ستا تخت انداخت... د کردو نگاه پر خواهششو بهم دوخت..

شده ... همه یدونینم - صدا یچقدر دلم برات تنگ سلول تنم تورو سلول ... زنهیممو در برابر حال بدم مقاومت کن تونمینم نكهیحوصله تر از قبل .. به خاطر ا یب

.. تلخ هر از قبل جوابشو دادم...امیبه دلش راه ب یکه گفتم... بهتره درکم کن نی.. تو ماشنیمن اصال حسو حال ندارم راد - ؟ ینخوام.. اون وقت چ ایاگه نتونم... -

گرفته ... طنتیکردم.. نگاهش رنگ ش نگاهش

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 302: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 302

که دلم برا هی ایدلم ... ب زیعز ایب - بذار یمدل نیا یکم ساارتو رو دسااتم تنگ شده ... دنتمیخواب ی... نفساام تند شااد.. مگه ازم چ شااهیاز هم شااتری... نبض زد.. بدیلرز دلم

که نتونم ؟! خوادیم مدل باشم.. هی شهیکه هم ستیبودم.. قرار ن ینطوریا میقبل یباردار بازوش گذاشتمو چشممو بستم.. یبه سمتش رفتم .. سرمو رو میدرون ترس

شد رو صورتم... میشونه شد تو موهام ... نفسش نس دستشما خاطر تغ یبرام خواسااتن یکه روز یعطرش ... عطر تن ا به راتییبود...

م دهن ینشستمو دستمو جلو می... سر شهی... باع حالت تهوعم م میهورمون اهم کرد..نگ یمتعاقک من نشست و با نگران نمیگرفتم.. راد

..دمیدو یبهداشت سیتعلل به داخل سرو یب نتونستمو ادامه داره ؟ یحال بد تا ک نی... ا دمیآب به صورتم پاچ یمشت ... سهیانگار تازه داره شروع م یگذشته باشه ، ول ارمیزمان و دیبا االن ..دیکه به در خورد، نگاهمو سمت در کش یآروم یضربه یصدا

شد ؟ یچ ؟یخوب زمی... عز دایل -ادن د حیتوضاا یاز کنارش گذشااتم ... حوصااله دهیپر یباز کردمو با رنگ درو

ندارم ... دنبالم اومد.. !یدکتر؟ چت شده ؟ تو که خوب بود میبر یخوایم - بخوابم خوامی.. م نیخسته هستم راد - ! گهیخفه د یعنی -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 303: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

303 و تیشهسنگ

به زور لبخند زدم..نگاهم کرد .. باز دلم سوخت.. یدلخور باست خودم ن میهورمون راتی... تغ ستیجان.. حالم خوب ن نیراد - تا ستید

طور بودم نیهم نمی.. سر رامتشمیفگذره بدترم م یطورم ، هرچ نیآخر هم ..نیرام چارهیب -

تخت .. پشاات به من .. ینگاهم کنه از کنارم گذشاات ... گوشااه نكهیا بدون ...دیخواب

دن که از زن بو یبغض کهنه ... بغضاا هیتو گلوم حس کردم .. نیساانگ زیچ هی زه؟ی... مگه من خواستم هورمونام بهم بر شهیسرشار م

منه؟ یفقط برا نیجن نیا مگه بچه ! یاز بابا هیگوشه و کنا دنیمن از مادر بودن درده و حال خراب و شن سهم

و پاروپا بندازه و نهیبشاا نكهیاز پدر بودن داره؟ .. ا یچه سااهم ؟یاون چ سااهم !ادیب ایمنتظر بمونه تا بچه به دن

ه..کن میدکتر رفتن همراه یکنمو برا نیسنگ یلطف کنه نذاره کارا یلیخ !رهیبا غرور براش اسم انتخاب کنه و شناسنامه بگ ادیب ایهم بچه به دن یوقت

.اومده . رونیب ی.. انگار بچه از قوطدنیکش یینه انگار که من چه دودها انگارمه دیلرز لبم ندمو دراز دیوجودم لرز ی.. ه خت کشااو نار ت به ک ... خودمو ...دمیکش

انقدر براش سخته ! یعنی بود ! زیچ هی یهمه دوست دارمو عشا ..... فقط برا اون

شمامو سع چ ستمو شا یب ورد برخ كردمیبا خواب فراموش م دیکردم بخوابم.. بدنمو .... یكیولوریزیف رییتغ نیشوهرم در برابر ا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 304: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 304

رو ... یمتیهمه نامال نیا نمینب دنیبا خواب دیشاصبح نتونستم بخوابم ... با تكون خوردن تخت چشمامو باز کردم.. از گوشه تا

شم نگاه صورتش بدون یچ ست و ستن د ش شد...بعد از بهم انداختو بلند توجه به من لباسشو عو کرد..

حاضاار شااو زنمیشااد زنگ م یدنبال خونه ، هر وقت از نظر خودم اک رمیم - نیببرمت بب

گرسنه بره.. ومدین دلم ؟یخوریصبحانه نم -.

! روایگروکش نیا یذاریکنار م نمیبب رمینه ، اشتها ندارم.. برم خونه بگ - حالم بده ! گمیم ینكنه فكر کرده الك ؟یگرو کش ؟یچ

رفتم رونیشدمو دنبالش از اتاق ب بلند حالم خوب بوده و .. شکید ینكنه فكر کرد -.. حرفم اومد... نیاخم نگاهم کردو ب با یاجازه نداد یهمه وقت حت نی.. بعد ا شااهینزن که حالم بد م شاابویحرف د - ! نمتیبب ریدل س هی

ستمیاگه م - ساب حال دون هیا گهید زیهدفت از بودن من چ ستوین تیحرف ح شتیپ گشتمیعمرا برم میتا آخر باردار

نم بگه نگاه کنم ز نمویکه بش ستمین امرزیخداب نی... من مثل رام دایبس کن ل - !یدیبرو عقک بو م فیپ فیپ

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 305: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

305 و تیشهسنگ

.. مرامو تحمل اون کيا ... تو کيا؟ تو یآره خک .. تو کال با اون فرق دار -بود نیهم یتالشتم از برگشتن من برا ی... همه یدونیم زویچ هیفقط یاز مرد

خودت بود یکوفت یحس مردونگ ی.... در واقم برا ! گهیبس کن د -نگاهم کردو انگشاات اشاااره شااو به عالمت زیکه زد بغض کردم... ت یداد با

صورتم گرفت .. یجلو دیتهده دخراب شاا هیتا برم یمونیبابات ... م یخونه یمثل بچه ها بر یباز پا نشاا -گفتو رفتو ! هیبهونه ات چ گهیبازد نمی... بب یبد ریکنمو تو هم کمتر گ دایپ یا

با صااادا مه یبد یدرو حالم از خودمو اونو ه ندگ یبسااات... بهم میزعا فكر م دینبود .... شاااا ینطوریا نی..رادخورهیم نهیواق حالم گمویم دروغ ك

هم خوبه ؟! یلیخ :نی...&&&&&&&&راد

برام زور داره زنم .. یناراحتش کنم .. ول خوادینفس کم آوردم .. دلم نم انگارس شقم ... ک صبرو تحمل کردم .. دور هر غلط نیکه به خاطرش ا یع ویهمه

منو به لين بكشه.. یپسم بزنه و منو مردونگ ینطوری... ا دمیخط کشم بد حالتنت یچه دساات خودم نبسااتو از بو یعنی... رهیحرفا تو کتم نم نیا ! شهیم

به هرروز دوش م یبو از نه ... یتالف خوادی.. م دونمی.. م رمیگیمن ؟! خو ک کارشه ! لشمیاز دال یكیحتما

.. بهش برخورده ..رهیگفتم سر کار نم شکید

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 306: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 306

المو ح گهیجور د خواسااتهینشااد... نگو نقشااه داسااته .. م چمیچطور پاپ گفتم ...رهیبگ

حالم یش کیبه شوهرش بگه بهم نزد دینبا فهمهیزن عقل نداره ؟ نم نیا یعنی ؟! خورهیبهم م

...یلعنتش سوار سر یها یمعامالت ملك یشدمو تا غروب به همه نیما شهر شمال

هم هیفرصت بهم خبر بدن .. بق نیآشنا بودنو قرار شد در اول شونیزدم.. تعدادشما ستیبرام مهم ن متیق دنید یوقت مورد هیپر برق قول دادن تا فردا ییبا چ

نشونم بدن.. ونیاکازه.. تلفنم بهم نزد هیاز صبح یبرم خونه ... حت خوادیدلم نم یهشته ، ول ساعت

مغرور ليباز ! حالش بد شده باشه ! یجد یجد نكنه

.. زنهینم یکله شقه که نه به من ، نه به مامانم حرف انقدرم ریمراعاتشااو کنم... خ دیقهر شاادم ... زنم بارداره و با الیخیب دمویکشاا یپوف

.. میکرد یآشت شکیسرمون تازه دس شه ... هرقدرم شیخونه رو در پ ریم گرفتمو تو دلم دعا کردم حالش خوب با

بهش زنگ بزنم... دهینگران باشم ، غرورم اجازه نم پارک کردمو از پله ها باال رفتم... نویماش ...ومدینم ییروشن بود و صدا مهیدرو باز کردم ... خونه ن آروم ضربان گرفت .. نكنه .... قلبم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 307: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

307 و تیشهسنگ

رفتمو خوب گوش دادم.. كتری... نزددمیشن نیاز اتاق رامت ییصدا مامان گرسنم شده.. -

ش گهیکم د هی.. زمیکن عز صبر شام تور ومدیاگه عمو ن میمنتظر ب و اون وقت ..دمیم ؟یخودت چ - ...ادیعمو ب كنمیمن صبر م -سنه ن - . تو ین ین هی یگفت یمامان یتازه خودت اون روز خونه ؟یستیمگه گر

..رونیب ادیمثل من غذا بخوره تا بزرگ شه ب دیشكمته و بابا پدرو مادرش غذا بخوره .. رهیبگ ادی ین ین دیبا ی، گفتم .. ول زمیآره عز -

غذا ییتنها ادیکه خوشااش نم نمی.. عمو راد یمونیو منتظر م یمثل تو که با ادب ..میتا همه باهم شام بخور میكنیبخوره .. پس صبر م

...رهیکوچولوئه .. دلش ضعف م ین یآخه ن - قربونت برم من .. عمر مامان ... یاله - ؟ یكنیم هیشد؟ چرا گر یچ - ...مژه رفت تو چشمم.. ستین یچیه - کوش؟ -شورم، بهت غذا ای.. تو هم ب شهیخوب م شورمشیم رمیاالن م - ستو روتو ب د

بدم.. ..ادیصبر کنم عمو ب یمگه نگفت - عمرم یتو گرسنه بمون ادیدلم نم - با اون شام بخورم... خوامیعمو تنگ شده.. م ی.. دلم برا كنمینه منم صبر م -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 308: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 308

سنگ دنیشن با شون قلبم درد گرفت ... اون به خاطر من داره گر حمل ت یحرفا .. اون وقت من ... نكنه ناهارم نخورده باشه ؟! كنهیم

با نیبازو بسااته کردم...رامت ویدر اتاق فاصااله گرفتمو با سااروصاادا در ورود ازنده دو ند دنمیبا د رونویب دیخ گفتو خودشااو تو ب*غ*لم پرت یآش جون بل

نم برادرمه ... مطمئ ادگاریتم رو زانو و سخت تو آغوش گرفتمش... کرد... نشسجداش دماز خو یکم دمویخودم دوستش دارم ... سرشو ب*و*س یمثل بچه

کردم.. بابا جون؟ یپسر گلم چطوره ؟ خوب -اومد رونیهم ازاتاق ب دایکه ل دمیچشاام د یتعيک نگاهم کرد ... از گشااه با

... خوبم عمو ... - امروز کيا بودم ؟ یدونیم -

دادم .. حیتكون داد...لبخند زمو براش توض یبه عالمت منف سرشوباهاش حرف زدم .. از تو براش گفتم.. از ی... کل نیبابا رام شیامروز رفتم پ -شد ییتو گو از ب نیازم گرفت ...گفت به رامت یقول هیآخرش ی... ول یکه مرد

اون ، اونم بشه پسر تو ! یبه بعد بهت بگه بابا ... تو بشو بابا نیا تعيک پلک زد ... با ؟ شهیبابام نم گهید نیبابا رام یعنی - ییاچون فعال ج یمهربونته . ول ییبابا شااهیهم نیچرا قربونت برم.. بابا رام -

باش .. بذار نیامتر یتو بابا امیمن ب كهی، گفته تا وقت شااتیپ ادیب تونهیرفته و نم

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 309: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

309 و تیشهسنگ

سه ها که وقت هی شنیم ضیمر یبرات مثال بزنم .. مثل معلم مهد کودکا و مدر، به جاش اومدم سااتین نی.. منم اال چون. بابا رام ادیبياشااون م گهیمعلم د

بابا ، باشه؟ یگیبه بعد به من م نیتا بابات باشم .. پس از ا شتیپ ؟ شهیناراحت نم مییبابا - ! شهی، خودش به من گفته . پس خوشحالم م نه بابا جون -

زدو سرشو خم کردو گفت چشم ! ییدندون نما لبخندبرام... دوباره تو ب*غ*ل گرفتمشااو محكم به نهیریچشاام شاا نیکه چقدر ا آش

خودم فشردمش ...ود نگاه کردم ب ستادهیکنار در اتاق ا نهیکه دست به س دایباال گرفتمو به. ل سرمو

از خودم جدا کردم... نویبهش زدمو رامت ی... لبخند ؟ییبابا میدار یشام چ - ! دهیغذا نم یایبه. مامان گفتم گشنمه. گفت تا. شما ن ی، هرچ دونمینم -

شپزخونه گرفتمو به آ نویکردمو بلند شدم . دست رامت دایحواله . ل یبا محبت نگاه بلند شد.. دایل یکه صدا نمیبش زیرفتم.. خواستم پشت م

اول لباساتو عو کنو دستاتم بشور.. نیراد -کار یظیغل چشاام تاقم رفتم... به ا به یگفتمو يام دادمو ته بودو ان که گف

آشپزخونه رفتم...شد .. حرف شام سكوت و آرامش خورده نبود .. اگرم بود از نگاه گله مند یدر

و نگاه شرمنده من بود .. دایل..دسااتمو از پشاات به دورش دیشااام خورد خواب انقدر خسااته بود که تا نیرامت

.. حا داره پشتشو کنه و بخوابه ...رهیحلقه کردم .. ازم دلگ

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 310: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

wWw.Roman4u.iR 310

گوشش زمزمه کردم.. کنار دایل -- .... خانوم... با شما هستما.. دایل - بگو.. - ناراحتت کنم.. خواستمینم - ! كنمیدارم عادت م تیبه گاه یاخالق گاه نی.. به ا ستیمهم ن - ننداز كهیت - گفتم قتویحق -خوب یباردار لی... تو هم که اوادونمیاز زن باردار نم یزیچ یلیخک من خ -

ند رییاز تغ کی چیمن ه وی.. چند وقتم قهر بودیبود ردم فكر ک دم،یحالتهاتو ! یكنیم یگرو کش یدار

نگش ر یاهم .. نگاه عسلشد تو نگ رهی.. ختیحرفم دستمو عقک زدو نش نیا با ..زدیاتاق برق م یكیتو تار

پست یکنم ول یبودم باهات آشت وونهیمگه د ن،یراد ارویبچه باز نیبس کن ا -شو.. من تحمل ا هیبزنم ؟ شو .. بزرگ بچگانه رفتار کردنتو ندارم، نیکم مرد

بابات گوش یکرد خودیب ی.. اگه هنوز آماده نبودیشاایپدر م یدار به حرف ! یکرد

! یكنیم نیتوه یها.... رسما دار خورهیکم کم داره بهم برم -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 311: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

311 و تیشهسنگ

سفانه مادرت وقت - شما نكرده ... من ویبذار بهت بگم.. متا صرف آموزش به یشااده .. دامنه شااتریب تمیشااده .. حساااساا نییباردارم .. هورمونهام باال و پا لیبدنت .. دل یشادم .. مثل بو حسااس زهایچ یتحملم کم شاده .. به بعضا

! یودب باعثشکه خودت یهورمون رییتغ هیبه خاطر یآزارم بد یبخوا شهینمش نویتریبذارمت تو و تونمیخوب منم دلتنگم ... نم - شت ات کنم نگ شهیاز پ.. ه .. چند ما سااتیهثابت ا ن بلیاساات تمیچند ماه تحمل کن .. االن وضااع هی -

؟! یاریطاقت ب یتونینم نه ! -که همسااراشااون اسااتراحت مطلقنو نه ماه رابطه كننیمردا پس چكار م هیبق -

ممنوعه براشون ؟ شاهی! مگه م ساتمی، چون اهل ش*ی*ا*ن*ت ن ساتمیمن از اون دساته مردا ن -

بشه یلی... خ ستین یزنشو دوست داشته باشه و نه ما طرفش نره ، شدن یمرد تحمل کرد ده روز !

! یریخودتو بگ یجلو یتونی..نم ستیارت دست خودت نتو افس -ه .. ن رمیمیمهمه و بدون اون م یلیرابطه برام خ گمی؟ من نم یگیچرا چرند م -

حرفا هم کشكه .. اگه هیممكنه .. بق ریفقط از دور نگاهت کنمم غ نكهیا ی.. ولست داره .. یمرد ازش جدا بمونه.. چه برسه به نه ماه تونهیروزم نم هیزنشو دو

!

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 312: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

312

یب*غ*لت و از طرف امیب یدار ی.. راضاا شااهیچكار کنم؟ حالم بد م یگیم - ایفردا ب ی.. اصااال قبول ندار سااتیحالم بهم بخوره ؟... خوب دساات خودم ن

با دکترم حرف بزن ! میبر.. ارمحرفاتو قبول د یمگه قبولت ندارم که با دکترت حرف بزنم؟ من همه -

ستین یتو هم قبول کن شادن ی.. ول خوامیامروزمم عذر م شابویبابت رفتار د یشیم یی.. مثل ماهیازش دور بمون یتونینم یدوست داشته باش وی... اگه کس ای یکن نیتمك دیبا گمی! من نم زنهیبهش له له م دنیرس یو برا رونهیکه از آب ب

ظه هیخودتو از من محروم نكن .. گمی.. فقط م گهید لیمساااا کم من مالح کمم تو مالحظه کن .. باشه؟ هی.. كنمیم نیهفته بشااه و کامل حالت تهوعم از ب سااتیفعال تا ب ی.. ول كنمیم مویسااع -

نرفته فاصله رو حفظ کن .... باشه ؟ ؟ یرو چشمم قربونت برم .. آشت -

صله لبخند شدم .. ام برد ... نیاز ب نمونویب یزدو فا شحال دواریاز کارش خو مینگذشااته بود که ساار یتحمل کنه .. اما لحظه ا تونهیشاادم که اگه بخواد م

.. دو سال بعد ..... دیفاصله گرفتو به حمام دو :دایل

کیرکبا ت یرنگه ... ول یلبخند به فرزندام نگاه کردم .. چشم هر دوشون عسل با دیو برادر جد دیو پدر جد دیجد یبه خونه نیاز پدراشااون .. رامت یچهره ا

میراحته .. زندگ المیبابت خ نیمواظک برادرشاااه و از ا یلیعادت کرده ... خش سته یو طعم خوب نهیریخوبو یریبهانه گ نیراد یگاهبه خودش گرفته .. در

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 313: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

313 و تیشهسنگ

س یقابل نفوذ .. ول ریو غ شهیليباز م ی... گاه كنهیم شتندر کل دو .. هیت دا.... پر دامیاز خواسته هام بگذرم ... اما من ل یلیاون قدر دوسش دارم که از خ

.شده .. شتریب طنتمیمچ شدم ش نیهم که با راد ی.. از وقت يانیاز شور و ه از کار .. یدور ی... بعد از دوسال و خورده ا نمیآروم بش تونمیقول مامانم نم به

گفتم ن نیخوب داشتم .. نتونستم ردش کنم .. اما هنوز به راد شنهادیپ هیامروز خرش بگم ... آ دیبا یبگم نگرانم.. ول نیبه راد نكهیاسترس دارم ... از ا ی.. کم

... هیکارم چ دونستهیماز اول نیشغل منه و راد نی؟ ا یچا ... تازه اکثر اوقات بدهینم ریبهم گ گهیرفتارش بهتر شاااده ... د یفتوح حاج

...كنهیلبخند نگاهم ماز یاومد کم ایبه دن یخوب بود .. از وقت نیخانمم بهتر شااده .. قدم آرت پروانه

شد .. با افتخار م ستم کم سر دو شوهر پ صومت مادر سمم مثل گفتیخ عرو. اشاااک تو دیرساایحرفش که م ینيایبه ا یخودمه و دوتا پساار آورده .. ول

شماش حلقه م شون طوالن دوارمیگفت .. ام یبا بغض م زدویچ شه و یعمر با ! ینیمثل من داغ اوالد نب

ینیریبود ش یکه تا وقت ینیافتادم .. رام نیرام ادیشد.. یحرفش اشكم جار از داد... هیبهم هد نویخوبو برام داشتو با رفتنش راد یزندگ

منم نسبت به مادرشون کمتر شد . یریکم دلگ هیاون موقم از رفتارو داشت ... نیاون بود هم یجا یسهر ک دیشاشك با شته قطره ا شو یفكر به گذ شت گرفتم سر انگ ست .. با ش شمم ن تو چ

کردم لبخند بزنم... یسع

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 314: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

314

شک شه .. همون زیهمه چ خوامیم ام شه که راد یخوب با ست داره .. با نیبا دو ...رهیم لیتحل میانرر كنمویافكار فقط خودمو ناراحت م نیا

... لباس ساابز رنگ رو تنم جلوه دمینگاه کردمو به لهبخندم عما بخشاا نهیآ بهکه شاامیم ی.. همونكنهیم باترمیساابز ز ی هیبژو سااا شیداره و با آرا یخوب ی دوست داره نیراد

شغول شك یشدمو در آخر موها م ست ا کیرنگمو که تازه یم یرنگ نیهفته کردم رو فر کردم..

ش ییرایپذ یبر لک آماده یلبخند با شدم... با شوهرم ر زنگ د یصدا دنیاز در رفتم.... یگرفتمو جلو نهینگاه از آ

امیم یوقت گهی.. اما تنبل دوساات داره در بزنه تا به اسااتقبالش برم.. م خودشااه ...كنمیم دایپ یحس خوب هیاستقبالم یایخونه و م

بشنوم فایتعر نیهرروز از ا ادیبدم نم منم به عكس العملش نگاه کردم... ایباز کردمو دق درو

..دیو مشكوک پرس دیبه سرتا پام انداختو ابرو در هم کش ینگاه ه؟یخبر

اول سالم ! - تو سرته ؟ ی.. چه کلكیپسند زد نیراد پی؟ ت هی.. خبر کیعل - کن ! میج نیتو.. بعد س ایاول ب -شامم نم یخوب ی.. بو گهینه د - ش یعنی... رسهیبه م و تو نر گهیم شممیحس

! یکه قراره حكم قتلتو امضا کن

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 315: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

315 و تیشهسنگ

! یگیم ینطوریکه ا میهپر شهیلوس نشو ... حاال انگار هم نیراد - نشست.. یزدو داخل شد.. کتشو در آوردو رو راحت لبخند

! دییمن به گوشم .. بفرما - نشدم رقتم سراغ اصل مطلک ینیمنتظر مقدمه چ منم

برگردم سر کارم.. خوامیم - هاش گره خورد.. ابرو

بشه بعد دایخوب پ ینامه لمیف هیبذار یباشه .. برو .. ول - شد... شنهادیکار خوب بهم پ هیشده... امروز دایپ - نگاهم کرد و منتظر جوابم شد.. زیت

خک ... منم قبول کردم ! - هم فشرد.. یشدو فكشو رو بلند ؟یبا من مشورت کن دینبا يم؟ی... مگه من هو یکرد يایب شما

کارم تنگ شده یکارو دوست دارم.. دلمم برا نی؟ من ا یچه مشورت -دکتر یدیساار کار.. مگه ند یبر ادیسااه سااالش نشااده خوشاام نم نیتا آرت - نشونیذارب یکس شیپ دیو نبا رهیگیشكل م یروان بچه ها تا سه سالگ گفتیم

هست.. کار توهم که شبو روز نداره .. نمی... تازه رامت نینبر گفتی؟ .. مهدم م گهیدو سال د یكیبذار

..نیراد - می.. عاقالنه تصاام یمادر هی یباشاا شااهیهنر پ نكهی.. تو قبل از ادایبسااه ل -

..رمیم دنبالش دهیرني ی افهی.. با قرهیو به آشپزخونه م رهیگیازم م رنگاهیبگ رمو ادامه بدم!کا خوادی... من دلم منیراد -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 316: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

316

نگاهم کرد.. زیت دویچرخ؟ .... با تو یدار یمشااكل مال ه؟یهمه سااماجت چ نیبدونم علت ا شااهیم -

.. ؟ . كنمینم تی؟ ... راض ذارمی... من برات کم م؟یخونه نشستن مشكل دار رون؟یب یبر یپرواز کن یخوایکه م هیچمن هم تورو دوسااات دارم هم بچه هارو.. فقط کارمم ؟یگیربط م یچرا ب -

ویشاد نیا دمیشادم ، شاررم ، شادابم... اجازه نم كنمیکار م یدوست دارم، وقت ! یکن یمعن یا گهید زیچست دار دونمی.... مكنمیمن درکت م - صرارت .. اونم نیا ی.. ولیکارتو دو ا

شكل مالكنمیدرک نم ویزود نیبه ا شوهرو بچه .. یندار ی... م به قول خودت ست دار ال بال نداره ب یلی... پس دلیستین یفرار تمی... از خونه زندگیهاتو دو

رونیب یبرا یبزن !نیراد - کارت؟ ایسر منم داد نزن.. شوهرت واجک تره -

.دمیجواب م ریز سربه شوهرم - به من نگاه کن.. -

..مشیم رهیخ رشیتو نگاه دلگ ارمویباال م نگاهمو کارت؟! ایتو چشمام نگاه کن بگو من مهمترم - تو ! -

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 317: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

317 و تیشهسنگ

سااه سااالش تموم بشااه.. بعد اگه نیتا آرت یرساایخوبه... به منو بچه ها م - !یبه کارت ادامه بد یتونیم یخواست

زورگو -به... هم خودت ، هم منو یبرا نیمثل بچه ها حرف نزن... ا - همه مون خو

ام بر ؟یقدرت دار ویگذشته؟ چقدر جون گرفت مانتیبچه ها.. مگه چقدر از زاسیمهم سم از ب خوامیبرام.... نم ی... حكم نف سم ت خوامیبره... نم نینف نگ نف

نفسم بره... خوامیبشه... نم :دهیو ادامه م كنهیبه قلبش م اشاره

له فاصاا دیهم نبا یلیم هیبمونه.. نيایباشااه.. ا نيایا دیبا شااهینفس من هم - چرا؟ یدونیم... رهیبگ

..دهیکه جوابمو م كنمینگاهش م گنگقلبم ..رهیگی.. اگه ازم دور بشااه ... نفساام مرهیچون اگه بره... اگه فاصااله بگ -

!رمیمیشک م ی.. برمیمی... مزنهینم ..كشمیبه صورتش م دستمو

سر بخورم برم که انمیراد - شقم.. مگه قراره همه وقت نیا ؟یگیم نطوری... ع نكرده! یکار کردم.. حاال هم همون طوره.. فرق

ت کنن.. دوس زیبرات دندون ت ابونیناپاک تو کچه و خ یدوست ندارم چشما -حرف كلتیه*و*سااباز از ه یندارم عكساات رو ميله ها باشااه و آدم نماها

ندارم از تغ ندارم از ا رییبزنن... دوسااات كهیچهرت بگن.. دوسااات یقال ندم دمویکه چندسااال شاان ییحرفا یبزنن.. دوساات ندارم همه حرف یکرمون

.. اما مال من ی.. ناموساام بودیدوباره بشاانوم... اون موقم مال من نبود مونزد

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Page 318: Created in Master PDF Editor - Demo Version Va Tisheh_98iia_.pdfهشیت و گنس یداب اویش:رد هدش هی Vت Created in Master PDF Editor - Demo Version Created in Master

318

.. ی.. هم عشااقمیدساات من نبود... اما االن.. هم ناموساام ارتی.. اختینبودمال منی.. هم نفساامیهم جونم مال مامو ک تا ی.. هم ت مال خود خودم.. ..

م مانعت نش ادمبعد از اون.. چون قول د ی.. ولیکار کن ذارمیکه گفتم نم یزمانوارد م دییو تا یساار کارت.. اونم با بررساا یبرگرد ذارمیم مونمویحرفم م ی، پا

الزم !.. لبخند شمیحرفاش... از ابراز احساسات پر غرورش.. غرق لذت م دنیشن از

سشهی... بلكه رو جونم حک مستیتنها. رو لبم ن سرمو رو موذاریش م نهی... ...كنمیزمزمه م

مال منه .. ایدن یتورو دارم همه یتا وقت - ...ذارهیسرم م یو چونه شو رو شهیدورم حلقه م دستش

اگه دوست داشتنت حماقت باشه! یدوستت دارم .... حت -وابشو ج زنمویتا حرصم بده.. تا بگم دلتم بخواد... لبخند م گهیم نویهم شهیهم

..دمیم باشه تیاگه دوست داشتنت خر یدوستت دارم... حت - من را تكان دهد... تواندیآغوش از آن من است.... زلزله هم نم نیا یوقت تا

Created in Master PDF Editor - Demo Version

Created in Master PDF Editor - Demo Version